سپاس از شما که اهتمام دارید و لطف میکنید. چند نکته را جهت شفاف شدن میگویم تا تداوم بحث و گفتوگو بینیاز از حواشی شود.
۱. به قرینه متنی هم میشد دریافت که وقتی از چهار بار بکاربردن، تعبیر سنت اسلامی_ ایرانی یک بار آنرا ایرانی _ اسلامی نوشتم، در واقع همان اسلامی _ ایرانی مورد نظر بوده است. و برای من جالب است شما تاکید بر ترتیب اسلامی _ ایرانی سنت کردید در حالی که اگر به فرایند انباشتی سنت بنگریم شاید ترتیب ایرانی _ اسلامی سنت در ظرف ایران با تاریخ این سرزمین وفق بیشتری داشته باشد. حال اگر شما توضیح و دلیل خاصی دارید بفرمایید.
۲. قبل از تعریف من از سنت مایلم تاکید کنم سنت تعیین شده از سوی شما به گفتهی خودتان سنت خاصی است و مشخص است عناصر و مولفههای آن گزینش شدهاند. ولی اینکه عناصر گزینش شدهی شما، عناصر اصلی سنت باشند، محل بحث است. چرا که اگر بپذیریم سنت قرائتپذیر است کافیست عناصر دیگری را محل توجه قرار دهیم. در ضمن میشود دربارهی میزان اصلی بودن یک عنصر گفتوگو کرد چون در این شکل که شما بیان کردید کلیگویی آشکاریست.
۳. من هنوز متوجه نشدم. به هرحال شما نوشتید… دین فربهتر از سنت است …. و خدمتتان گفتم چنین برداشتی بر اساس تعاریف و معانی دین و سنت بین الاذهانی نیست. حال اگر شما اصرار دارید چنین است باید ادلهای بیاورید تا فهمی این چنین من بعد جا بیفتد که بله دین فربهتر از سنت است.
در ضمن در همین تعبیر شما از سنت یعنی سنت اسلامی _ ایرانی، نشان میدهد سنت ۲۰۰ سالهی اخیر ایران عناصری دارد که به دین آنهم اسلامی آن ربطی ندارد. برای همین سنت اسلامی_ ایرانی عناصری بیشتر از آنچه دین اسلام یا سنت اسلامی بدان بخشیده دارد و آن عناصری متعلق به سنت ایران است. پس در نتیجه باید گفت در همین تعبیر سنت اسلامی _ ایرانی، سنت فربهتر (جامعتر) از دین میباشد.
۴. آنچه در دعوی من بیان شده است، بحث مفصلی را میطلبد. اگر ما بتوانیم در نقطهی شروع و تقریر معنایی که از مفاهیم داریم، ابتدا به اشتراک برسیم آنوقت میتوانیم به سراغ عناصر علمی و عقلی سنت اسلامی ایرانی یا ایرانی _ اسلامی هم برویم .
محدثی: سپاسگزار ام! نکات بیشتری را توضیح میدهم تا رفع ابهام شود:
۱. وقتی میگویم سنت اسلامی-ایرانی مراد چند معنا را مد نظر دارم:
الف. عمدهی عناصر این سنت برگرفته از دین اسلام در نسخهی ایرانیاش است (”اسلام ایرانی” به تعبیر هانری کربن)،
ب) این سنت بیشترین اعتبار و مشروعیت و نفوذ اش را از اسلام ایرانی گرفته است.
ج) برخی از عناصر این سنت ریشه در فرهنگ و تاریخ ایران دارد. بهعنوان مثال، سلطنت (قبل از بین رفتناش در ۱۳۵۷) عنصری ایرانی بوده که با تشیع ایرانی در طیی دورههایی متاخر تاریخ ایران و بهطور مشخصتر در دورهی صفویه با فرهنگ شیعی آمیخته شده و مولفهی نظم اجتماعی- سیاسیی سنت اسلامی- ایرانی را ساخته است. به همین ترتیب، تثبیت روابط اجتماعیی زن و مرد در ایران بهصورت پدرسالارانه و تثبیت موقعیت زن بهعنوان رعیت مضاعف محصولی است از ترکیب اسلامی و ایرانی (زرتشتی). پس در این سنت برخی عناصر ایرانی وجود دارد که یا مقوم و سازندهی برخی مولفههای سنت بوده اند یا موید و پشتیبان و تقویتکنندهی مولفههای سنت بوده اند.
من از سنت اسلامی-ایرانی سخن میگویم چون موضوع بحث مربوط به مدرن شدن جامعهی ایران است. اگر موضوع بحثام عربستان بودم، از تعبیر سنت اسلامی-عربی، اگر ترکیه بود از تعبیر سنت اسلامی-ترکی، و اگر مالزی بود از تعبیر سنت اسلامی-مالایایی سخن میگفتم.
۲. اما گزینشگری فینفسه ایراد نیست بلکه محصول اتخاذ یک موضع نظری است. نمیشود در بارهی موضوعاتی چون سنت سخن گفت اما موضع نظری اتخاذ نکرد. بهمحضی که کسی موضعی نظری اتخاذ میکند و بر اساس آن تعریفی از سنت بهدست میدهد، آنگاه ناگزیر میشود مطابق تعریف خود مولفههای سنت و بعد مصادیقاش را مشخص کند. بنابراین، آنچه شما بهعنوان عیب و ایراد تلقی کرده اید، مزیت کار من است زیرا موضع نظریی مشخصی اتخاذ کرده ام و مولفههای سنت اسلامی- ایرانی را بهطور مصداقی ذکر کرده ام و بحث شما است که هنوز در سطح کلیگویی و البته با مدعاهای درشت باقی مانده است.
پیش از این در بارهی سنت نوشته ام:
”مفهوم سنت (tradition) غالبا در تعریفی کلی و اجمالی به میراث فرهنگیای که از گذشته به ارث رسیده است اطلاق میشود. بدین ترتیب این مفهوم در چنین کاربردی واجد چنان دلالت مفهومی وسیعی است که بهکار برنده آن میتواند در فضای نظری بسیار گستردهای حرکت کند و در این فضای مفهومی گسترده تغییر موضع دهد، بیآنکه متوجه سیالیت مواضع خویش باشد” (محدثی، ۱۳۸۱: ۱۹۷)
این نوع کلیگویی در بارهی سنت در آرای بسیاری از صاحبنظران ایرانی دیده میشود و در یادداشتهای شما هم هست. اما من کوشیدم تعریفی دقیق از سنت با کمک از آرای تامسون و قدری دخل و تصرف در آن ارائه کنم:
”جان تامسون در توضیح سرشت سنت، چهار عنصر متفاوت را در آن از هم تمیز میدهد: عنصر هرمنوتیک، عنصر هنجارین، عنصر مشروعیت، و عنصر هویت (Thompson, 1997: 184). این چهار عنصر در شرایط واقعی همپوشانی دارند یا با هم ظاهر میشوند اما تمییز آنها از هم مفهوم روشنتری از چیستی سنت بهدست میدهد. وجه هرمنوتیک سنت به مجموعهای از مفروضات زمینهای اشاره دارد که افراد آنها را پذیرفتهاند و با آنها زندگی و آنها را به نسلهای بعد منتقل میکنند. وجه هرمنوتیک سنت طرحی تفسیری است که چارچوبی برای فهم جهان بهدست میدهد. بهعبارت دیگر، هر کسی بر حسب پیشفرضهایی که از سنت خویش گرفته است به جهان نظر میکند و به درکی از آن نائل میشود. جنبه هنجارین سنت مجموعههایی از پیشفرضها، اشکال اعتقاد و الگوهای عملاند که از گذشته منتقل شده اند و میتوانند بهمثابه راهنمایی هنجارین برای کنشها و اعتقادات امروزین ما عمل کنند. وجه هنجارین سنت را نیز میتوان به دو بخش تقسیم کرد: نخست اعمال معینی که انجام آنها امری عادی و روزمره شده است و در انجام آنها چندان اندیشهای صورت نمیگیرد؛ دوم اینکه اعمال معینی میتوانند به نحوی سنتی بنا شوند، یعنی آنها را با ارجاع به سنت میتوان انجام داد و توجیه کرد. عنصر مشروعیت سنت، همانی است که ”ماکس وبر” آن را اقتدار سنتی مینامد. سنت در برخی شرایط میتواند بهمثابه منبعی برای حمایت از اعمال قدرت و اقتدار عمل کند. مثلا ولایت فقیه در ایران معاصر نوعی اقتدار سنتی است؛ یعنی سنت خصلت سیاسی مییابد: سنت ”مبنایی برای اعمال قدرت بر دیگران و تامین اطاعت از فرامین” (Ibid: 186) میشود. جنبه چهارم، جنبه هویت سنت، به نحوه شکلگیری هویت مربوط است. ”همچنانکه مجموعههایی از پیشفرضها، اعتقادات و الگوهای رفتار از گذشته دستبه دست میشود، سنت برخی از مواد نمادی را برای شکلگیری هویت، در سطح فردی و جمعی، تدارک میبیند. ارزشها، اعتقادات و اشکال رفتاری که از گذشته منتقل میشوند درکی از خویش و درکی از تعلق را – که بر حسب درجه وابستگی به بافت اجتماعی متغیر است- [در آدمی] شکل میدهند” (Ibid: 186، این بحث چکیدهی آرا تامسون است).
از این منظر مدرنیته خود نوعی سنت است و چالش بین سنت و مدرنیته یعنی چالش سنت قدیمی با سنت متاخر (Ibid: 185). بنابراین، وقتی از چالش بین سنت و مدرنیته در ایران سخن میگویم به چالشهای ممکن بین چهار وجه سنت قدیمی با چهار وجه سنت متاخر که از تمدن غرب برخاسته و وارد فضای فرهنگی ما شده است اشاره دارم؛ یعنی چالش در فهم جهان [و انسان]، چالش در پهنه هنجاری، چالش در مشروعیت سیاسی و چالش در هویت (فردی و اجتماعی)” (محدثی، ۱۳۸۱: ۱۹۹- ۱۹۷).