امسال چهارصدمین سالی است که دولت ایران با حضور اقشار مختلف مردم موفق میشود تا دولت استعماری پرتغال را از جزایر جنوب ایران و خلیج فارس بیرون کند و با تسلیم قلعه پرتغالیها در روز سیزدهم اردیبهشت، جزایر قشم و هرمز را به سرزمین مادری یعنی ایران بازگرداند. با دستور دولت صفوی بنیان بندری به نام بندرعباسی گذاشته میشود تا بدین ترتیب شهر بندرعباس امسال چهارصدمین سالش را پشت سر بگذارد.
این مناسبتها تنها یک رخداد تاریخی نیستند، بلکه یک سرمایه پنهان است که میتواند به سرمایهای امروزی تبدیل شود. برای صیانت از آنچه میراث قلمداد میکنیم و به اعتبار آنها خود را صاحب نشانههایی جغرافیایی و دستاوردهایی فرهنگی میدانیم؛ باید در حضور معاصر، این تجربه زیسته تاریخی ملت را سرمایهسازی کرد و آنها را به برنامهای قدرتمند تبدیل نمود.
دادههای تاریخی موجودیتی صرفا در متن تاریخ دارند اما حضور اجتماعی و امروزی آنها نیازمند آن است که در متنی اجتماعی و امروزی زیست کرده و از گذشته به امروز بیایند. نقش نهادهای مرتبط با تاریخ و میراث فرهنگی در همین سرمایهسازی و برنامهریزی برای حضور اجتماعی است. نهادهایی که به شکل تخصصی این ظرفیتها را شناسایی میکنند و با آگاهی علمی، بر دادهها و نشانهها مسلط میشوند و بعد آن را با تبدیل به قطبها، رویدادها و جریانهای فرهنگی و اجتماعی تبدیل به سرمایهای قابل انتفاع و بهرهبرداری میکنند. نهادهایی چون موزه و یا جشنوارههایی که بر محور مناسبتها شکل میگیرند؛ یک امکان در جهت عمومیسازی موضوعات است.
موزهها ظرفیتهایی دارند که میتوانند قدرت بسازند و قدرت بر ساخته، حاصل داشتهها و عملکردهای آنهاست. موزههای قدرتمند سرمایههای قدرتمند میسازند و در تقابلهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میتوانند قدرتمند عمل کنند، البته این به شرط آن است که موزههای برساخته قدرت لازم را داشته باشند.
بخشی از نمایش قدرتمند بودن موزه، حاصل داشتههای آن است و بخش دیگر به عملگرا بودن آن مربوط است. فرایندی که طی آن موزه بتواند رویدادهای قدرتمند و اثربخش در حوزه خود بسازد.
در روزگاری که کشورهای همسایه به دنبال تاریخسازی هستند تا برای خود ریشهای برآورند، رویداد چهارصد سالگی یک نقطه عطفی در تاریخ ملی ما است که میتوان آن را جزو فتوحات ویژه دانست. فتحی که حاصل رشادتها و جانبازیهای اقشار و طوایف مختلفی از ایران است. از این رو فتح هرمز فتح یک منطقه نیست؛ بلکه پیروزی ملی است و سابقهای از مبارزه ایرانیان را در برابر بیگانگانی نشان میدهد که از راه دور آمدهاند تا بر منابع منطقهای مسلط باشند. این گونه است که در این رویداد و بازخوانی آن میتوان ابعاد مختلفی از تعلق ملی به مرزها و نقش خلیج فارس در پیوند با سایر مناطق را مشاهده کرد و در قیاس با تجربههای معاصر حجم مبارزات را دریافت.
از سوی دیگر در نظر داشته باشیم که این فتح بنیان بندری را میگذارد که امروزه بر بلندای تنگه هرمز قرار گرفته و بزرگذاشت چهارصد سالگی آن تنها برای این شهر نیست، بلکه میتواند جریانسازی فرهنگی و ایجاد پیوندهایی بین مناطق مرزی و پهنه ملی باشد. از این رو در قیاس با کشورهایی که پنجاه سالگی خود را جشن میگیرند و سرمایهگذاریهای بسیار میکنند، ما نباید این فرصتها را کوچک بشماریم و آنها را در تکرار تقویمها به فراموشی بسپاریم. امروز ما به یادآوریهای تازه نیازمندیم تا هر نقطه از کشورمان ارزش و هویت خود را دریابد و اهمیت این مناطق در سطح ملی شناسانده شود. اما متاسفانه تمرکزگرایی سبب شده است تا بسیاری از مناطق مرزی که تاریخساز بودهاند در محاق بروند و نقش ملی آنها کم رنگ شود. اما این یک ضرورت است چرا که چنین رویدادهای مشترکی، منطقهای یا متعلق به یک قوم نیستند؛ بلکه در آن همه ایران سهیم هستند و باید آن را مانند بسیاری تاریخهای دیگر به نقطه عطف تبدیل کرد، به ویژه آنکه خلیج فارس مرزی ثابت در ادوار مختلف بوده است که امروزه بیشتر از هر زمانی نیاز به صیانت فرهنگی، علمی و تاریخی داد و استفاده از میراثها و رویدادهای تاریخی به مثابه خاطره جمعی نقش مهمی در این صیانت دارد.
ما علیرغم سابقه تمدنی و حتی داشتن دادههای مستند در موضوع خلیج فارس، متاسفانه به اندازه لازم سرمایهسازی نکردهایم. در حالیکه بر کرانههای جنوبی خلیج فارس موزههای بزرگ پدید میآید و در آنها رویدادهای بزرگ جهانی اجرا میشود. ما به موزههای کوچک و فاقد قدرت بسنده کردهایم که پس از گشایش رها شده میمانند و رها شدگی آنها حتی از حضور و قدرت محلی آنها کاسته است. ما در حوزه خلیج فارس بیش از هر زمانی نیازمند سرمایهسازی قدرتمندانه و یا تبدیل سرمایههای موجود به قدرتی فراملی هستیم.
از اینرو بایستی موزهای قدرتمند در ابعاد این موضوع بسازیم تا بتوانیم خلیج فارس را در جنبههای مختلفش اعم از تاریخ و محیط زیست و فرهنگ به شکل فرامنطقهای نشان دهیم و بیان کنیم که چگونه روابط بینافرهنگی، هویت خلیج فارس و تجربههای مشترک اطراف آن را ساخته است. در صورت عدم وجود چنین موزهای لازم است تا با تقویت شبکه محلی موزههای کوچک نشسته بر کرانه خلیج فارس، ارزشها و دستاوردهای این خوزه تمدنی را معرفی کنیم.
در نظر داشته باشیم که بسنده کردن به چند اثر هر چقدر هم ارزشمند و یا افتتاح صرف یک موزه به تنهایی نمیتواند صیانت پیوسته از خلیج فارس را شکل دهد، بلکه باید امکان حضور پیوسته فرهنگی و علمی را فراهم کرد و این با یک نظام و ساختار قدرتمند شکل میگیرد. موزه خلیج فارس یا شبکه موزههای خلیج فارس یک شبکه ملی و فراملی است و باید قدرتی چنین در آن ایجاد کرد.
* موزهدار و کارشناس میراث فرهنگی