جامعه تاجیکستان بهتاریخ، فرهنگ، ادبیات، هنر و ارزشهایتاریخی، ملی و باستانیخود، توجه بسیار بزرگ دارد، تاجیکستان و فرهنگ امروز تاجیکستان یکبخش عنصری از آن فرهنگبزرگ ایرانزمین و خاصتا خراسانبزرگ است. بنابراین تاجیکان اگرچه همچون دولت در حدود مشخص سیاسیوحقوقی خود بهسر میبرند ولی همچون فرهنگ، هویتوتاریخ، بخشیاز همان تاریخبزرگ و هویتبزرگ خود را احساسمیکنند. از اینرو، هر اسطوره از آن تاریخ، هرنام از آن تاریخ، هرشهر از آن تاریخ و هرقصه از آن تاریخ، برای تاجیکان همچون بخشیاز هویتشان مطرحاست.
در این میان، شهرهای باستانی، خاصتا مادرشهرهای تمدن خراسان بزرگ، برای تاجیکان همیشه جایگاهی گرامی، مقدس و شهرهایآرمانی هستند که در محیط تاجیکستان؛ محیط علمی، ادبی، فرهنگی و ارزشی، همیشه در اطرافآن صحبت یا داوریاست مثل شهر بخارا، مثل شهر سمرقند، بلخ و هرات که شهرهایرمزی یا سمبولیک در تمدن و هویت ما هستند.
تاجیکان وقتیکه درباره هرات صحبت میکنند، هرات برایشان بسیار نزدیک است، زیرا اگر یککودک تاجیک یازدهسال در مکتبمیانه بخواند، باز پنجسال دیگر دانشگاه بخواند، دراکثر کتابهایدرسی زبان، ادبیات، فرهنگوتاریخ، بسیارقصه، روایت، داستان، سند، حادثه و شخصیتهای را میخواند که با هرات پیوستدارند. بنابراین، هرات همهروزه در زبان ما صدا میدهد، در محیط ما صدا میدهد، در مکتبهایتاجیکی، در دانشگاههای تاجیکی و در محفلهای تاجیکی، همه یاد از هرات است.
بهطورمشخص وقتی ما هرات میگوییم؛ نخست، بخشبزرگی از تاریخ ما که در آنجا سپری شده است، پیشروی ما میآید، دوم، تاریخفرهنگ ما که آنجا شکلگرفتهاست، سوم، ادبیاتبزرگ ما که یکدوره مهماش آنجا شکلگرفته و گذشتهاست، چهارم، هنر، نقاشی و کارهاینفیسی که در تاریخهرات همچون بخشیاز تاریخ مردمخراسان گذشتهاست و به هر بهانه ما از هرات یاد میکنیم، خاصتا دربخش ادبیات. ما وقتی هرات میگوییم، تاجیکان در کتابهایدرسی مکتب، در کتابهایعلمی و کارهایپژوهشی، پیشازهمه، سیمای خواجه عبداللهانصاری، سیمای مولانا عبدالرحمنجامی، مولانا بدرالدینهلالی، مولانا علیشیرنوائی، مولانا کمالالدینبنائی، زینالدین واصفی، حسین واعظکاشفی و علی صفی، و همینگونه سلسلهبزرگی از نامهایی است که دوره مهمی از ادبیات ما را آنجا نمایندگی میکنند. از اینرو، وقتیکه بچه ما، یکشاگرد ما با تعلیم و سخن و حکمتها و صنعتگفتار خواجهعبدالله انصاری بزرگمیشود، وقتیکه با غزل و داستانهایجامی بزرگمیشود، وقتیکه با حکمتهای نوائی و بنائی بزرگمیشود، وقتیکه بچهتاجیکی با تفسیرحسینی، دینومذهب خود را میآموزد، وقتیکه عاشقتاجیک، با یک بیتزیبا از هلالی، عشق و احساس خود را بهمعشوق خود بیانمیکند، ما میتوانیم بگوییم که ما تاجیکان، شاگردان و پیروان مکتببزرگ سخن و ادب هرات و ریزهخواران اینخوان هستیم. زیرا در تشکلزبان، فرهنگ، معرفت، جهانبینی، هویت و جهانارزشی یکتاجیک، فرهنگهرات، تاریخهرات، گذشتههرات، بزرگانهرات یا کسانیکه در هرات زیستند، نقش بسیار بزرگ میگذارند. زیرا هرات نههمچون یکشهر با ساکنانبزرگ خود، بلکه یکمرکزتمدنی که در آنجا، در دورههای اوجهرات، از تمامخراسان، بزرگان گردآمده بودند، هرات چون بخارا و چون سمرقند ازمحورها و ستونمهرههای خراسانبزرگ بود.
ازاینرو، وقتیکه در هرات درسالگذشته میلاد زمینلرزه پیشآمد، وقتیکه اینخبر پخششده، منشخصا شاهدبودم که مردمتاجیکستان فراموش کردهبودند که هرات در یککشورخارجی است، همه این درد را، این فاجعه را مثل فاجعه و مثل درد خود پذیرفتند و همین رسانههایاجتماعی تاجیکی، یعنی فیسبوکتاجیکی، انستاگرامتاجیکزبان و رسانههایخبری و اطلاعاتیتاجیکی سرشار از تعزیه، احساسات، شعر و اظهارهمدردی بود و حتی دولتتاجیکستان در سطحدولتی همدردی خود را با این قربانیان و خانوادهها اعلانکرد. همهروزه، درجهان، دهها زمینلرزه و فاجعهمیشود و عادتا دولتها درکدام حالت اظهارهمدردی رسمی میکنند؟ درحالتیکه دولت مصیبتدیده ازنظرسیاسی مهمباشد همچون شریکسیاسی یا ازنظر ارزشی- مردمی، درحالیکه با نظامحاکمکنونی در افغانستان هیچرابطهدیپلماتیک وجود ندارد، دولت جمهوریتاجیکستان بهطوررسمی به آسیبدیدگان و قربانیان همدردیخود را اظهارکرد و پسازچندی، کاروانبزرگی از کمکهایبشری- انسانی- برادری به هرات فرستادهشد.
یعنی مردمتاجیکستان، هم درسطح مردمعادی، درسطح اهلضیا و هم درسطح اهل ادب و هم درسطح اهل سیاستوحکومت، نسبت به زلزله و فاجعه هرات نتوانستند بیتفاوت و بیطرفباشند. خودم شاهد بودم که در رسانههایتاجیکی دهها شعر و هزارانسوگواری چاپشد و مردم راههامیجستند که چگونه به برادرانهرات کمککنند.
درنهایت، دراینمیان، منهم یکیاز کسانیکه از خردی با سخنان خواجهعبدالله انصاری، جامی، هلالی، بنائی، بزرگشدم، در خود احساسیداشتم که درد هرات، درد ما است، فاجعههرات، فاجعههمهی ما است. خاصتا من درجوانی، یکیاز مخلصان بسیارشیفتهی غزلهایعاشقانه هلالی بودم، همان شاهبیتی که هلالی در هرات سروده و گفتهاست:
عاشقان، هرچند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشقترند
عشق مینازد بحسن و حسن مینازد بعشق
آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند
یادماست که ما در جوانی اینشعر را زیادمیخواندیم که یکیاز زیباترینسخنها بود. برایهمین من همانلحظه و همانشب، سوگواریی بهشکل نظم گفتم که همچون پارهی از قلبمن، برای اینشهر، برای مردمعزیزش، برای مردمزیباشناس و زیباپرستش، برای شهریکه کمالالدینبهزاد را به تمدنما و تمدنجهان دادهاست که هنوز هم بشر از زیبانگاری، زیبابینی و زیباآفرینی او درحیرتند. شعرمن همچون همدردی، همچون پیامعشق و محبتواحترام به مردممهربان هرات که منشخصا بارها آنجا بودم، با برکت کنفرانسبزرگ
گفتوگوهای امنیتیهرات، حداقلسهبار بههرات بودم، کوچهبهکوچه هرات را گشتم، مزارها، زیارتگاههایبزرگش، قلعه و کاخهایتاریخی آنرا دیدم و من احساسمیکردم وقتیکه در هرات قدممیزدم، در بطن و در متنتاریخ، فرهنگ و هویت خود فرو رفتهبودم، بنابراین ما هر وقتیکه بههرات سفرمیکردیم، تاجیکتر، خراسانیتر، اصیلتر وتازهترمیشدیم که این برایما خیلیمهم است.
جامی و نوائی و هلالی و بنائی
ای خاک هری، مادر اندیشهی مائی
با خواجهی انصاری و تفسیر حسینی
برگردن ما تا به ابد صاحب دینی
هر فرد که تاجیک و خراسانی ذاتیست
در جوهر او یک رگ و پیوند هراتیست
مایان که شکرخوارهی این قند هراتیم
امروز عزادار چو فرزند هراتیم
امشب به غم مردم زارش بنشستم
در گوشهی هرخانه مزارش بنشستم
افسوس که یک کنگرهی ننگ فرو رفت
افسوس که یک گنبد فرهنگ فرو رفت
جامی و نوائی و بنائی و هلالی
ای رود هریرود همه اشک زلالی
شهری که ستونمهره ایران بزرگ است
شهری که نگهدار خراسان بزرگ است
* نویسنده و رییس مرکز ترغیب ادبیات و فرهنگملی تاجیکستان