«جهانی شدن» فرآیندی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و فناورانه است که همۀ جوامع را کم و بیش در هزاره سوم دچار تغییر و یا آماده تغییر کرده است. در این فرآیند، بسیاری از مفاهیم و متغیرها مانند دولت، حاکمیت، قدرت، اقتدار، موازنه قدرت، امنیت دسته جمعی، استقلال سیاسی- اقتصادی و… به صورت معناداری در حال تحول مفهومی و عینی است. در نتیجه ارتباطات فشردهتر و عمیقتری میان مکانهای گوناگون به وجود میآید.
جهانی شدن پیامدهای مثبت و منفی مهمی برای ابعاد گوناگون امنیت انسانی اعم از نظامی، بوم شناسی، اقتصادی، فرهنگی و روانشناختی داشته است. از یک سو به کاهش جنگها و درگیریهای نظامی، افزایش پیشرفتهای مادی، افزایش نسبی رفاه و اشتغال و رشد یکپارچگیهای گوناگون منجر شده و از سوی دیگر، گسترش تکنولوژی نظامی ویرانگر، تخریب فزاینده محیط زیست، بیثباتی مالی، انحطاط فرهنگی و کاهش انسجام اجتماعی را در پی داشته است.
سده بیست و یکم که سده جهانی شدن عرصه اقتصاد و رشد سریعتر اقتصادی کشورها، به خصوص کشورهای رو به توسعه، نامیده شده است، تداوم رقابت بر سر منابع انرژی در منطقه خلیج فارس و نقاط پیرامونی و حاشیهای آن سرعت، نقش و نفوذ بیشتری در توسعه و تامین امنیت کشورها خواهد یافت.
منطقه خلیج فارس با داشتن ذخایر عظیم هیدروکربنی در شمار یکی از مهمترین مناطق حال حاضر جهان از نظر تأثیرگذاری بر جهانی شدن اقتصاد به حساب میآید. این منطقه به تنهایی ۶۰ درصد نفت جهان را در خود جای داده و از این حیث بزرگترین منبع انرژی جهان در نیمه نخست سده بیست و یکم خواهد بود. علاوه بر این بیش از ۴۰ درصد گاز دنیا به عنوان مهمترین انرژی پاک و جایگزین نفت در سده بیست و یکم در میان کشورهای حوزه خلیج فارس قرار دارد. ایران در این میان به تنهایی ۱۶ درصد گاز جهان را اختیار دارد. در جدیدترین گزارش اتحادیه اقتصاد نفت آلمان، ذخایر نفت منطقه خلیج فارس به طور فزآینده رکوردهای جدیدی بر جا میگذارد، به نحوی که همه کشورهای عمده صنعتی جهان که مهم ترین آنها در اروپای غربی، آمریکای شمالی و آسیای شرقی هستند، به گونه فزایندهای وابسته به نفت خلیج فارس میشوند.
نقش جدید خلیج فارس در سده بیست ویکم، علاوه بر کمک به تداوم پیشرفت و توسعه غرب، در معادلات استراتژیک بینالمللی در زمینه اتصال امنیت منطقه با رشد و توسعه قدرتهای آسیایی حائز اهمیت است. همانگونه که در توسعه کشورهای آسیایی در فرآیند جهانی شدن، انتقال سرمایه و تکنولوژی تعیین کننده است. این فرآیند همچنین میتواند بر مسائلی همچون امنیت انرژی، تجارت کالا و تکنولوژی، تبادل نیروی کار و بهطور کلی سرعت بالای رشد اقتصادی که امروزه در حوزه پاسیفیک و اقیانوس هند متمرکز است، تأثیر بزرگی بگذارد.
امروزه این ادعا قرین به صحت است که رشد و توسعه اقتصادی جهان و غرب را در ارتباط و تبادل اقتصادی با آسیا باید جستجو کرد. در این چارچوب نوعی وابستگی متقابل بین جریان انتقال انرژی از خلیج فارس به آسیا وجود دارد که خود بر ارزش ژئواکونومیکی خلیج فارس برای آسیا و غرب در عصر جهانی شدن میافزاید. رشد بالای اقتصادی چین در دهه اخیر و دهههای آینده، رشد اقتصادی با ثبات و موفق هند در دهه اخیر (رشد حدود ۶ درصد) و رشد اقتصادی اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا (ASEAN) در عصر جهانی شدن، زمینه مصرف بیشتر نفت به منظور تداوم توسعه آسیا را اجتنابناپذیر و وابستگی این کشورها به نفت و بازار مصرف کشورهای خلیج فارس را دو چندان میسازد.
از سوی دیگر پدیده جهانی شدن سبب شکلگیری نظام جهانی ارتباطات و زمینهساز انفجار اطلاعات در سراسر جهان از جمله کشورهای منطقه خلیج فارس شده است و این خود عاملی برای افزایش آگاهی اجتماعی و به نوعی آگاهی ملی در منطقه و فزونی مطالبات و توقعات متعدد مردم از حکومت را فراهم ساخته است. از این رو، در این عصر، کشورهای منطقه ناچارند بخشی از درآمدهای ملی خود را در راه زیرساختهای توسعه کشور صرف کنند.
توسعه آموزش و پرورش و تلاش برای کیفیسازی آن، افزایش و کارآمدی بهداشت عمومی کشورها، وسایل جدید ارتباطی، افزایش رفاه اجتماعی، توسعه فرودگاهها، شبکه حمل ونقل ریلی و جادهای ، بیمارستانها، شبکه مخابرات از جمله این زیرساختها میباشد.
مدت سه دهه است که کشورهای منطقه خلیج فارس علاوه بر تلاش برای جذب سرمایهگذاری خارجی و گسترش بازارهای سهام، از افزایش رقابت در میان بانکها، مؤسسات مالی و شرکتهای داخلی و خارجی حمایت میکنند که پیامد آن ایجاد کانونهای مالی قدرتمند و متنفذ در بین کشورهای جنوبی خلیج فارس است. در این شرایط جمهوری اسلامی ایران و مشخصاً در برنامههای دولت سیزدهم شاهد یک پارادوکس مهم هستیم: از یک طرف همواره در اهداف دولت فعلی رشد و پیشرفت اعلام میگردد و از طرف دیگر در پی تحقق برخی آرمانهای ایدئولوژیک در بیرون از مرزهای کشور است. حال آنکه ورود به این پروسه پیچیده خود به خود باعث کاهش حاکمیت ملّی و منسوخ شدن لفظ استقلال برای کشورها و از جمله ایران است.
به نظر میرسد، مشکلات اقتصادی ایران نیز سیاسی باشند. با توجه به گستره و حجم نگرانیهای امنیتی ایران از محیط بینالمللی و تا اندازهای از محیط داخلی، باز کردن فضای اقتصادی کشور و سیر تدریجی به سمت غیردولتی شدن اقتصاد، عواقب مهمی از نظر دولت و حکومت مرکزی خواهد داشت و امکان دارد خواستهها، مطالبات و اولویتهایی از سوی جریانات غیر دولتی و شاید خارجیهای سهیم در اقتصاد ایران مطرح شود که با جهتگیری و ماهیت نظام سیاسی تطابق نداشته باشند.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران با محیط بینالمللی که فضای جهانی شدن در آن قرار دارد، در صلح نیست. لذا نمیتواند فضای داخلی اقتصادی خود را آزاد بگذارد. از آنجا که خواستههای جمهوری اسلامی با خواستههای محیط بینالمللی و به ویژه با کشورهای حاشیه خلیج فارس در تضاد است، نه تنها در عرصه اقتصاد، بلکه در تمامی عرصهها، غیر دولتی کردن فعالیتهای جامعه بر خلاف منافع و اولویتهای سیاسی نظام جمهوری اسلامی ارزیابی میشود. در عین حال اگر ایران بخواهد از زمینهها و شرایط جهانی شدن به منظور رشد و توسعه خویش بهره ببرد، میبایست با استفاده از پتانسیلهای جغرافیایی خود در سواحل خلیج فارس و دریای عمان، در قالب یک هسته اقتصادی عمل کرده و به یک بازیگر قدرتمند اقتصادی در منطقه تبدیل شود تا با افزایش وزن ژئوپلیتیکی خود، منافع اقتصادی بازیگران منطقهای و به طور خاص منطقه خلیج فارس را به هم گره بزند تا بدین ترتیب بتواند در راستای کاهش چالشهای سیاسی _ امنیتی خود گام بردارد.