حوزۀ نوروز شمار زیادی از کشورهای منطقۀ ما را از ترکیه تا هندوستان، از قزاقستان تا ایران و برخیاز کشورهای حوزۀ خلیجفارس را در بر میگیرد. باورها براین است که دراین حوزۀ منطقهای، هیچ گفتمان و دالِ دیگری بهسان نوروز، همهپسند و در خور ستایش نیست. نیکبختانه این دال مرکزی بر محور حوزۀ زبانفارسی و فرهنگ غنی این حوزۀ تمدنی میچرخد که بسیاری از شهرهای این حوزۀ تمدنی و فرهنگی ظرفیت و توانایی تاریخی و فرهنگی را دارند تا نقطۀ پیوند دهندۀ همگرایی و همسوی منطقهای باشند.
هرات؛ این نگیندرخشان خراسان، یکیاز این ظرفیتهایسترگ منطقۀ ماست. هرات از این رهگذر ظرفیت و توانایی پیوند دهندهای کشورهای حوزۀ نوروز را داراست که روزگاری مهد سیاست، علم و هنر و تنوع و تکثر قومی و فرهنگی بوده است. این شهر همانقدر برای افغانستانیها مهم و ارزنده است که برای مردمان تاجکیستان، ترکمنستان، ازبکستان (بهویژه شهرهای بخار و سمرقند) و ایران، گرامی و ارجمند است. ممکن نیست کسی به فردوسیبزرگ و شاهنامه آن بزرگوار آشنایی داشتهباشد و هرات را همچون نیمهدیگر خویش نپندارد. بههمینترتیب، شعر بلندبالایی که رودکیسمرقندی سرود و اینک مرزهایسیاسی امروز را در نوردیده است:
«بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی»
اینشعر را رودکی در هرات سرود تا نصربناحمد سامانی را که چهار سال در این شهر پائید را ناگزیر کند به سمت بخارا حرکت کند. شنیدن این شعر و ترانههایی که از سوی هنرمندان محلی و نامور افغانستان و تاجیکستان، ایران و بخارا و سمرقند ساخته شده است، گوشنواز و ورد زبان مردمان این حوزۀ فرهنگی است. مردمان ترکیزبان و ازبکها به امیرعلیشیرنوایی و ظهیرالدینمحمد بابر علاقهمندی وافری دارند. این بزرگان نهتنها در شهر هرات زیستند و حکمروایی داشتند، بلکه برای غنا و شکوفایی شعر و ادب فارسی دری مفید و تأثیرگذار بودند. مردمان این حوزۀ فرهنگی قطعاً که آن ترانۀ معروف «بیا که بریم به مزار ملا محمدجان سیل گل و لالهزار وا وا دلبرجان» را شنیدهاند که سرایندۀ آن یک دوشیزه عاشقپیشۀ هراتی بود و اینک ازسوی هنرمندان ایران و افغانستان و تاجیکستان سروده میشود نیز درهمین شهر پدید آمده است.
آوردهاند که این شعر را ظهیرالدین محمد بابر از هرات به سرزمین هند برد و این ترانه پساز چندین سده، از سوی هند به هنرمندان افغانستانی سپردهشد و این ترانه ازسوی مشهورترین و معروفترین ترانهسریان حوزۀ نوروز همچون ترانهسرایان خراباتیان کابل (خالویشوقی، کریمشوقی و رحیم خوشخوان)، عبدالوهاب مددی، صاحبترانه معروف «وطن عشق تو افتخارم»، ناوک هروی، غلام دستگیر سرود، غلامنبی زندهدل فوشنجی، محمدقاسم مسرور، عبدالرحیم ساربان، امیرجان صبوری، فریده مهوش، سلما جهانی اجرا شده و بعدها توسط برخیدیگر از آوازخوانان جوان افغانستانی بازخوانی شد. این ترانه ازسوی مشهورترینخوانندگان ایرانی ازجمله گوگوش، پوران، محمد اصفهانی، محمد اسماعیلی، فتانه و سامی یوسف نیز اجرا شدهاست. اینترانه، نمادی از جشن نوروز و همبستگی فرهنگی ملتهای ساکن این حوزه فرهنگی بهشمار میرود. چون هرساله همینکه ماه حمل/ فروردین فرا میرسد، این ترانه نیز سر زبانها میافتد. اینها و دهها نمونۀ دیگر نشانمیدهد که هرات پیوند دهندهای فرهنگی بسیاریاز کشورهای حوزۀ نورز تلقیمیشود.
افزونبر اینها موقعیتجغرافیایی هرات نماینگرِ درهمتنیدهگی و دلبستگی اینشهر برای شماریاز کشورهای همسایه بهشمار میرود. اندیشمندان علومسیاسی و پژوهشگران حوزههایجغرافیایی باورمندند که عواملمتعددی چون داشتن دشمنمشترک، پیوندهایتاریخی و جغرافیایی، باورها و اعتقادات واحد، بهرهمندیاز فرهنگ مشترک، وجود مشکلات و دردهای مشترک و همچنین مسائلی چون نژاد، زبان و مانند آن درشکلگیری پدیده همگراییسیاسی، فرهنگی و اجتماعی نقش بهسزایی دارد. بیگمان هرات چنین جایگاهی درخشانی در تاریخ و مطالعات منطقهای دارد. بهویژه یکیاز کشورها و ملتهایی که حس دلبستگی و یگانگی وصفناپذیر با هرات دارد، کشور ایران و شهروندان این سرزمین است. بین ایران و افغانستان پیوندهای ناگسستنی فراوان در زمینههای تاریخی، فرهنگی، مذهبی، زبانی، نژادی و قومی، هنری و اخلاقی وجود دارد.
سابقه این پیوندها به هزاران سال پیشاز امروز بر میگردد، دوستی و درهمتنیدهگیهای تاریخی و فرهنگی بین مردمان این دو کشور، چنان پایدار و خللناپذیر است که طی این سدهها هیچ توطئهسیاسی و سنگاندازیهای خصمانۀبیرونی نتوانست، این رابطه را دگرگون نماید و امروز هم باوجود اینکه تلاشهایسیاسی و استخباراتی جهانی آستین برزدهاند تا این ملتها را ازهم دور کنند و ارزشهایمشترک و ماندگار آن را از مالکان و صاحبان اصلیاش بربایند؛ اما بهدلیل پیشینۀ تاریخی و پیوندهایفرهنگی میان اینها، قادر نخواهند شد.
یکیاز دهها رشتۀ پیوندهدهنده، همانا هراتباستان است. برایاینکه اینشهر مهدعلم و ادب، هنر و شعر و تصوف و عرفاناسلامی و خراسانی است و اینمیراث، میراثسُتبرِ همۀ فارسیگویان جهان و کشورهای حوزۀ نوروز است. این حوزۀ فرهنگی و تمدنی توفانهای سهمگینِ را طی ادوار تاریخی پشتسر گذاشته ولی این دُرِ گرانبها را در پای خوکان نریخته است. در روزگار ما این درخت چنان ریشهدار شده و شاخوبرگ کشیده است که هیچ باد و بارانی نمیتواند آنرا ازجای برکند. اما سوگمندانه امروز ما درشرایطی درباره نقش و اهمیت این شهر باستانی مینویسم که برپایی جشننوروز دراین شهر غیرممکن است و آنرا حاکمان و متولیان امروز، به اشتباه، نمادی از فرهنگزرتشتی و غیراسلامی میدانند. ظاهراً دیده میشود که نگین درخشان خراسان از انگشتر این خطۀ فرهنگی جدا شود. با وجود اینکه این امید و آرمان، خیالی بیش نیست، این حوزۀ فرهنگی، به ویژه هرات باستان در گذشتههای تاریخی هم، سرنوشتِ بدتر از این را داشت. روزگاری مغولان این شهر را تصرف کردند و هزاران تن از شهروندان این شهر را سربهنیست کردند، ولی این شهر همچنان استوار ماند و زیربار برنامههای آنها له نشد. وقتی فرهنگی با آن پشتیوانۀ درخشان تاریخی و تمدنی نفسبکشد، از هر نوع باد و باران و توفان در امان خواهند بود.