«تقدیر خدایی چنان بود که پیغمبر اسلام همهی محبت پدری را در حق زهرا به کار برد تا با این تربیت عملی، آن موجودهای خودخواه (اعراب جاهلی) بدانند که باید دختران را نیز چون پسران ارزش نهاد… او باید صاحب دختر شود و دختر خود را آن چنان بپروراند و خدمت نهد تا پیروانش از رفتار وی درس گیرند. اما این، به ان معنی نیست که میگوییم همهی حرمتی که پیغمبر به دختر خود مینهاد تنها به خاطر آموزش دیگران بود.» (کتاب زندگی فاطمه زهرا . نوشتهی دکتر سید جعفر شهیدی، ص۱۹)
بر این سخن میتوان افزود که تقدیر خدایی باز هم چنان بود که این دختر، مظهر مهمترین اعتراض سیاسی – اجتماعی زمان خویش شد؛ نه در خانه نشست و نه شیوهی پرهیز از فعالیت اجتماعی را برگزید؛ و در دامان خویش دختری را پرورش داد که در مقابل حاکم جبار زمان، استوار ایستاد و خطبه رسوایی بیداد زمانهی خویش را خواند.
چنین نگاهی به زن و چنان رفتاری از او در هزار و چهارصد سال پیش چنان پیشروتر از زمانه بود که میتوان احتمال داد که یکی از مهمترین علل حذف فاطمه (س) از حافظه برخی مسلمانان، میتواند همین پیشروی در ارزشگذاری به زنان و حقوق و فعالیت اجتماعی – سیاسی آنها باشد که با سنتها، حتی در قرنهای بعد هم همخوانی نداشت؛ و جهالت تا قرنها تحمل بازگو کردن آن را نداشت!
این باور که زن، جنس ضعیف است، باید در کنج خانه بنشیند و حتی صدایش را کسی نشنود تا یک قرن پیش نه فقط در شرق و در میان مسلمانان، که در غرب مدعی آزادی و پیشرفت هم الگوی غالب بود. «اینکه زن در حکم برده و اسباب خانه است یا فقط آرایش و زینت اجتماع است یا جز لذت جنسی چیزی نیست، پدیدهای بود که بر مردم قرنهای پیشین معلوم بود.» ( لذات فلسفه، ویل دورانت، ص۱۴۸) و «نخستین قدم برای آزادی مادربزرگهای ما قانون ۱۸۸۲ بود. به موجب این قانون، زنان بریتانیای کبیر از آن پس از امتیاز بیسابقهای برخوردار شدند و آن اینکه پولی را که به دست میآوردند حق داشتند برای خود نگه دارند. این قانون عالی اخلاقی و مسیحی را کارخانهداران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانهها بکشانند.» ( همانجا، ص ۱۵۱)
آنها که زنان را خموده و دور از جامعه میخواهند، آنها که زنان را ساکت و نشسته در پردههای دروغین حرمت تصور میکنند، فاطمه و خاندان فاطمه را نمیشناسند؛ و بر تعصب و تبعیضی تاریخی پافشاری میکنند که پیامبر و دخترش در ۱۴۰۰ سال پیش فرمان گذر از آن را داده بودند. بیایید دوباره نگاهی به داشتههای خویش بیندازیم و لایههای جهل و تحریفی را که روی آموزههایمان کشیدهاند، برداریم.