این روزها دو تا ویدیو در دنیای مجازی میچرخد و پربازدید شده است؛ یکی خاطرات رضا کیانیان از دهه ۶۰ و اینکه حکم اعدام داشته و با تغییر و تحولاتی که در زندان و با نظارت آقای منتظری صورت گرفت، حکمش به سه سال زندان بدل شد؛ و دیگری سخنان پدری که تا کنون دو نفر به خاطر قتل پسرش اعدام شدهاند و عنوان میکند که قاتلان پسر من آزاد شدهاند، و از تبدیل ۸۰ متهم به ۸ متهم پروندهی دیگری ناراحت است!
کنار هم قرار گرفتن این دو، گویا بازگو کننده دو نوع نگاه است. درست است که سخنان پدری داغدیده را باید بر اساس احساسات او مورد قضاوت قرار داد اما مگر فقط او از این حرفها زده است؟ دیگران تا چه اندازه در شکلگیری این نگاه موثر بوده اند؟! و نکته مهمتر اینکه میتوان نمونهای دیگری را نشان داد که پدری، نه یک سال پس از قتل پسرش که در همان روز، با اشک در چشم پیامی از مردم و مسئولان میخواهد که «مواظب باشید از حدومرز اسلام یکوقت تعدی نشود و عقل بر احساسات غالب باشد» و توصیه به آرامش میکند.
این پیام پدری بود که در بالاترین ردههای قدرت بود. هفتم تیرماه ۱۳۶۰ فرزند آیتالله منتظری اگر از مرگ پسرش میگفت گریه میکرد ولی همانقدر که پسرش را دوست داشت، برای جوانهای مردم دل میسوزاند؛ اگر داغی بر دلش افتاده بود، راضی نبود که دیگران داغدار شوند، اگر قدرت داشت حتی یک لحظه هم به ذهنش خطور نمیکرد که قدرت را برای انتقامگیری بهکار گیرد.
آن نگاه انسانی و آن معرفت دینی همان بود که رضا کیانیان و بسیاری چون او را نجات داد. هرچه میگذرد بیشتر مشخص میشود که جای چنان کسانی چقدر خالی است و بودن منتظری چقدر میتوانست حجت مسلمان بودن و مسلمان ماندن باشد.