با حاج حسن به ظاهر دیر آشنا شدم. ولی انگار آشنایی من و او نه دهها، صدها، بلکه به هزاران سال قبل باز میگشت؛ آری من و او از بدو خلقت با هم آشنا بودهایم. از زمانی که روح خدا در انسانها دمیده شد. از زمانی که خدا خواست بندگانش خلیفه و جانشین او در روی زمین باشند. با شناخت حاج حسن با مقوله صداقت، پاکی، مهربانی، صمیمیت و وفاداری آشناتر شدم. هنوز هم نمیدانم و نمیتوانم بگویم که او صادق، پاک، مهربان، صمیمی و وفادار بود و یا این ویژگیها، خود را در وجود، افکار، رفتار و کردار او معنی میکنند.
با حاج حسن عزیز از اوایل سال ۱۴۰۰ در جریانات انتخابات آشنا شدم. دلیلی جز مهربانی و همفکری و هم انگاری مسائل کشور او را به ایستادن در کنار من نکشانده بود. به گونهای در اظهار نظرها، راهحلها، متون، گفتنیها و نوشتنیها دقیق و جامع بود که آنچه میگفت؛ عیناً به عمل میانجامید. او ضمن این که اهل اندیشه و تحلیل و یادآور ایام قبل و بعد از انقلاب و آرمانها و طرز فکرهای انقلابی بود؛ با شناختی که از اوضاع کنونی کشور و جریانات خودمحور، انحصارطلب و منفعتگرا داشت، در تحلیلها و توصیههای خود با تمام نگرانی از این که به دنبال چه بودیم؟ و امروز کجا هستیم؟ با دلسوزی تمام نسبت به مردم و کشور، سعی داشت طریقی را ارائه نماید که ارزشها و نام و یاد ارزشآفرینان دوران، دچار خدشه نشود.
در عرصه فعالیتهای سیاسی، تیزبین و دقیق و در عرصههای اجتماعی شبیهترین افراد به معمولیترین افراد جامعه بود؛ برخلاف آنان که بعضاً حتی سواد ابتدایی بیشتر ندارند ولیکن علاقه دارند با چندین عنوان دکتر و مهندس خطاب بشوند؛ او دارای مدرک دکترای حقوق بود و همواره با یک دستگاه موتور سیکلت مدل قدیمی رفت و آمد میکرد و به قدری متواضع بود که هیچ کس این حد از دانش و شناخت علمی را نمیتوانست از ظاهر او دریابد.
تا آنجا که به خاطر دارم هیچ گاه پرونده حقوقی و وکالت برای مدعیان سنگین مالی شخصی را نمیپذیرفت و با توجه به این که حق یا ناحق بودن آنها را شبههناک میدانست؛ قدم در وکالت چنین پروندههایی بر نمیداشت. از طرف دیگر وقتی حقوق مظلومی را پایمال شده میدید، بیهیچ معطلی و بدون دریافت ریالی پرونده او را میپذیرفت و جدیتر از خودِ صاحب حق، در محاکم حاضر میشد. این رویه، در پروندههای سیاسی افرادی که به ناحق مورد هجمههای حقوقی قرار میگرفتند؛ نیز صادق بود و در این موارد فقط به وکالت اکتفا نمیکرد؛ بلکه به عنوان مشاوری آگاه به امور سیاسی و درکی کامل از شرایط و هدف پروندهسازان به کمک او میشتافت.
ساده زیستی او فقط به رفت و آمد با موتور سیکلت مدل قدیمیاش ختم نمیشد، بلکه پوشش بسیار ساده و معمولی او به نحوی بود که چندین بار در جلسات دادگاه با ناباوری از این که او میتواند سواد پرونده وکالت داشته باشد؛ حتی به او جسارت هم کرده بودند؛ ولی او هرگز این رویه را ترک نکرد.
حال که او به سوی معبود پرکشیده و در میان ما نیست؛ میتوانم راحتتر اعتراف کنم که بعد از جریان رقابتهای انتخاباتی و شناخت دقیقی که از مراتب ایمان، اخلاص، سواد، اندیشهورزی و دلسوزی او یافته بودم؛ به خود گفتم برای حضور در عرصههای سیاسی، مناسبترین فرد ممکن را به عنوان فردی مهربانتر و دلسوزتر از برادر یافتهام و از او بخواهم در این مسیر بیشتر مرا همراهی کند؛ لیکن علاوه بر جلسات منظم، گاه و بیگاه، دیدارهایی نیز با او داشتم.
معمولا ًدسترسی به او کار آسانی نبود. وقتی سوال کردم؛ متوجه شدم که بخش اعظمی از وقت خود را با گروهی از همرزمان همفکر خودش در ساختن سرپناه و رفع مشکلات معیشتی و… برای چندین شهر محروم در سیستان و بلوچستان در آن منطقه سپری میکند. غبطه به حال این معلم انسانیت، قطعا دردی را دوا نمیکند.
در جامعه امروز با افرادی مواجه هستیم که دین را پیرایه اعمال خود قرار میدهند و میخواهند آنچه را که با هر انگیزهای البته به جز دینداری و خداپرستی در اعمال و کردار خود دارند؛ با ظاهرسازی و تزویر تمام به تصویر کشند و به نمایش بگذارند. این دسته از افراد هیچ اعتقادی به معاد و پاسخگویی ندارند ولی خود را پرچمدار اعتقاد به جهان آخرت نشان میدهند. حاج حسن عزیز درست برعکس این دسته از افراد، دینداری و خداپرستی را وارد اعمال و رفتار خود کرده بود و مومنی بود که دستورات الهی در رفتار و کردار و گفتار او جلوه پیدا میکرد.
یک سال است که فرصت مجالست با او را از دست دادهایم و هنوز هم احساس میکنم که گنجی عظیم را در همان ابتدای کشفاش از دست دادهام.
پرواز این پرنده سبکبال خوش آواز بر او و همفکرانش گرچه تالم برانگیز بود ولی اطمینان از خُلد آشیان بودنش، آتش غم و اندوه را کم فروغتر نمود و ما جا ماندههای از مشی و مرام او چارهای جز هضم این همه اندوه نداریم.
در سالگرد رحلت این عزیز، فقدان او را به همه دوست داران، همفکران،آشنایان به ویژه خانواده مکرم شان تسلیت عرض میکنم و امیدوارم راهشان پر رهرو باشد.