زنده یاد محمد پورثانی، بیست و سوم خرداد ۱۳۱۷ در کوچ ۀ «روحی» منشعب از خیابان شهباز قدیم (۱۷شهریور) و عین الدوله (ایران) به دنیا آمد. در مصاحبه هایش خود را «بچه تهرون» معرفی می کرد و به زادگاهش عشق می ورزید. او چنارها، قنات ها، یخچال ها و محله های قدیمی تهران را بسیار دوس ت داشت و از هر فرصتی برای شناساندن فرهنگ، آداب و رسوم و نحو ۀ زندگی مردم تهران قدیم به جوان تر ها استفاده می کرد. بخشی از مصاحبۀ رادیو تهران با وی در سال ۱۳۸۰ را میخوانیم که به موضوع آب تهران اختصاص دارد. این مصاحبه را از یادنامۀ وی انتخاب کردهایم که با چنین عنوانی از سو ی نشر ثانی چاپ و منتشر شده است: «شادی و نشاط مثل آب و غذا نیاز مردم است.»
زمان، تهران با ۷۰۰هزار نفر جمعیت فقط چند تا خیابان سنگ فرش داشت. زیر درواز ه دولاب، میدان خراسان، سبزی کاری و صیفی کاری بود و از حسینی ۀ ارشاد فعلی به بالا بیاب ان بود. اتوبوسی که از میدان توپ خانه به مقصد شمیران راه می افتاد، دو بار کرایه می گرفت ؛ تا قلهک، یک قران و از قهلک تا شمیران، ده شاهی. بین راه، شاگردشوفر بالا می آمد تا از مسافرانی که هنوز نشسته اند، ده شاهی دیگر کرایه بگیرد.
تعداد زیادی از بیابان های تهران یخچال بود. مانند یخچال « باقرآباد » در انتهای خیابان شهباز و یخچال خیابان « نایبب السطنه » . این یخچال ها باید آب تهران را در تابستان تأمین می کردند. یخچال، محوط ۀ بسیار وسیعی بود که دیوارهای بلندی به ارتفاع ۸ متر داشت. عرضش به ۱۰ متر و طولش به ۱۰۰ متر هم می رسید از ماه آذر، نصفه شب ها آب را داخل آن می انداختند که تا صبح یخ بزند. هر یخچال دار چند نفر را می گماشت تا لای ۀ یخ را هر روز بشکنند و تکه های یخ را به داخل مخزنی بریزند که «پاچال» نام داشت. یخ روی یخ ، یخ روی یخ به عمق ۱۰ متر که برای فصل تابستان ذخیره شود.
یخ فروش ها از یخچال یخ می خریدند . هر ۳ کیلو یخ را یک شاهی می خریدند، بار الاغ می کردند و در کوی و برزن به مردم می فروختند ، ده شاهی، یک قران. خانواده هایی مثل ما که پسربچ ۀ شیطون داشتند، او را برای خریدن یخ راهی یخچال می کردند. چون یک شاهی یخی که از خود ِ یخچال می خریدیم ۱۰برابر مقدار یخی بود که یخ فروش های دوره گرد به ما می دادند. حدود چهل پنجاه س ال پیش بود که وسیل ۀ یخچال وارد خانه ها شد. ابتدا یخچال نفتی آمد و بعد یخچال برقی.
از این یک شاهی یخی که مثلا ً از یخچال نا ی ب السلطنه می خریدیم و به خانه می آوردیم، حداکثر استفاده به عمل می آمد. یخ را چند تکه می کردند و لای گونی و حوله می پیچیدند که دیرتر آب شود. آن زمان، بیشتر ناهارهای خانوادههای تهران ی در فصل تابستان، آب د وغ خیار، ماست و خیار، سکنجبین خیار یا سرکه شیر ه خیار بود. یک تکه یخ داخل ظرف می انداختند که خنک شود.
آبی که به مصرف خوردن می رسید، داخل کوزه نگهداری می شد . کوزه را پر از آب می کردند و برای اینکه خنکی اش را دیرتر از دست بدهد یک لایه گونی دورش می پیچیدند و از صبح تا عصر در «پاشیر» می گذاشتند. غروب که می شد، کوز ۀ آب را می بردند پشت بام تا صبح که ایاز بخورد و خنک بماند. هندوانه، خربزه و انگور را هم در پاشیر آب انبار می گذاشتند که خنک بود.
آن زمان، آب در روستاهای اطراف تهران بود و هنوز سدسازی نشده بود. آب خیلی ارزش داشت. آب حوض باید دو سه ماه دوام می آورد. به همین خاطر، خانم ها لباس های اهل خانه را در آب روان می شستند. مثل آب روان «اکبرآباد» که در خیابان شهباز قدیم و ۱۷شهریور امروز جاری بود. یک دفعه می دیدی ۱۰۰ تا خانم با تشت رخت و چوبک و لاجورد ردیف نشسته اند و رخت می شویند. آن موقع، تعدادی کامیون از جنگ جهانی دوم در ایران به جا مانده بود که عده ای با آن ها کار می کردند. قلوه سنگ هایی که از زیر چرخ این کامیون ها در خیابان های خاکی در می رفت، به سر و پهلوی این خانم ها اصابت می کرد و حتی گاهی به مرگ آن ها منجر می شد!
بعدها سدسازی شد و از دو طرف به تهران آب رسانده شد. یکی از سمت سد کرج که آب منطق ۀ بلوار کشاورز به «آب کرج» معروف بود و دیگری از طرف سدهای لار و لتیان.
آب را گل نکنیم
در آ ن روزگار، بانک سپه مرکزی در میدان توپخانه قنات بزرگی داشت که آبش بسیار گوارا و خنک بود. مردم از بازار سبزه میدان به توپخانه می آمدند تا از این آب گوارا و خنک بنوش ن د و بعد به خانه های شان می رفتند. ی ک شعبه اش به خیابان پاستور می رفت و به « آب فرمانفرما» معروف بود. راننده های تاکسی عصرها به آنجا می رفتند که استراحت کنند و آبی به سر و صورت خود بزنند. مقداری از آب قنات بانک سپه به گاری های بزرگی فروخته می شد که سورچی آن ها سطلی یک ریال آب می فروخت که به «آب شاهی» معروف بود.
بلدی ۀ آن موقع، برای آب هر محله ای یک مامور داشت. میراب دم غروب می آمد و می گفت که امشب نوبت آب شماست. جوان ها و مردهای محل باید گسیل می شد ند و تا صب ح مراقب بودند که آب در طول مسیر ِ تعیین شده به آب انبارها وخانه های محل برسد و ساکنان محلههای دیگر، این مسیر را به نفع خو دشان منحرف نکنند و ثانیاً کسی آب را گل نکند. چون میراب می رفت و وظیف ۀ اهالی محل بود که برای تهیه و ذخیره و نگهداری آب تلاش کنند.
قدر آب را بدانیم
تهران به سرعت و بی اندازه و بی منطق بزرگ شد. ابتدا ساکنان روستاهای اطراف تهران و س پس از شهرستان های دورافتاده راهی تهران شدند ، زراعت و دامداری ما نابود شد و ساختمان سازی رونق گرفت. حالا هر کسی در این تهران بزرگ و پرجمعیت شیر آب را باز می کند و آب می آید. من به چشم خودم بارها دیده ام که در بسیاری از ادارات و خانه ها شیر آب را باز می گذارند تا مقدار زیادی آب برود و خنک شود تا یک لیوان آب بخورند! یا مثلا ً کسی یک ماشین لوکس خریده و شیلنگ آب روی ماشین می گیرد و کلی آب را هدر می دهد. کاری که می شود با یک کهن ۀ نمور هم انجام داد. متأسفانه این افراد آگاهی ندارند. زندگی قدیم را ندیده اند . اصلا ً آب را نمی شناسند. اگر مردمی که الان در شهرها زندگی می کنن د، وضع آب را در پنجاه شصت س ال پیش می دیدند. قدر آب لوله کشی و تصفیه شد ۀ امروز را می دانستند. آن موقع، فیلم برداری نبود. چه بسا اگر فیلمی گرفته می شد و الان از تلویزیون پخش می شد، مردم خودشان در مصرف آب درست عمل می کردند و دیگر به پند و اندرز و تهدید نیازی نبود. این کارها چاره ساز نیست. باید آگاهی و دانش مردم بیشتر شود تا به این آب و خاک بیشتر احترام بگذارند.
به خاطر حرمت فراوانی که محمد پورثانی برای آب قائل بود، تصمیم گرفتم آبسردکنی به یاد ایشان در م حل ۀ باغصبای تهران نصب کنم تا پیام درست مصرف کردن این عنصر حیاتی همچنان از زبان وی شنیده شود. هماکنون، پدر و مادرم به واسطۀ آبسردکنی در بوستان شهید آوینی (واقع در خیابان شهید مطهری، خیابان ترکمنستان) به ساکنان و رهگذران تشنۀ این محله با آب گوارای تهران سلام میکنند و در گوش آنها از آب و سفره و خاک سخن میگویند