طالبان در دوره اول حکومتشان، نوروز و عاشورا را ممنوع کردند. آنان، تندیسهای نخِنگبت و سرخبت بامیان را هم که نماد هویتی این سرزمین بود، در ۲۱ اسفند ۱۳۷۹ به خاک نشاندند. این روزها زمزمههای ممنوعیت دوباره این آیین باستانی به گوش میرسد. چرا نوروز در زمان ما و برای ما اهمیت دارد؟
نوروز چه آموزههایی دارد که آن را گرامی میداریم؟
چرا واپسگرایانی مانند طالبان، نوروز را نمیپسندند و با آن میستیزند؟
در آغاز این نوشتار، متنی کوتاه از رمان «تصویر عبرت/ بیبی خوری جان» نوشته محمدعبدالقادر افندی، نویسنده افغانستانی را میآورم که صد سال پیش نوشته و نخستین داستان مدرن معاصر افغانستان است و پیام نوروز هم به صورت فشرده در آن آمده است:
ابر است و بهار است و هوا هم مزه دارد برخیز که لغزیدن پا هم مزه دارد
پسفردا، یوم دوشنبه، نوروز وارد میشود. چون نوروز در ممالک وسط آسیا بهترین موسم در شمار است، لهذا این موسم دلافروز را در ایران و افغانستان از ایام سلطنت سلاطین کیان تا این زمان جشن میگیرند. چه امیر و چه فقیر، چه پادشاه و چه وزیر به قدر حیثیت خویش، مکانات خود را مزیّن مینمایند و عیال و اطفالشان، لباسهای فاخره به حسب وضع خود میپوشند. کسی در خانهی خویش این یوم فیروز را به سر میبرد؛ برخی در باغها و غیره. اکثریه جهت تبریک و تهنیت به جای خویشان و اقربا میروند. غرض، به هر نَهج که ممکن باشد، سعی بلیغ مینمایند که به مسرّت به سر شود.
(رفتن بیبی خوری جان به شهدای صالحین نزد صفدر ملنگ)
ابتدا باید پرسید: ما چه نسبتی با نوروز داریم؟
میدانیم که خاستگاه آیین نوروز، باکتریا یا باختر یا بُخدی یا بلخ است و با روز بر تختنشینی جمشید ارتباط دارد: «بر تختی از زَر نشست و مردم، وی را دیدندکه فروغِ خورشید بر او می تابید. پس او را بزرگ داشتند و شادی کردند و آن روز را نوروز نامیدندکه گویی دو خورشید طلوع کرده بود. آنگاه لقبِ «شید»را به نامِ جم افزودند و او را جمشید خواندند؛ یعنی جمِ نورانی. به این مناسبت، به هم هدیه دادند و سپاس و تبریک گفتند.
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را «روز نو» خواندند
سرِ سالِ نو، هرمزِ فروَدین برآسود از رنج، تن؛ دل زِ کین
به نوروزِ نو، شاهِ گیتیفروز بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند مَی و رود و رامشگران خواستند
چنین جشنِ فرخ، از آن روزگار بمانده از آن خسروان، یادگار»
نکته دیگر آن است که همه آیینهای نوروزی مثل دسترخوان (سفره) نوروزی ، (هفت شین، هفت میوه یا هفت سین)، چهارشنبه سوری، جشن بابه (بابا) دهقان، نهالشانی و دیگر آیینهای خرد و کلان، حکمتهای خاص خود را دارند که فرصت پرداختن به همه آنها نیست. در اینجا فقط مؤلفههایی را بیان میکنم که بیانگر اهمیت نوروز در جامعههایی مانند افغانستان است که آن را گرامی میدارند.
ویژگیهای نوروز
- توجه به آفرینندگی و خلیفهاللهی انسان و تبلور صفات الهی در انسان
آفرینندگی (نهالشانی یا درختکاری و سبزهکاری)، بخشایش و بخشش (آشتی، دیدار و عیدی و هدیه دادن)، احسان و مهربانی (نذر و صله رحم)، امیدآفرینی (برنامههای شادیآفرین برای مبارزه با افسردگی و وادار کردن همه به فعالیت، حرکت و پویایی) و سازندگی (در هر بخش از آیینهای نوروزی، «ساختن» به وجه احسن مشهود است، نه خراب و نابود کردن، مگر از بین بردن جلوههای اهریمنی)، همگی ویژگیهایی است که صفتهای خدایی است و زیبنده او. اگر ما هم میخواهیم به خلق الهی آراسته شویم، در پرتو یادکرد آیینهای نوروزی میتوانیم چنان کنیم و شویم.
حکمرانی مطلوب (حکومتداری خوب/ بهزمامداری)
در دوره جمشید، مرگ وجود نداشت. آفریدگان زود تکثیر میشدند. به همین دلیل، زمین سه بار گسترش پیدا کرد. او با مرگ و دیوها مبارزه میکرد (آژدیدهاک آدمکش). فریدون هم که به همراهی کاوه آهنگر (نماد خیزش مردم)، او را کشت، نماد احیای حکومتداری خوب است. جمشید، نماد فرمانروایی دانا و خردمند است. جشن نوروز، جشن پیروزی جمشید است و مهرگان، جشن پیروزی فریدون: «جمشید، علما را فرمود: آن روزکه من بنشستم به مظالم، شما نزدِ من باشید تا هر چه در او داد و عدل باشد، بنمایید تا من آن کنم. آن روز، نوروز بود».
هدف ضمنی از اقدامات «میر نوروزی» مثل لغو احکام شاهانه، آزاد کردن زندانیان، جمعآوری قرضهای بدهکاران بدحساب، تنبیه و جریمه مالی ثروتمندان که بیشتر وقتها از زیر بار مالیاتها میگریزند، رسیدگی به فقیران و موردهایی مانند آن هم تأمین عدالت اجتماعی و برگرداندن قدرت به مردم است و الگوی مردمسالاری. توجه به حکومتگری عادلانه نیز که تأکید خداوندی است (فرمانروایی جمشید و تطبیق دادن آن با حکومت سلیمان و سپس حکومت علی بن ابیطالب) و عدل خداوندی هم در همین راستاست.
حفظ محیط زیست و بهداشت
آتش و آب که پاککننده هستند، در آیینهای نوروزی حضوری پررنگ دارند.
نیایش در برابر آتش (پَلته یا فتیله) به دلیل اهمیت آتش از گذشته باستان تا امروز است. هنوز بسیاری از مردم، در شب نوروز، فتیلههایی از پنبه را به روغن آغشته میکنند. سپس آن را در چمچهای میگذارند و روشن میکنند و در برابر آن دعا میخوانند.
آتش آن قدر اهمیت داشته که با اسطوره دینی ابراهیم ترکیب شده و اصطلاح «گُل کردن یا گُل شدن آتش» را به وجود آورده است که در افغانستان برای خاموش کردن آتش به کار میبرند. سوزاندن وسایل نامفید (انداختن آنها در بوته آتش چهارشنبه سوری)، پاککاری خانهها با آب، نهالشانی، جشن بابه دهقان (که نماد حضرت آدم، جانشین کیومرث است)، آمادهسازی دسترخوان هفت میوه، کشت سبزه، حمام و غسل کردن (در باور دینی) همگی بر حفظ محیط زیست و بهداشت دلالت دارند.
تحکیم پیوندهای اجتماعی (خویشاوندی، فردی و جمعی)
جشن نوروز، آغاز و امتداد جشنها و مناسبتهای سالانه است. بعد از چلههای زمستان، چله بهاری سر میرسد. جشن نوروزی که آن را «گل سرخ» هم مینامند، از اولین روز سال به صورت رسمی و با حضور انبوه جمعیت مشتاق و حاجتخواه در دو زیارتگاه منسوب به علی بن ابیطالب در شهرهای مزار شریف (روضه شریف) و کابل (زیارتگاه سخی) با برافراشتن پرچم (عَلَم) مولا علی (به نام جَندَه) آغاز میشود. مردم در طول چهل روز به این زیارتگاهها میروند و پارچههایی را به رسم تبرّک به این عَلَم میبندند. در روز چهلم، این عَلَم را پایین میآورند و پارچههای تبرکی را تقسیم میکنند. برافراشتن این پرچم را به اهتزاز درفش کاویانی هم نسبت میدهند.
سنتهایی مانند رفتن به مزار درگذشتگان، درست کردن حلوا و شیرینی (حلوای شب عید مردگان) و پخش آن میان آشنایان و همسایگان و شرکت در جشنهای اصلی (در دو شهر کابل و مزار و نیز بر سر زیارتگاههای شهرهای دیگر) و آغاز رسمی نوروز از محلهای عمومی به این معناست که نوروز در افغانستان، جشنی اجتماعی و مردمی است. احترام به بزرگان و جمع شدن در خانه بزرگ خانواده یا فامیل هم جلوه دیگر این امر است. افسانههای مربوط به خاله نوروز و حکایتهای مربوط به عشق رابعه و ملا محمدجان هم که آهنگ معروف «ملا ممدجان» از آن برخاسته است، نمادهای عشقورزی و دوستیهای انسانیاند.
توجه به زن (به عنوان نیمی از پیکر جامعه)
افسانه کَمپیر/کَمپیرک (خاله نوروزی/ بیبی نوروزی)، نشانه توجه به زنان است. کمپیرک، ایزدبانوی نگهبان طبیعت و کشاورزی است. کمپیرک برای مبارزه با سرما آتش میافروزد و برای دیدار یار خانهتکانی میکند. پاککاری و انتظار کشیدن برای یار و نامزد، نوروز و سپس مرگ وی در نامرادی به دلیل سرما بُنمایههای این افسانه را تشکیل میدهد. ضربالمثلی نیز هست که میگوید: «حوت اگر حوتی کند، کمپیر را در قوطی کند»، یعنی حوت (ماه اسفند) اگر بسیار سرد باشد، عرصه را برای زندگی بر کمپیر تنگ میکند.
جشن سَمَنَکپزان (سمنوپزان) یا دیگچه (در آخرین چهارشنبه سال) نیز آیین اختصاصی بانوان است. سمنک، خوراک نذری مقدسی است که نماد ستایشگری برای آناهیتا (ایزدبانوی آب) است و برای فرشتگان نگهبان زن یا بعدها زنان مقدس پخته میشود (بیبی حوا و بیبی زهرا). در این آیین، هیچ مردی حضور ندارد. همچنین روز سوم یا سیزدهم حمل (فروردین) را «نوروز زنان» مینامیدند. در دورههایی از تاریخ نیز سیزده به در، زنانه بوده است. «سیزده به در» در یک و نیم دهه اخیر رواج یافته بود.
به جز اینکه زنان، بیشتر بخشهای این آیینها را آماده و اجرا میکنند، برخی آیینهای دیگر هم مختص آنان بوده است که دیگر وجود ندارد. البته زنان در چرخه تولید و توزیع و عرضه جامعه از جمله نوروز بیشتر مشارکت داشتند. در گذشته، خرید کردن و مصرف بر دوش زنان نبود. امروزه این مقوله برای زنان بازتعریف شده بود. با حاکم شدن دوباره طالبان و از بین رفتن بسیاری از زمینههای کار و آموزش برای زنان، گرامیداشت نوروز را میتوان دریچهای برای حفظ حضور زنان در جامعه دانست.
بعد اقتصادی و توجه به شغلها به ویژه شغلهای بنیادین (کشاورزی، دامداری و باغداری) و آموزش
بابه دهقان، خضر و الیاس، نماد کشاورزی، سرسبزی و آبادانی هستند. در گذشته، شغل کاذب بر خلاف امروز وجود نداشته است. به همین دلیل، صاحبان همه شغلها از جمله کشاورزان، دامداران و باغداران، خود را در آیینه نوروز باز مییافتند. روز اول نوروز در افغانستان، روز «جشن دهقان» نیز هست که به گرامیداشت کشاورزی اختصاص دارد. افزون بر آن، روز سوم نوروز، زمان آغاز سال تحصیلی برای مکتب (مدرسه) و دانشگاه است که نو شدن روز و سال با توجه به دانشاندوزی و تازه شدن زمان آموزش اهمیت محوری پیدا میکند. باید دانست سال تحصیلی در افغانستان از نوروز آغاز میشود و به دلیل کوهستانی بودن سرزمین، سه ماه زمستان در کشور تعطیل است.
ارجمندی هنر (موسیقی، رقص، شعر، داستان و نمایش) و ورزش
پاسداشت هنر در قالب آیینهای شاد و بزمهایی همراه با شعر و رقص و موسیقی بود که در دربارها و سپس در جمع مردم برگزار میشد. موردهایی مانند قاشقزنی و حاجی فیروز هم ساختار نمایشی داشتند. توجه به بازیهای همگانی و ورزشهای پهلوانی مثل کشتی، اسبدوانی، دَوِش (دوومیدانی) یا بزکشی هم در گوشه و کنار کشور به چشم میخورد و هنوز ادامه دارد.
مبارکتر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم، قدر بود؛ امروز، نوروز (سعدی)
تبیین و تعریف سبک زندگی انسانی
تمام آیینهای خرد و کلانی که پیش از نوروز آغاز میشود و تا نیمه بهار ادامه دارد، جلوههایی است که زندگی معتدل انسانی را تعریف و تبیین میکنند و الگویی است برای مردم تا در طول سال این گونه باشند. اصل آیین خانهتکانی برای آن است که زندگان، خانه خود را برای استقبال از ارواح (فروهر) مردگان آماده میکردند. آیینهای دیگر این ویژگی را ندارند و محدودند.
نوگرایی، امیدواری، نظم، پاکیزگی، رواداری، صلحطلبی، نیکوکاری به همنوعان، توجه به همه قشرهای اجتماعی فارغ از جنسیت، سن، کیش، رنگ، زبان و شغل، حفظ محیط زیست، بهداشت، ورزش، هنر، اجتماع، اقتصاد، آموزش و سیاست سبب میشود به نوروز به دیده «مجموعهای (Package) مناسب از سبک زندگی» در دنیای امروز بنگریم. مهمترین آموزه نوروز نیز دگرگونی و تغییر و تحول در زندگی و درست زندگی کردن است که با گرامی داشتن آغاز و دوام حیات آمیخته شده است.
هویتآفرینی ملی، دینی و فرهنگی
با ویژگیهای برشمرده میبینیم نوروز، جشنی انساندوستانه و صلحطلبانه است که دین و نظام طبیعت را با هم تلفیق داده است (بر خلاف آغاز سال در تقویم مسیحی که برخی مناطق در اروپا میخواستند تقویم منطقهای خود را با توجه به اعتدال طبیعت داشته باشند، ولی کلیسا و پاپ نگذاشتند). در آیینها و اسطورههایی که به نوروز مربوط است، حضرت آدم، جانشین کیومرث میشود و حضرت سلیمان، هویت جمشید را میگیرد و در تختنشینی جمشید و حضرت علی هم تطبیق صورت میگیرد. اسطوره و افسانه سیاوش (حاجی فیروز) و لعل جبّه (جوان سرخپوش مدافع کابل در برابر دشمنان که در دروازه پنجه شاه دفن شده است) هم نماد پایداری و مقاومت در برابر سیاهی، زمستان و دشمنان است.
در جهان اسلام، در دوره امویان، نوروز به زمانی برای خراجگیری از عجم در آمده بود. در دوره عباسیان، منصور عباسی، هارون الرشید، مأمون، معتصم و متوکل، نوروز به نیکویی برگزار میشد. در خراسان بزرگ، دوره غزنویان، غوریان، سامانیان، تیموریان هرات و بابریان هم بهترین دورههای نمود نوروز بود. مزار شریف هم از دوره تیموریان نوسازی شده است.
جشن نوروز در افغانستان تا دوره عبدالرحمان، به جز بلخ، در جاهای متفاوت کابل برگزار میشد. پس از آن در زیارتگاه سخی در کابل متمرکز شد. از دورههای بعدی، حضور شاه یا نخست وزیر یا رییس جمهوری در گشایش آیین نوروزی الزامی شد. گفتیم که این جشن در زیارتگاههایی منسوب به علی بن ابی طالب (خلیفه چهارم مسلمانان، قطب تمام فرقههای صوفیان (نقشبندیه و قادریه) و امام اول شیعیان) در مزار شریف (روضه شریف) و کابل (زیارتگاه سخی) برگزار میشود. به این ترتیب، نوروز در طول این قرنها به نماد وحدت شیعه و سنی و وحدت ملی مردم افغانستان تبدیل شده است. مکانهایی مثل نوبهار بلخ، شاهبهار (غزنی)، سریکه بهار (بگرام)، گلبهار (کاپیسا)، باغ بابر، تپه سخی، دامنه کوه خواجه صفا و باغ چهلستون (کابل) از مکانهای نوروزی افغانستان هستند.
- آسیبشناسی
آیا تجلیل صرفاً مناسکی اسطورهها و آیینهای اسطورهای فایدهای دارد؟ همین جا تکلیف خودمان را با اسطورهها و آیینهایی مثل نوروز باید روشن کنیم. باید این واقعیت تلخ را قبول کنیم که ملتهایی هستیم که اسطورههای خودمان را به یاد داریم، ولی آنها را درست نمیشناسیم و از معنی آنها بیخبریم. چرا؟
ما بیشتر به این دلیل که در «حال حاضر» از بسیاری رویدادها و پدیدهها رنج میکشیم و توان تغییرشان را هم نداریم، یا به گذشته نظر داریم یا در خیال خام آینده هستیم که هر دو هم ناموجودند. در مقابل، جامعههایی که علمی زندگی میکنند، «زمان» را درست درک میکنند. آنها میدانند زمان نسبی است و برگشتی ندارد و تکرار هم نمیشود. به همین دلیل، زمان را فقط در شکل کنونی آن میپذیرند و برای ازل (گذشته) و ابد (آینده) وجود قائل نیستند. «هستی» را در «هست» بودن میدانند. آنها از گذشته عبرت میگیرند تا غلطهایی را که در طول تاریخ کردهاند، تکرار نکنند و با نظریهپردازی برای زمان، راه پیش روی خود را نشانهگذاری میکنند. ما فقط حسرت میخوریم و گاهی از روی ناچاری، افتخار میکنیم به چیزهایی که دیگر نیست. به آیندههای موهوم هم امید میبندیم. در اصل، هیچ کاری نمیکنیم.
خیام گفته بود:
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن فردا که نیامده است، فریاد مکن
بر نآمده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
به همین دلیل، آنان، اسطورههایشان را بدون آنکه مقدس بدانند، تجزیه و تحلیل میکنند. آنها مشکلات انسانی جامعههایشان را میبینند و برای اینکه آن را توجیه کنند و توضیح دهند و اگر هم توانستند راه حل پیدا کنند، پیامهای مندرج در اسطوره هایشان را کشف و از نو معنادار میکنند. مثلاً اسطوره «اودیپ» یا «پرومته» را در روانشناسی به کار میگیرند تا برخی رفتارهای انسانی را توجیه کنند و برای بعضی از عُقدههای روانی و عاطفی تبیین علمی پیدا کنند. در مقابل، ما اسطورهها را مقدس میدانیم و تنها آیینهایش را به صورت نمایشی، تجملی و عادتوار اجرا میکنیم تا تقدسش خدشهدار نشود. در جامعه ما، اجزا و عناصرِ اسطوره واردِ نظریههای علمی (روانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی، نقد ادبی و مانند آن) نمیشوند و به همین دلیل، در زندگی اکنون ما نقشی ندارند و رفتارهای فردی و جمعی ما را تغییر نمیدهند.
آیین نوروز در حال حاضر، رسانهای و مصرفی شده و جنبه سرگرمی آن هم بیشتر شده، هرچند عقلانیتر، دموکراتیکتر و عرفیتر هم شده است.
در حال حاضر، فقط گفتمان رسانهای در افغانستان و ایران در زمینه نوروز فعال است که علمی و مطالعاتی هم نیست. از مطالعات نظری، فلسفی، جامعهشناختی، انسانشناختی و مردمشناختی خبری نیست تا از شیوه تغییر و تحول نوروز حرف بزنند و بگویند که نوروز با تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی چه رابطهای دارد (رابطه قدرت (سیاست) و فرهنگ) یا نوروز در میان مهاجران کشورهای دارای فرهنگ نوروز در سرزمینهای غربی برای حفظ هویت خودشان چه اهمیتی دارد.
بررسی نمیکنیم که فرهنگ نوروز در فضای جهانی شدن چه جایگاهی دارد؟ آیا نوروز، خودش، نماد مقاومت در برابر جهانی شدن است یا اینکه میتواند جهانی شود؟
در سایه برگزاری اجزای مختلف آیینهای نوروزی، فرهنگ مردم نسل به نسل منتقل میشود. انسجام اجتماعی و استقلال هویتی به دست میآید. اینها در کنار موضوعهایی که از حضور هنر و جایگاه زن و آبادانی و صلحپروری نوروز گفتیم، در قاموس نوروزستیزان جایی ندارد. پس طبیعی است که مخالف آن باشند. نوروز، نماد طبیعی تقابل اهورا با اهریمن، نوگرایی و تحول با کهنهگرایی، نور و روشنایی با تاریکی و خیر با شر و امید با یأس است. نوروز، نماد ملی مبارزه مردم افغانستان با اهریمن جهل، انتحار و تروریسم و مقاومت و پایداری در برابر همه واپسگرایان و تاریکاندیشان است. بنا بر این، مردم افغانستان در هر جا که باشند، با گرامی داشتن نوروز، پیام مبارزه با هر نوع کهنهگرایی را به جهان مخابره میکنند.
پیام نوروز، همه زمانی و همه مکانی است. نوروز، فرهنگی جامع است که بر بستر تغییر و تحول بنا شده است. پس این ظرفیت را دارد که در قالب همکاریهای دوجانبه، چندجانبه و منطقهای به زمینه همکاریهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیشتر در قلمرو فرهنگی نوروز تبدیل شود. در طول این سالها تلاشهایی شده، ولی هنوز به نتیجه نرسیده است. جالب است که بدانید در دهه ۱۳۳۰ از ایجاد کنفدراسیون ایران و افغانستان صحبت میشد و در نوروز ۱۳۳۹ هم محمد داوود، صدراعظم افغانستان به ایران آمد تا در این زمینه رایزنی شود، ولی به سرانجام نرسید.
اگر آیینهای نوروز را به صورت علمی درآوریم و با راهکارهای فرهنگی و اجتماعی به روشهای مناسبِ زیست انسانی در دنیای امروز تبدیل کنیم، میتوانیم آنها را به نقطه قوت و توانمندی در فضای سیاسی منطقه تبدیل کنیم. وقتی این همکاریهای مردمی و دولتی در پرتو مؤلفههای نوروز جنبه ملموس بگیرد، دیگر جایی برای نوروزستیزان نمیماند. البته کارهای نمادین مانند برگزاری همایشهای فرهنگی و هنری و جام ورزشی مشترک به نام نوروز یا نامگذاری رسانههای شنیداری، نوشتاری، دیداری، خیابانها و میدانها و مراکز فرهنگی، غیر فرهنگی و تجاری به نام نوروز و آیینهای مشترک مربوط به آن هم در زنده نگه داشتن نوروز اهمیت دارد.