آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
خیام
بانوان، آقایان، همکاران گرامی، خویشاوندان ارجمند و دانشجویان عزیز. قبل از شروع بحث، سپاس فراوان خود و فرزندانم رامین و مهران را تقدیم حضار محترم مینمایم که از راه دور و نزدیک قدمرنجه فرموده، این مجلس خاص را مفتخر نمودهاند. روزهای متمادی نیشابور این شهر که اندیشهی مرا به خود مشغول داشتهاند، هر یک برای من معنایی مهم و جداگانه دارند. به قول دکتر اسلامی ندوشن، در سفرنامهاش راجع به این شهر: «کمتر شهری در سرای ایران میتوان یافت که به اندازهی نیشابور عبرتانگیز و پرخاطره باشد. شهر پرشکوه و نازنین که روزگار مانند پهلوانان تراژدیها، بزرگترین عزتها و بزرگترین خاریها را بر او آورده است.» «و نیشابور در زمان خیام یکی از آراستهترین شهرهای خراسان بوده است.» و دربارهی عطار که در جوار آن آرمیده است، میخوانیم: «کمتر مزاری چون مزار عطار مبین روح و احوال صاحبش است. باوقار و محجوب، در گوشهای از دشت… او سر در پر خود فرو برده، و راهی، که راه و مقصد یکی است. هدف همان رفتن است و بس. و هیچکس طاقت و حوصلهی همراهی با او را ندارد؛ که وصفش را در «منطقالطیر» میبینیم. در اینجا سفرنامه تمام میشود.
◾ ◾ ◾
آن روز که به نگاشتن «کتاب خیام» مشغول شدم، نمیدانستم چه نیرویی مرا به این کار واداشته است؟ آنچه بود بزرگ، معتبر و شگفت بود؛ و همواره در سراسر وجودم غوغایی از این مرد بزرگ برپا بود؛ زیرا او با چشم تیزبین خود، آنچه را که در روی زمین و در قعر زمین میدید، خبر از گذشتههای دور و نزدیک افتخارآمیز و پرغوغای ایران داشت که در «کوکوی» او همواره طنینانداز بوده و هست.
آن روز که بنا به دعوت دانشگاهی در یکی از روزهای بهاری من و همسرم به نیشابور، سرزمین خیام، رسیدیم تا هر یک به نوبهی خود دربارهی خیام و نیشابور گفتوگویی داشته باشیم، من مختصری از تاریخچهی نیشابور بیان داشتم و ایشان دربارهی خیام. از جهت اینکه یکی از بحثهای نیشابور، اقلیم و جغرافیای آن است و اینکه در بین شهرهای ایران صبح نیشابور معروفترین صبحها میباشد، بحث اینگونه پیش رانده شد و به درازا کشید تا حملهی غُزها به این شهر شگفت که خود حدیثی جداگانه دارد. همواره یکی از شادمانیهای تاریخی من از این جهت بوده و هست که ابن سینا و خیام، هر دو از کتابخانهی معظم نیشابور، که در جهان اسلام شهره و کمنظیر بوده، سود جسته بودند؛ بهخصوص اینکه کتابهای معتبر فارسی باستان از دیرباز در آن گرد آمده بود، و ابن سینا به گفتهی خود: برای دریافت فرهنگ باستان ایران از آنها بسیار بهرهمند گشته بود.
خیام نیز که جای خود دارد. سپس نبرد غُزها درگرفت و غزها کتابها را چنان آتش زدند که در سراسر شهر شعلههای آن نمایان بود و تنها کمی از کتابهای باقیمانده، به نقاط دیگر منتقل شد. جای بسی خوشبختی این است که در زمان این دو شخصیت معتبر ایرانی، این کتابخانهی پرارزش و پرپیمان برقرار بوده است.
◾ ◾ ◾
آن روز پس از اتمام سخنرانیها من ناباورانه مشاهده کردم که جناب آقای فرماندارِ وقت به طرف من آمدند، سبدی پر از گل به دستم دادند و گفتند از اینجا تا مزار خیام شما باید راه را گلباران نمایید؛ و این یک لحظهی فراموشنشدنی و افتخارآمیز برای من بود. لطف ایشان همواره در خاطرم باقی است.
روز دیگر: ما را به دیدنیهای شهر بردند، به جانب کوهپایههای بینالود که شباهت بسیار به آب و هوا و مناظر شگفتانگیز البرزِ تهران دارد. تا آنجا که من دیدهام و میدانم، سه سلسلهجبال در ایران اهمیت فوقالعاده دارند؛ یکی البرز، دیگری بینالود و سومی سلسلهجبالِ کرکس که هر سه شباهتهای فراوان از جهت جاریشدن آبهای روان متعدد از آن و هوای مطبوع و اقلیم خاص خود دارد.
◾ ◾ ◾
پس از گذشت چند ماهی از این سفر دلانگیز و بازگشت به نیشابور، فردای آن روز چون صبح نزدیک شده بود به خیابان بین آرامگاه خیام و نیشابور رفتیم تا دمیدن آفتاب را تماشا کنیم. «پیش از آنکه آفتاب طلوع کند، پرتواَش از دور بر کنگرهی کوههای جنوبی و غربی پدیدار شده بود و سپس به پایین خزید. ناگهان از پس برف اندکی که بر ستیغکها مانده بود، خورشید دم زد. یکدفعه گویی دنیا عوض شد.» این چند سطر مقتبس از سفرنامهی همسرم دربارهی نیشابور و مندرج در کتاب «صفیر سیمرغ» است که در اینجا پایان میپذیرد.
یکی از مهمترین اندیشههای عطار، سیمرغ اوست که همهی گوشههای عرفان ایرانی را در خود نهفته دارد. مهمترین مسئله، «مسئلهی من و ماست» که در این عرفان همهی «منها»، «ما» میشود. «سیمرغ» در ظاهر «۳۰ عدد مرغ» است، ولی در باطن عدد ۳۰ در هم میآمیزد و یک تن میشود. و این سیمرغ هنگامی که بال میگشاید و به پرواز درمیآید، آسمان را فرا میگیرد. دیگر اینکه سیمرغ در مواقع خاص در آسمان ایران ظاهر میشود و چون خورشید، خبر از طلوعی خوش و درخشان دارد. هم در انتظار او نیز اینک سیمرغی از ندوشن به نام محمدعلی اسلامی به پرواز درآمده، آسمان تهران را پیموده تا به نیشابور رسیده و در کنار عطار آرمیده است.
آن روز که مشخص گردید و خبر آمد که از سالیانی پیش به خواست او، در نیشابور و نزد خیام و همجوار عطار خواهد آرمید، همگان آن را دریافتند.
◾ ◾ ◾
در این میان من با پدیدهی جدیدی روبهرو شدم؛ و آن اینکه از نیشابور خبر آمد که لوحی شامل «شهروندی افتخاری شیرین بیانی»، با خطی خوش و زیبا از طریق شورای شهر و شهرداری، به امضای دو تن برگزیدگان شهر، برایم فرستاده شده است. و این افتخاری بزرگ برای من بوده است. درحالیکه چنین لوحی چند سال پیش برای همسرم از نیشابور رسیده بود. و اینک در این روز غمانگیز و شگفت، من، رامین، مهران و مریم و سایر افراد خانواده از محبت همهی دوستان سپاسگزاریم.
از جانب آقای دکتر دادبه، استاد ارجمند و ارزشمند دانشگاه، همکار و دوست گرامی و عزیز ما، که ریاست «شورای نظارت بر نشر آثار دکتر اسلامی ندوشن» را برعهده دارند، باید قدردانی نمایم. این شورا متشکل از تنی چند از فرهیختگان یزد و ندوشن و از دوستان نزدیک همسرم میباشند.
در بین گروههای دوست و همکار باید از جناب آقای فریدون مجلسی تشکر خاص نمایم که همواره کوشش فراوان در راه بزرگداشت همسرم نمودهاند.
بزرگان عالیمقام دستاندرکار نیشابوری که در اثر مجاهدتهای فراوان ایشان این کار خطیر و پرتلاش به انجام رسیده است، و اگر قرار باشد نام آنان را یکییکی بر زبان آورم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود. در بین همه نام آقای دکتر محقق نیشابوری در خاطرم میباشد که از همگی سپاس خاص داریم. جز این چه بگویم که همگی خسته نباشید. آقای مسرّت، دوست و فرهیخته گرامی از اندیشمندان یزداند و دربارهی دکتر اسلامی ندوشن بسیار نوشتهاند، جای خود دارد و سپاس فراوان نثار ایشان باشد.
همچنین مراتب سپاس خود را تقدیم دوست ارجمند جناب آقای دکتر یاحقی میدارم که از مدتها قبل، در نیشابور و نقاط دیگر در این راه گامزن بودهاند و مرحلهبهمرحله در کارها نظارت داشتهاند. آقای غیاثیِ گرامی زحمتشان چه در یزد و ندوشن و چه در تهران قابل تقدیر و تشکر بسیار است. همچنین جناب آقای دکتر جعفری ندوشن که از ابتدا تا امروز از هیچ کوششی دریغ نورزیدهاند و پیوسته بین تهران، یزد و ندوشن در رفتوآمد بودهاند؛ بهخصوص در سالهای اخیر جای بهخصوصی دارند. کارهای ایشان از قبیل تعمیر بناهای ماندگار، ایراد سخنرانیها، تدوین مقالات و کتابها و از قبیل بسیار متعدد میباشد.
یادآوری نام استاد رهبران که از خوشنویسان جوان و بنام یزد و حتی میتوانم بگویم ایراناند، جای ویژهای را به خود اختصاص دادهاند. آخرین کار ایشان که باید آن را کار گروهی نامید، کتاب نفیس و هنری «ایراننامه» میباشد که با همکاری جناب آقای دکتر دادبه که مقدمهای فصیح بر آن نگاشتهاند، تدوین گردیده. خوشنویسی استاد امیرخانی علاوه بر خوشنویسیهای استاد رهبران، و گردآوری گزیدهی قطعاتی از نوشتههای دکتر اسلامی ندوشن دربارهی ایران که توسط آقای دکتر جعفری ندوشن تدوین گردیده، نشانگر آنچه میباشد که از ایران باید دانست. این کتاب توسط استادی نقاشی و تذهیب گردیده است به نام استاد اردشیر مجرد تاکستانی. این کتاب بهوسیلهی چهار هنرمند و استاد تدوین و تهیه گردیده است. با سپاس از همگی آنان که زحمات فراوان متحمل شدهاند.
◾ ◾ ◾
در خاتمه میماند سپاسگزاری و تقدیر ویژهی ما از جناب آقای دکتر حقشناس که با صرف وقت شبانهروزی از هیچ کوششی و زحمتی دریغ نورزیدهاند؛ ابتدا در تهران و سپس در این راه دور و دراز از تهران تا نیشابور، در مسیری طولانی که باید بگویم صمیمانه از جان و دل کوشیدهاند. زبان از تشکر دربارهی ایشان قاصر است.
◾ ◾ ◾
فرجام کلام اینکه: دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن در طول زندگیِ خود یک جاده را پیموده است؛ از جنوب به شمال، که در آن سه توقفگاه داشته است: ابتدا ندوشن، که زادگاه و پرورشگاهِ نوجوانیِ اوست. سپس تهران، که بیشترین دوران عمر خویش را در آن گذرانیده، خانواده تشکیل داده و آثار خود را تدوین نموده است که به قول خود وی «در آن ۵۰ سال از زندگی را دربارهی ایران نگاشته است». و سومین، نیشابور، که آخرین منزلگاه و خانهی ابدی اوست. سرانجام باید متذکر گردم که جهان از دو بخش نیستی و هستی تشکیل گردیده است. نیستی به درازای از ازل تا به ابد، و هستی تنها چند روزی. اگر کسی این چندروزهی هستی را غنیمت شمرد، درست اندیشید و راه راست پیمود، به وسعت هستی، به نیکی گام برداشته و خوشبخت بوده است؛ و محمدعلی اسلامی ندوشن در این هستی کوتاه، اینچنین راه پیموده است. روانش شاد باد