کیست که زلف خود را با ادب و فرهنگ فارسی گره زده باشد و استاد محمدعلی اسلامی ندوشن را نشناسد و نام و آثار ارزنده و ارزشمند او برایش آشنا نباشد؟ به جرأت میتوان گفت: هیچکس. دانشیمردی نستوه و پرکار که تقریباً تمام عمر پربار خود را از نوجوانی تا آخرین روزهای زندگی در راه اعتلای فرهنگ، ادب و تاریخ ایران نهاد و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. شعر سرود، داستان نوشت، مقالات متعدد در حوزههای مختلف به رشتهی تحریر درآورد، در فرهنگ و ادب ایران غور کرد و به پژوهشهای ناب همت گماشت، در دانشگاه به تربیت چند نسل پرداخت، ترجمه کرد، برای رسیدن به هدف غایی خود به روزنامهنگاری روی آورد و در سفرهایی که داشت، آموزندهترین نکات و گرانبهاترین تجربیات را برای فارسیزبانان به ارمغان آورد و در همه حال، نام ایران و تلاش و تقلا برای عزّت و آبادانی آن، هیچگاه از ذهن و زبانش دور نماند.
آن دُختِ پریوار که ایران من است
پیدا و نهان بر سرِ پیمان من است
هم نیست، ولی نهفته در جان من است
هم هست، ولی دور ز دامان من است
حتی در زندگینامهنویسی که حاصلش چهار جلد کتاب «روزها»ست و به تعبیر خود، «باب نامعهودی در خاطرهنویسی» است، به جای گفتن و نوشتن از خود، بیشتر به ایران و انسان ایرانی پرداخت و ماجراهایی که بر آنان گذشته است؛ کتابی شریف و خواندنی، که راهنما و پیشنیازِ خاطرهنویسی برای هر چهرهی ایرانی است که در تکاپوی نوشتن خاطرات زندگی خود است.
همهی اینها در کنار مطالعات و پژوهشهای گستردهی استاد اسلامیندوشن در آثار و اندیشهی بزرگانی چون فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ باعث شده تا نام او برای همیشه در ردیف بزرگترین ادیبان زبان فارسی جای گیرد و هیچ ادبپژوه، دانشجو و علاقهمند به ادبیاتی نباشد که در این حوزه خود را بینیاز از آثار ایشان بداند.
در این مختصر، جا و مجالی نیست تا سخنی گفته شود که دیگران دربارهی زندگی، آثار و اندیشههای استاد اسلامیندوشن ــ بهخصوص در این ویژهنامه ــ ، مطرح نکرده باشند؛ تنها ذکر نکتهای ضروری میبینم و به اشارتی از آن درمیگذرم که چهبسا پرداختن به این مهم، لازمهی داشتن فرصت بیشتر و ارائهی ارجاعات متعدد به آثار این بزرگمرد است. «کمالگرایی»، ویژگی برجسته و منحصربهفردی است که استاد اسلامی ندوشن، چهبسا از کودکی و نوجوانی، سرلوحهی زندگی خود قرار داده و تا واپسیندم از آن غافل نبودهاند. برای نمونه، میتوان به شاعری ایشان اشاره کرد که زندگی ادبی خود را با این هنر آغاز کرد، اما پس از سالها سرودن و انتشار چند دفتر شعر ــ که از قضا چهارپارههای موفقی هم در آنها دیده میشود ــ ، شاعری را کنار گذاشت؛ چرا که انگار خوش نداشت اشعاری منتشر کند که دیگر همنسلان ایشان، صاحبِ نمونههای بهتر، درخشانتر و استخواندارتری از آن هستند. همین روحیهی کمالگرای ایشان بود که هرچند هیچگاه عطای شاعری را به لقایش نبخشید، اما بهصورت حرفهای آن را به گوشهای نهاد و جز برای تفنن، به سراغ آن نرفت و به حوزههای دیگری پرداخت که اینک از سرآمدان است. این را هم ناگفته نگذارم که حتی در یکی دو دههی پایانیِ عمر هم، هر وقت صحبت از شعر میشد، در برابر خیلی از شاعران دیگر، خود را مدّعی میدانست و دفترهای شعرش را در دهههای پیشین یادآوری میکرد؛ که البته سخن گزافی نبوده و نیست. امیدوارم در آینده فرصتی دست دهد که این موضوع را مبسوطتر بنویسم.