در ظاهر هیچ شباهتی به هم ندارند. تتلو را جامعه رسمی هنرمندی زیر زمینی و ضد ارزش میداند و رائفی پور را انسانی ارزشی. آن یکی مشغول ترغیب جوانان به کشیدن مواد و گشودنِ در جهنم و این یکی مشمول تشویق به شهادت و فتح باب بهشت.صدا و سیما آن یکی را ته ضالین می داند و این یکی را صدر پاکین. با نگاهی دقیقتر اما بین این دو فرد شباهت هایی نیز یافت میشود.
کهن الگوی ایرانی قهرمان و ضد قهرمان است. شخصیت برساختی هر دو بزرگوار در همین بستر مقبول میافتد. رائفی پور، انکار دارد که دست پروردهی میلیتاریزم فرهنگی است. (با اسم رمز انقلابی/ جهادی) و تتلو اصرار دارد مرزهای فرهنگی حاکم را به رسمیت نشناسد. هر دو، کاراکتر «دانای کل» را یدک می کشند، و هر دو در مورد آدمیان به شکل تودهای قابلِ اعمالِ قدرت سخن می گویند.
شهوت طاوسی (ابداع مرحوم فردید) اینجا به ما وام میدهد. هستی هر دو در زیستی نمایشی معنی میابد.هر دو برای استمرار در ذهن مخاطب نیازمند #مصرف_تمایزی_کلمات هستند. تتلو برای این مصرف از واژه های شنیع استفاده می کند و رائفی پور از سخنان بدیع! این نوع از مصرف شذوذات (سخنان نادر) البته انتخابی زیرکانه و پاسخ به نیاز مخاطبی است که از روزمرگی بیان رسمی خسته است. همچنان که می دانید در زندگی روزمره پناه بردن به مواد مخدر و موسیقی وهم آلود راه فراری از رئالیته دردناک و رئالیتهی خشن اطراف است و اما در میان برای افرادی که دارای دین عرفی هستند،درگیر شدن با جن، شیطان،و پشت پردههای أخر الزمانی از جمله راه هایی است که با رسیدن به بن بست تعقل رخ می دهد. بستر هر دو وهم و تنها شیوهی ارائه شانتفاوت دارد.
امروزه بازتولید وَهم و تشنگی چَشم، دو اختلال فراگیر هستند که در میان نوجوانان شیوع بیشتری دارند. تینیجریسم و بلاتکلیفی نوجوانان وقتی با حکمرانی بد و ناکار آمدی فرهنگی ادغام شود، زمینه بروز رفتارهای هیجانی بیش از پیش مهیا می شود. با نگاهی به مریدان این دو فرد و ادبیات آنها در دفاع از «مراد» خویش تراکنش سخنان اکستریم به وضوح قابل مشاهده است. نتیجه ی این تراکنش های تکانهای دوپینگ «کیش شخصیت» در هر دو فرد است. آنها هر بار مجبورند با دوز بالاتری از گفتار و رفتار غیر معمول مخاطب خود را در هیجان ساختار شکنانه دچار شک ذهنی کنند. همین بازتولید هیجان، رفتارهای تقابلیِ حاکمان و محکومان را بیش از پیش تکانهای می کند. در نتیجه باز با کم رنگ تر شدن چرخه عقلانیت، زیست هیجانی ضریب بیشتری میگیرد. در ادبیات فارسی داستان ضحاک مار به دوش که برای بقای حیات خویش نیاز به مغز (بخوانید تسخیر ذهنی) جوانان داشت نمونه ی نمادین این مصرف ذهن و واله گیِ پیروان است.
دستور کار هر دو بزرگوار شباهت بسیاری به هم دارد. از برترین تاکیدات اخلاقی «بنده نگرفتن و بنده نشدن» است. در این تجویز حکمتی نهفته است. آنکه می تواند افراد خالی ذهن را به بندگی بگیرد اتفاقا خود زمینههای بیشتری برای در بند شدن دارد. به زبان دیگر وجه تشابه دیگر این دو فرد اگر برای حصیر بافان «بازیچه کردن» مخاطب کم اطلاع است، برای حریر بافان (که دقت بیشتر دارند) «بازیچه شدن توسط نهادهای امنیتی» است. هر دو چون مایل به «بازی» در زمین «قدرت و ضد قدرت» هستند به ناچار تن به قواعدی میدهند که اصحاب قدرت برای آنها طراحی میکنند. اینگونه است که می بینیم به وقت لزوم تتلو در پاویون فرودگاه چون مترسکی کنار رئیسی جانمایی میشود و از او عکس میگیرند و رائفی پور را چون عروسکی در برنامه جهان آرا جانمایی می نمایند و فیلم می گیرند!
ثمره ی گفتمان هر دو بزرگوار، تولید «ستیز با دیگری» است و در نتیجه این رویکرد «قطبی ساختن جامعه» و «لشگر کشی های مجازی» را می توان نام برد. اما همه ی اینها در مقابل تولید «ابر مرد» هیچ است. تولید اصلی این بزرگواران در واقع شخصیت خودشان است. آدمهایی صاحب نظر در همه امور، شبه کاریزماتیک و با اعتماد به نفس بالا. در بنان رائفی پور «غرب غلط کرده» و در بیان تتلو «آخوندها غلط کردند»
آموزه ی آنها «رشد سر خود و غیر پلکانی» است! تتلو درباره ی فلان هنرمند بزرگ ایرانی، و رائفی پور در مورد بهمان استاد دانشگاه، که با ممارست دود چراغ خورده و رشد کرده، به سادگی دهان باز کرده و استفراغات ذهنی خود را روی مخاطب شتک میکنند. البته که این دهان دریدگی برای جمعیت جوان، سرخورده و سرکوب شده ی ایرانی که غرق در پیامهای فرمایشی و اخبار رسمی شده، جذاب هم هست. حال چه فرقی دارد؟ تتلو تا مدتی در چتر حمایت ترکیه باشد و یا رائفی پور در چتر حمایت فلان نهاد؟ (وقتی تواناش هست به لجن بکش!) اینگونه است که تخریب «دیگری» هرگونه وسیله ای را در چشم پیروان این دو توجیه می کند و حاضرند با زشت ترین ادبیات منتقدین آنها را به ناسزا بکشند.