• امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 29 April - 2024
::: 3312 ::: 4
0

: آخرین مطالب

جزایر سه‌گانه ایرانی، دسیسه انگلیسی، فراموش‌کاری عربی | محمدعلی بهمنی قاجار خلیج عربی یا خلیج همیشه فارس؟ بر این دو عنوان درنگ کنید | حبیب احمدزاده هژمونی ایرانی خلیج فارس از عهد باستان تا کنون | مرتضی رحیم‌نواز درباره پوشش و لباس زنان در جزیره کیش | مرتضی رحیم نواز جهانی شدن و نقش ژئواکونومیکی منطقه خلیج فارس | مهدی حسین‌پور مطلق خلیج فارس، آبراه صلح و گفتگو | فریدون مجلسی خلاء قدرت و ابهام چهره ژئوپلیتیکی در خلیج فارس | نصرت الله تاجیک درباره روز ملی خلیج‌فارس | محمدجواد حق‌شناس موزه ملی هرات | مرتضی حصاری کتیبه‌های فارسی مسجد ‌جمعه (جامع) هرات | مرتضی رضوانفر مسجد جامع هرات میراثی ماندگار در تاریخ معماری جهان اسلام | علیرضا انیسی معماری در خراسان بزرگ عهد تیموری | ترانه یلدا از چهارسوی هرات تا چهار مرکز دیپلماسی جهان | سروش رهین هرات و نقطه‌ ‌عطف رهبری | ظاهر عظیمی هرات و توسعه‌ سیاسی | سید نایل ابراهیمی حوضه آبریز هریرود؛ چالش‌ها و راهبردهای مشارکتی و بومی | عبدالبصیر عظیمی و سیدعلی حسینی موقعیت استراتژیک هرات | فریدریش انگلس (ترجمه‌: وهاب فروغ طبیبی) نقش هرات در همگرایی منطقه‌ای | ضیاءالحق طنین درخشش تاریخی هرات | سید مسعود رضوی فقیه دیدار سروان انگلیسی با یعقوب‌خان در هرات | علی مفتح ایستاده بر شکوه باستانی* | محمدجواد حق‌شناس سیاست‌گذاری «همگرایی منطقه‌ای» در حوزه تمدنی ایران فرهنگی هرات در عهد ایلخانی، آل کرت و تیموری | شیرین بیانی گزارش سفر محمود افشار به افغانستان تحولات افغانستان و قیام ۲۴ حوت (اسفند) ۱۳۵۷ مردم هرات | محسن روحی‌صفت* هرات، شهر عشق، دانش و هنر | سید رسول موسوی* دلبسته این مردم مهربان هستم تقابل نظامی اسرائیل و ایران: پیامدها و راه حل‌ها | سید حسین موسویان آیین نوروز دوای درد افغانستان | حسین دهباشی ردپای نوروز در ادبیات داستانی | محمد مالمیر سبزی پلو با ماهی | مرتضی رحیم‌نواز بهداشت و تغذیه در تعطیلات مراسم نوروز باستانی | گلبن سهراب شهر نوروزانه | بهروز مرباغی تئاتر و بهار، تلاشی برای زدودن زشتی و پلشتی | مجید گیاه‌چی نوروز در رادیو ایران زمستان به پایان رسیده است… | محمود فاضلی اهمیت پاسداری از جشن نوروز در افغانستان | محمدصادق دهقان پارسه، تخت‌گاه نوروز | مرتضی رحیم‌نواز نوروز، جشن بیداری | جعفر حمیدی بازشناسی نمادهای انسانی نوروز | مرتضی رحیم‌نواز آن روزگاران | ساناز آریانفر سیمای جهانی نوروز ایرانی | مرتضی رحیم‌نواز آداب و رسوم نوروزیِ تاجیکان | دلشاد رحیمی* نظام اسطوره‌ای نوروز | مرتضی رحیم‌نواز نوروز در هرات؛ بقای زندگی | مینو سلیمی نوروز و دیپلماسی میراث فرهنگی | رضا دبیری نژاد تحویل سال و تغییر احوال | محمدجواد حق شناس نمادشناسی سفره هفت‌سین و نوروز | مرتضی رحیم‌نواز حال و هوای عید در تاجیکستان | عباس نظری کارت تبریک عید | مجید جلیسه

6

گفتارهایی در باره امام حسین (ع) و نهضت حسینی از سوی فیلسوفان و عارفان | حمزه کرمی

  • کد خبر : 13936
  • 31 تیر 1402 - 15:41
گفتارهایی در باره امام حسین (ع) و نهضت حسینی از سوی فیلسوفان و عارفان | حمزه کرمی

حادثه مهم کربلا اتفاق بسیار نادر و بزرگی در طول تاریخ بشریت بوده است. تا آنجا که مورخین، متفکرین، سیاستمداران، نویسندگان، عرفا، فیلسوفان و متکلمین و سایر اقشار اجتماعی در طول قرن‌ها درباره‌اش سخن رانده‌اند. فیلسوفان و عارفان نیز هر یک از این واقعه مهم روایت و برداشتی داشته‌اند که در این مجال اندک در […]

حادثه مهم کربلا اتفاق بسیار نادر و بزرگی در طول تاریخ بشریت بوده است. تا آنجا که مورخین، متفکرین، سیاستمداران، نویسندگان، عرفا، فیلسوفان و متکلمین و سایر اقشار اجتماعی در طول قرن‌ها درباره‌اش سخن رانده‌اند.

فیلسوفان و عارفان نیز هر یک از این واقعه مهم روایت و برداشتی داشته‌اند که در این مجال اندک در حد مختصر تلاش خواهم‌ کرد تا به برخی از آن‌ها بپردازم.

ملاصدرا مرگ را نقطه جدایی نفس از بدن ‌می‌داندکه بوسیله آن، نفس به ملکوت آسمان می‌پیوندد. صدرالمتالهین معتقد است نفس، جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء است و براساس اصل «حرکت جوهری» که به نظر می‌رسد مهمترین دستآورد فلسفی اوست، برآن است که اثبات نماید کل مخلوقات و موجودات عالم، از جمله نفوس بشری بر اساس حرکت جوهری به سوی کمال مطلق در حال صیرورت و شدن هستند. بر این اساس ملاصدرا مرگ را نقطه غایی جوهر انسان دانسته است. به تعبیر او در آن صورت، انسان به فعلیت و استقلال ذاتی خود دست یافته و در نتیجه تعلق نفس عقلانی از بدن جسمانی خاتمه می‌یابد.

از منظر ملاصدرا روح و نفس انسان بر اساس حرکت جوهری از نطفه و جنینی که در شکم مادر است به وجود آمده و همپای رشد جسمانی انسان در طول زندگیِ قبل و بعد از تولد، رشد نفسانی هم ادامه می‌یابد، تا به مرحله‌ای می‌رسد که روح و نفسِ انسان بزرگتر از جسم او گشته و جسم گنجایش و تحمل روح بزرگ شده را ندارد. در نتیجه مرگ انسان یا مفارقت روح از بدن اتفاق می‌افتد.

از منظر ملاصدرا آمادگی برای مرگ و به ویژه شهادت از نشانه‌های عظمت و بزرگی روح انسان‌های خاص است. این مطلب را ایشان علاوه بر رساله «کسر اصنام الجاهلیه»، در کتاب «الشواهد الربوبیّه فی المناهج السلوکیه» و رساله «المظاهرالالهیه» نیز مطرح کرده است.

ملاصدرا از جمله فیلسوفان اسلامی است که مانند سهروردی به احادیث معصومین (ع) توجه خاص داشته واز آن‌ها نیز الهام می‌گرفته است. از جمله در بحث مرگ و شهادت در رساله «المظاهر الالهیه» (ص۶۷) بیان می‌دارد که یکی از دلائل حیات نفس پس از مرگ آن است که خاندان رسول خدا (ص) نیز عقیده حیاتِ نفس پس از مرگ را قبول دارند.

او در همین رساله بیان می‌دارد که با از بین رفتن جسم، کار نفسِ انسان اصلاح می‌شود. او معتقد است که اهل بیت پیامبر (ص) به خاطر اینکه به مرگ باور داشتند ومرگ را پایان زندگی نمی‌دانستند، از مرگ استقبال کرده و به عبارتی «مرگ دوست» بودند. او مرگ دوستی را از نشانه‌های علو و کمال انسان دانسته و از نشانه‌های عاشقان و دوستداران خداوند می‌شمارد. عقیده‌ای که تاثیرات فراوانی در زندگی انسان دارد و آثاری چوت بی‌توجهی به دنیا وآماده بودن برای جهاد در راه خدا و… را در پی دارد.

صدر المتالهین امور جهان را در معرض زوال و نابودی می‌داند و مرگ یا شهادت را بهترین پاداش برای رفتن انسان به جهان آخرت می‌شمارد. (الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه. ترجمه و تفسیر جواد مصلح. چاپ سروش (۱۳۸۴). صفحات ۵۰۲ و ۵۰۳).

در رساله «سه اصل» که تنها کتاب ملاصدرا به زبان فارسی است، او معتقد است که شهادت سه امام اول شیعیان (ع) در نتیجه مکر و نفاق و قدرت طلبی و بیداد و ستم، توسط افراد غیر مهذب و عابدان بدون عمل صورت گرفته است و می‌گوید امام علی مرتضی (ع) نه به ضرب شمشیر ابن‌ملجم بر زمین افتاد، بلکه به سکنجبین شهد صلاح ابوموسی اشعری و سرکه نفاق عمروعاص شربت شهادت نوشید و امام حسین (ع) نیز نه با خنجر بیداد شمر بن ذی الجوشن، بلکه با معجون پر سمِّ، مکر و افسونِ اهل نفاق، خونش با خاک کربلا آمیخته شد که «قُتل الحسین فی یوم السقیفه».

و همچنین پاره جگر امام حسن مجتبی (ع) را کید و غدر نهانی معاویه به خاک مهنت ریخت.

ملاصدرا ریشه شهادت آن امامان را به حوادث آغازین سال پس از رحلت پیامبر (ص) مرتبط می‌داند زیرا این حوادث باعث پنهان شدن حقیقت شد.

علیرغم فشار و سانسور و خفقان و تلاش برای تضعیف ائمه (ع)، برخلاف اراده ستمگران، نه تنها ائمه منزوی نشدند که هر روز در جامعه درخشیدند و قاتلین آن‌ها رسوا شدند. (صفحه ۱۱۱)

او قاتلین ائمه را ظاهرگرایان و مدعیانِ اهل ظاهر می‌داند و در مکتب فلسفی خود همواره با اندیشه و انحراف ظاهرگرایان جنگیده است. ملاصدرا در رساله «سه اصل»، علاوه بر ظاهرگرایان، متشبهان به علم وتقوی و صوفیان را نیز نقد می‌کند. او بر این باور است که آنچه بر سایر ائمه نیز رفته است از ظلم وعداوت، همه به زور و ستم اعداء و مکر و تلبیس ارباب زرق و ریا صورت گرفته است.

او بر این باور بود که وجود همه موجودات و همچنین انسان‌ها بر اساس حرکت جوهری دائما در سیلان و حرکت بوده و انسان پیوسته در معرض تحولات درونی و حرکت از جسمانیت به سوی تجرد است و به مرحله‌ای می‌رسد که جامع همه معارف الهی و در برگیرنده همه کمالات و فضائل می‌شود. عروج انسان به این مرحله را ملاصدرا مصداق انسان کامل می‌داند و شخص نبّی یا امام را انسان کامل معرفی می‌کند.

ملاصدرا در آثار مختلف خود همچون: اسفار، شرح اصول کافی، مفاتیح الغیب و… مساله امامت و ابعاد آنرا مطرح کرده است.

از دیگر فیلسوفانی که به مساله شهادت امام حسین (ع) ویارانش و حادثه کربلا پرداخته است، هانری کُربن، فیلسوف بزرگ فرانسوی و رئیس دپارتمان شیعه‌شناسی در دانشگاه سوربن فرانسه است. هانری کربن در کتاب چشم‌اندازهای معنوی و عرفانی اسلام ایرانی (جلد چهارم. بخش دوم. صفحه ۱۶۴)، که توسط فیلسوف برجسته و گران‌سنگِ معاصر، دکتر اِنشاالله رحمتی، ترجمه و شرح شده است. با ذکر حکایت معروفی از دفتر ششم مثنوی معنوی (ابیات ۷۹۳ الی ۸۰۵) که ناظر بر عزاداری برای حضرت سیدالشهداست. پیام مهمی برای پیروان امام حسین (ع) مطرح می‌کند. بر طبق آن حکایت، شاعری (به احتمال قوی خود مولانا) در ایام عاشورا در حلب سوریه، شاهد عزاداری شیعیان است و ابیات زیر را خطاب به آن‌ها می‌سراید:

روز عاشورا همه اهل حلب

باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم

ماتم آن خاندان دارد مقیم

ناله و نوحه کنند اندر بکا

شیعه عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلم‌ها و امتحان

کز یزید و شمر دید آن خاندان

و اما شاعر (مولانا) که از راه می‌رسد و از علت آن می‌پرسد، پاسخ می‌دهند که این واقعه قرن‌ها پیش در روز عاشورا و در سرزمین کربلا اتفاق افتاده است. برای مولانا و هر کس دیگری که نگاه تاریخی صرف به این واقعه دارد، پذیرفتنی نیست که این ماتم، برای این همه مدت، همچنان داغ و جانسوز باشد. با نگاه تاریخی صرف نمی‌توان این سخن پیامبر (ص) که فرمود: «ان لِقتل الحسین حراره فی القلوب لا تّبرد ابدا»، شهادت حسین (ع) را داغی است بر دل‌ها که هرگز سرد نمی‌شود، دریافت کرد.

عموما داغ از دست دادن هر عزیزی نخستین بار که شنیده می‌شود، سخت است. ولی به مرور زمان به سردی می‌گراید. آن عزاداری شیعیان برای کسی که نخستین بار شاهد آن است و از منظر تاریخی صرف به آن می‌نگرد، چنان است که گویی آنان برای اولین بار، از آن اطلاع یافته‌اند. خطاب شاعر به اهل حلب از همین جاست:

گفت آری، لیک کو دُور یزید؟

کی بُد است این غم چه دیر اینجا رسید؟

چشم کوران آن خسارت را بدید

گوش کران آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما؟

که کنون جامه دریدید از عزا؟

کربن می‌گوید این ابیات مولانا را باید از باب تجاهل العارف در نظر گرفت. این سخنان‌ نهیبی است به کسانی که عزای امام حسین (ع) را به رسم عادت و یا در سطحی بالاتر، در مقام عمل به آداب و مناسک انجام می‌دهند. اما به قول کربن از آنچه او به سرّ مناسکی یا همان اسرار عبادت تعبیر می‌کنند غافلند.

کربن بر آن است که مواجهه حقیقی با واقعه‌هایی چون واقعه عاشورا باید از نوع مواجهه بیداران باشد، نه مواجهه خفته‌گان!. پس اگر عزا وگریستن به معنای صرفِ زاری برای از دست دادن عزیزی باشد، خود این خفته‌گان سزاوار آنند.

خفته بودستید تا اکنون شما

که کنون جامه دریدید از عزا؟

پس عزا برخود کنیدای خفته‌گان

زانکه بد مرگی است این خواب گران

عزاداری شایسته، برای سید الشهدا خود مصداقی از یاسِ متوکلانه است که ویژگی بارز ذهن و ضمیر شیعی است. و کربن منادی سویه دیگر ماجرای رهایی امام و یارانش از «غربت غربی» دنیای ما و در عین حال حضور ابدی آن واقعه در جان‌های مستعد است.

مولانا درباره همین سویه نوید بخش واقعه کربلا می‌سراید:

روحِ سلطانی ز زندانی بجست

جامه چه درانیم و چون خائیم دست؟

چونکه ایشان خسرو دین بوده‌اند

وقت شادی شد، چو بشکستند بند

نقل است که در روز عاشورا، امام‌حسین (ع) مشتی از خون خویش را برگرفت و به آسمان پرتاب کرد. ولی قطره‌ای از آن به زمین نیامد.

می‌توان این را رمزی دانست برای بیان این حقیقت که حادثه عاشورا رخدادی پایان یافته نیست. کربن با استناد به اعتقاد شیعیان که معتقدند خون امام حسین (ع) باید میان زمین وآسمان بماند، زیرا ریخته شدن آن بر زمین به معنای پایان جهان خواهد بود. معتقد است که فلاسفه باید از این باور شیعی بیاموزند. معنای ژرف این باور آن است که امور قدسی باید (میان زمین و آسمان) محقق شده و جای داشته باشند، تا بتوانند از وسوسه‌های تجسدگرایانه اراده معطوف به قدرت در امان باشند. (کربن ۱۳۹۲. صفحه ۲۰۰).

کربن بر این باور است که همه این امور به فراتاریخ و قدسیت آراسته‌اند و باید مواجهه انفسی با آن‌ها داشت. مواجهه‌ای که به رموز فتوت و حماسه قهرمانی و پهلوانی و عرفانی در امام و یارانش منتهی می‌گردد.

در دیگر سویِ فهم فلسفی، فهم عرفانی واقعه کربلا مهم است. دیدگاه عرفا عموما در مورد امام حسین (ع) معطوف به عشق الهی اوست. عرفا از بین دو مقوله عقل و عشق، عقل را تخفیف داده‌اند و همه چیز را در عشق خلاصه می‌کنند. به همان‌گونه که حافظ می‌فرماید:

رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم.

عرفا جوهره انسان را از روح الهی می‌دانند و بر این باورند که این روح از اصل خویش دور افتاده است و هر آن تمنای بازگشت و پیوستن به اصل خود، یعنی خدا را دارد. لذا امام حسین (ع) را مشتاق زیارت ربّ العالمین می‌دانند و موضوع شهادت ایشان را نیز در همین راستا تحلیل می‌کنند. همان‌گونه که مولوی می‌سراید:

بشنو از نی چون حکایت می‌کند

وز جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

از نفیرم مرد وزن نالیده‌اند

عشق، امری شهودی، حضوری و (sobjective) است. اغلب عرفا به ریاضت نفس، عزلت‌گزینی، درون‌گرایی و دوری از جامعه معروف بوده‌اند و شهودات آن‌ها امری شخصی بوده است و هیچ‌گاه امکان بین الاذهانی بودن را نداشته، وکسی از یافته‌های آن‌ها درباره مسائل مختلف جز خودشان خبر ندارد.

اکثر عرفا، نظیر عمان سامانی، حرکت امام حسین (ع) را نوعی سلوک عرفانی می‌دانند و او را قطب عرفان و مرشد سالکان برمی‌شمارند.

میرزاحسن خان اصفهانی ملقب به صفی علیشاه، در کتاب «زبده الاسرار» که درباره شهادت امام حسین (ع) نوشته شده است، براساس همان دیدگاهِ عاشق محوری، قتلگاه امام را صحنه جدال عقل و عشق و شهادت امام را جلوه‌ای عاشقانه توصیف کرده است.

اشکالی که می‌توان به تفسیر عرفانی از حرکت امام حسین وارد کرد، این است که عُرفا، امام و حرکتش را تک بعدی و تک ساحتی و فردی تحلیل می‌کنند و معتقدند: «امام در راه خدا خود را قربانی کرد». و آن را منقطع از جامعه و مسائل سیاسی و اجتماعی و… تحلیل و ارزیابی می‌کنند. امری که با واقعیت‌های نهضت امام حسین (ع) و مشکلات جهان اسلام در آن عصر و مسئولیت امامت ایشان در برابر امت اسلام سازگاری ندارد. آن‌ها به مقدمات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی واعتقادی حرکت امام کاری ندارند. اینکه چرا امام از مدینه که وطنش بوده، خارج شده است و چرا همراه زن و فرزندان و خانواده خویش، سفری سخت و جان‌فرسا در بیابان‌های حجاز و عراق را در پیش گرفت را عرفا به علاقه و تولای امام برای بازگشت به حقیقت الهی خود تفسیر کرده‌اند. از این رو است که این تحلیل عرفا از نهضت امام حسین را بایستی تک بعدی، ناقص و نارسا دانشت.

مرحوم صالحی نجف آبادی با نگارش کتاب شهید جاوید (نشر مولف. سال۱۳۵۱)، هدف امام حسین (ع) از هجرت و قیام را به طور مشخص پاسخ به دعوت کوفیان و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی معرفی کرده است. نظری که در عصر خود مخالفت‌ها و موافقت‌هایی در پی داشت. استاد مطهری در حماسه حسینی (نشر صدرا، سال ۱۳۷۸)، حرکت امام حسین (ع) را چند ماهیتی دانسته است و ضمن رد دیدگاه صالحی نجف آبادی، بُعد امر به معروف و نهی از منکر آن را قوی‌تر از سایر ابعاد می‌داند و با اشاره به خطبه امام (انُی لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما بل انی خرجت لطلب الاصلاح فی امتِ جدی، ان آمُر باالمعروف وانهی عن المنکر)، کار امام ‌را پدیده‌ای چند ماهیتی دانسته است. مثلایک نهضت می‌تواند ماهیت عکس العملی داشته باشد و یا ماهیت آغازگری و یا پاسخ منفی به بیعت با یزید و پاسخ مثبت به دعوت مردم کوفه، داعی قیام به وظیفه و یا وظیفه امر به معروف ونهی از منکر. که احتمال قوی همه اینها در نهضت حسینی وجود داشته است.

دیدگاه دیگر، تحلیلی شبه مارکسیستی از ناحیه معتقدان به جبر تاریخ است. کسانی که تحت تاثیر مکاتب مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی و تاریخ زدگی هستند، معتقدند برای قیام توده‌ها، براساس اصول دیالکتیک، بایستی تضادها را دامن زد و بر روی ادامه نارضایتی و شکاف اجتماعی تمرکز نمود. نارضایتی و شکاف اجتماعی و طبقاتی که در دوره معاویه رشد کرده بود، در دوره یزید به نقطه انفجار رسید وامام حسین خواست از رشد تضادهای درونی استفاده کند و به عنوان آنتی‌تز، در درون جامعه اسلامی تضاد به وجود آورد و با خون خود، تلاش کرد تا حکومت امویان را تضعیف و نابود کند. این دیدگاه که بر اساس جبر و ماتریالیسم تاریخی شکل گرفته، اساسا در مکتب اسلام مردود است. زیرا در اسلام انسان موجودی انتخاب‌گر است و توانایی ساختن تاریخ را دارد، نه اینکه جبر تاریخی سرنوشت او را رقم بزند.

ابن خلدون تونسی در کتاب «المقدمه» می‌نویسد: «عصبیت عربی از صفات قبائل عرب قبل از اسلام بود. با ظهور اسلام و پیام وحی، عصبیت‌ها فروکش کرد و فضیلتهای اسلامی روی کار آمد… اما، آن رخدادهای مهیبی که پس از انقطاع وحی رخ داد، دوباره همان خلق و خوی جاهلی به جامعه عربی برگشته و حاکم شده است. ابن خلدون یزید را سمبل خلق و خوی جاهلی عرب و درصدد انتقام از پیامبر و فرزندان و نوادگان او، به خاطر انتقام کشته شدن نیاکانش در جنگ بدر و احد و… معرفی کرده است و برای این نگاه خود، شعری منسوب به یزید را مثال می‌زند:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

دلیل دیگر ابن خلدون برکینه‌ورزی و انتقام‌جویی یزید، مخالفت و نهی کردن ابن عباس، ابن زبیر، ابن عمر، ابن حنیفه و دیگران است، که امام را از اقدام به خروج از مدینه منع می‌نمودند.

البته نظریه دیگری نیز وجود دارد که مکمل همین دیدگاه ابن خلدون است وآن این است که وقتی حاکم مدینه مامور شد از امام برای حکومت یزید بیعت بگیرد، امام مجبور به هجرت وکوچ از موطن خود شد. زیرا خود و خانواده‌اش در مدینه امنیت جانی نداشتند. لذا امام عزم سفر مکه و زیارت خانه خدا را کرد. در آنجا هم مطلع شد مزدوران یزید درصدد قتل ایشان در خانه خدا هستند. شهر و خانه‌ای که خداوند در قرآن آن‌را با صفت «هذا بلد الامین»، (شهر امن) معرفی کرده است. حال، اما قرار بود با ریخته شدن خون حسین (ع) حرمتش از بین برود. امام برای اینکه حرمت مکه و خانه خدا محفوظ بماند، زیارت حج را نیمه کاره رها کرد و به هجرت تن داد. البته در این هنگام دعوت‌های زیادی از مردم کوفه داشت، لذا امام به طرف عراق و کوفه حرکت کرد.

امام در موقع خداحافظی در مدینه به محمد بن حنفیه ضمن وصیت گفت: «من برای امر به معروف و نهی از منکر می‌روم» و فرمود: «فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق ومن ردّ علیّ هذا، اصبرحتّی یحکم الله بینی وبین القوم بالحق».

محمد بن حنفیه می‌پرسد چرا از مدینه خارج می‌شوی، میفرماید من با رضایت خودم نمی‌روم. اینها قصد جان مرا کرده‌اند (وانی اقصد مکه اِن کانت فی امن اقمت بها دائما). لذا به مکه می‌روم، اگر آنجا امنیت داشتم همیشه می‌مانم.

پس از دعوت کوفیان امام پیشاپیش سفیر فرستاد که از اوضاع کوفه و عراق و میزان پایبندی مردم به نامه‌ها و دعوت‌هایشان مطلع گردد و البته امام ‌خیلی زود به بی‌وفایی و عهدشکنی کوفیان پی برد. ولی در آن هنگام، در محاصره سپاه ابن زیاد و یزید بود و فرصت تصمیمات دیگری فراهم نبود.

در تاریخ طبری (جلد ۴. صفحه ۶۰۴) آمده است که امام ‌خطاب به جمعیت و سپاه یزید که بیشتر آن‌ها از مردم کوفه و جزو دعوت کنندگان امام بودند، فرمودند: «اگر شما از نامه‌ها و تقاضاهایتان برای آمدن من برگشته‌اید و پشیمان شده‌اید. من روی برمی‌گردانم و منصرف می‌شوم».

امام در مقابل سپاه ابن زیاد در روز عاشورا نیز سخنرانی کرد و گفت شما این همه نامه نوشتید و دعوتم کردید. (وان کنتم لمقدمی کارهین فدعونی انصرف عنکم الی مامن من الارض.) اگر از آمدن من پشیمان و ناراحت هستید، رهایم کنید بروم به جای امنی در این زمین خداوند، و البته هر جا بروم امر به معروف می‌کنم.

لذا می‌توان گفت امام برای حکومت کردن و بدست آوردن حکومت ویا جنگیدن نرفته بود. اگر غیر از این بود چرا زنان وکودکان خردسال را با خود همراه کرده بود؟ در نتیجه این احتمال که امام و خانواده‌اش امنیت نداشته‌اند و از روی ناچاری مجبور به هجرت شده‌اند نیز، جزو احتمالات مهم است.

در پایان شعری که ملاصدرا در پایان رساله «سه اصل» درباره امام حسین (ع) آورده است، به عنوان حسن ختام تقدیم می‌دارم:

آنان‌که ره دوست گزیدند همه

در کوی شهادت آرمیدند همه

در معرکه دو کَون فتح از عشق است

با آنکه سپاه او شهیدند همه

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=13936
  • نویسنده : حمزه کرمی
  • منبع : هفته‌نامه نیم‌روز
  • 125 بازدید

نوشته ‎های مشابه

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.