عموم ایرانیهای خارج از کشور به منافع و عزت و موفقیت و سربلندی ایران پایبند و عاشق وطنشان هستند. لذا شایسته است که حاکمیت آنها را «باور» داشته باشد، به آنها «اعتماد» کند، آنها را بخشی از مشکل نبیند بلکه بخشی از «راه حل» در حل مشکلات و پیشرفت کشور تلقی و «شریک» دانسته و توان وظرفیت و عشق آنها به وطن را یک «فرصت» بداند.
سیدحسین موسویان، دیپلمات باتجربه ایران در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی، پیشنهادهای خود را در این زمینه ارائه کرده است
- برخی از مسئولین وعده دادهاند که بعد از پایان ناآرامیهای بعد از فوت مهسا امینی، تصمیمات لازم برای بهبود وضعیت کشور را بعمل خواهند آورد. اخیرا دربسیاری از شهرهای مهم جهان غرب شاهد تظاهرات بیسابقه ایرانیان مقیم خارج از کشور بودهایم. شما در مصاحبههایتان درسالهای متمادی گذشته مکرر ضرورت استفاده از ظرفیت ایرانیهای مقیم خارج را مطرح کردهاید. اکنون شرایط را چگونه میبینید؟
ابتدا باید عرض کنم که حل مشکلات ایرانیهای مقیم داخل کشور یک ضرورت حیاتی ترو فوریتر است. چون طبق آمار منتشره دررسانههای داخلی و اظهارات مقامات ایران، اکنون بین ۳۰ تا ۵۰ درصد از ایرانیها زیر خط فقر زندگی میکنند و خط فقر نسبی خانوارها در ایران به ۱۸میلیون تومان رسیده است. ازسوی دیگر برخی از افکارسنجیها نشان میدهد که از هر سه ایرانی یک نفرمایل به ترک کشور است که این نسبت درمورد میل مهاجرت فارغ التحصیلان و متخصصین کشور به حدود ۷۰ درصد میرسد. افکارسنجیهای داخلی هم نشان میدهند که مهمترین علت میل به مهاجرت بیثباتی اقتصادی، ابهام و ناامیدی نسبت به آینده و نارضایتی از سیاستها و شیوه مدیریت و کشورداری است.
اما چون سوال شما درمورد شرایط ایرانیان مقیم خارج است باید عرض کنم که از ۶۵ سال عمری که خدا به من داده، حدود ۴۲ سال آن را درایران و حدود ۲۳ سال آن را یا درآمریکا و یا دراروپا زندگی کردهام. نیمه دوم دهه ۵۰ دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا بودم، بیش از نیمی از دهه ۷۰ را درآلمان سفیر بودم. سال ۸۶ بازداشت شدم و سال ۸۷ هم دادگاه حکمی داد که ۵ سال من را از داشتن پست دیپلماتیک محروم کرد و مسئولین وقت وزارت خارجه هم تحت فشار آقای احمدی نژاد، بازنشستهام کردند. لذا مجبور به هجرت شدم و ۱۲ سال است که در دانشگاه پرینستون مشغول کار آکادمیک هستم. بنابراین از سال ۱۳۵۵تا به امروز درارتباط مستقیم و نزدیک با بسیاری از ایرانیهای مقیم خارج از کشور بودهام و لذا میتوانم بگویم که خشم فعلی بسیاری از ایرانیهای مقیم خارج نسبت به مدیریت و سیاستهای جاری کشور بیسابقه است. تظاهرات اخیر هزاران نفری و بعضا چند ده هزار نفری دربسیاری از شهرهای مهم کشورهای جهان غرب با شعارهای تغییر رژیم در ایران، انعکاس گستردهای در رسانههای جهان داشته که بیسابقه بود و نیازی به توضیح ندارد.
- چرا به چنین وضعیتی رسیدهایم و چه باید کرد؟
طبق آماری که برخی از مسئولین کشور اعلام کردهاند حدود ۶ تا ۷ میلیون ایرانی مقیم خارج ازکشور داریم که ظرفیتهای علمی، اقتصادی، تخصصی، سیاسی و فرهنگی آنها کم نظیر است. حدود ۱۰ سال پیش دبیرکل شورای عالی ایرانیان خارج از کشور نهاد ریاست جمهوری، توان اقتصادی و گردش مالی ایرانیان خارج از کشور را حدود ۲۰۰۰ تا ۴۰۰۰ میلیارد دلار اعلام کرد. با این وجود در ۴۰ سال گذشته هیچ دولتی در جذب ایرانیان خارج از کشور جهت بهرهمندی کشور از تواناییهای آنها موفق نبوده است که به پنج دلیل آن اشاره میکنم.
۱ -در سیاستهای حاکمیتی، “باور و اراده” جدی برای استفاده از این ظرفیت عظیم وجود نداشته است.
۲- دربرخی مقاطع بخشی از حاکمیت باور و اراده داشته اما یا اختیار نداشته و یا سایر بخشها مخالف ومانع بودهاند. لذا عامل مهم دوم خلاء یک “اجماع ملی” درسطح کل حاکمیت است.
۳- هیچگاه یک “برنامه جامع عملی همراه با ضوابط و مقررات قانونی”برای جذب و همکاری ایرانیان مقیم خارج وجود نداشته که بدون آن هم تحقق چنین مهمی ممکن نیست.
۴- ناهماهنگیهای مستمر بین دستگاههای کشور درمورد مسائل مربوط به ایرانیان مقیم خارج همیشه و درهردولتی مشهود بوده است. لذا نیازمند یک “هماهنگی ملی” دراجرای سیاستها و برنامههای مصوب هستیم. برای این امر باید یک شورای کارآمد و صاحب اختیار متشکل از نمایندگان دستگاههای مختلف همچون وزارت خارجه، وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات سپاه، نیروی انتظامی و قوه قضائیه وجو داشته باشد. درشرایط فعلی شورایعالی امور ایرانیان خارج از کشور داریم اما خروجی مهم و تعیینکنندهای نداشته است.
۵- در چند دهه گذشته دیدگاهی تاثیرگذار در تصمیمگیریها یا تصمیم سازیهای کشور نسبت به ایرانیان خارج ازکشور وجود داشته که شامل دامنهای از “سوء ظن” تا “تهدید” بوده است. وجود چنین دیدگاهاهی باعث میشود که بسیاری از ایرانیهای مقیم خارج از کشور هم متقابلا نسبت به حاکمیت، یا سوء ظن داشته باشند و یا اپوزیسیون شوند. تا زمانیکه این دیدگاه منفی متقابل وجود داشته باشد، هیچ اقدام موثری ممکن نخواهد بود.
واقعیت این است که عموم ایرانیهای خارج از کشور به منافع و عزت و موفقیت و سربلندی ایران پایبند هستند و عاشق وطنشان هستند. لذا شایسته است که حاکمیت آنها را “باور” داشته باشد، به آنها “اعتماد” کند، آنها را بخشی از مشکل نبیند بلکه بخشی از “راه حل” در حل مشکلات و پیشرفت کشور تلقی و “شریک” دانسته و توان وظرفیت و عشق آنها به وطن را یک “فرصت” بداند.
- با توجه به تجربیات عملی که داشتهاید پیشنهادات و راهکارهای عملی شما چیست؟
عموم دیپلماتهای ایران تجربیات ارزشمندی دارند که باید از آنها بهره جست. چند نمونه ذکر میکنم که قابلیت اجرایی دارد.
۱- تسهیلات کنسولی: اقدامات زیادی دراین حوزه صورت گرفته اما نیازمند تسهیلات وسیعتری هستیم. من به دو نمونه از تجربیات خودم اشاره میکنم.
در مقطعی که در آلمان سفیر بودم متوجه شدم که هزاران جوان ایرانی یا ایرانیالاصل هستند که یا در خارج بدنیا آمده و یا سالها درخارج زندگی میکنند و به سن ۱۸ سالگی رسیده و بخاطر مشکل سربازی نمیتوانند به وطنشان سفرکنند. نه تنها من بلکه اکثر قریب به اتفاق دیپلماتهای ما در نمایندگیهای خارج ازکشور هم صدها گزارش از این مشکل به تهران فرستاده بودند و جوابی دریافت نمیکردیم. بعد از سال ۱۳۷۷ که به ایران برگشتم و مسئولیت امور سیاست خارجی دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی را بعهده گرفتم، جلسات متعددی با حضور نماینده گان دستگاه های مختلف از جمله ستاد کل نیروهای مسلح، وزارت خارجه، وزارت اطلاعات و غیره گذاشتم و مصوبهای را تهیه کردیم مبنی بر اینکه این جوانان بتوانند سالی دوبار به وطنشان سفر کنند و در مجموع به مدت سه ماه هم درایران اقامت داشته باشند. این مصوبه به تصویب شورایعالی امنیت ملی و تایید رهبری رسید و از آن زمان تا به امروز اجرا شده و موجب رفت و آمد صدها هزار جوان ایرانی به کشور شده است.
نمونه دیگری که در دوره ماموریت مشاهده کردم اینکه ایرانیهای زیادی قانونی یا غیرقانونی از کشورخارج و پناهنده شده و در مورد بهرهمندی از تسهیلات کنسولی از جمله تمدید یا تجدید پاسپورت با موانع مهمی روبرور هستند. در یکی از جلسات با سرکنسولهایمان در فرانکفورت، برلین، هامبورگ و مونیخ تصمیم گرفتیم برای این عده از ایرانیها تسهیلات کنسولی قائل شویم و اقدام را شروع کردیم. بعدها معاونت کنسولی وزارت خارجه هم این موضوع را بررسی کرد و با حمایت وزیر خارجه، این نوع تسهیلات در همه نمایندگیهای ایران درخارج از کشور عملیاتی شد و در طول سالهای بعد هم برخی ضوابط و مقررات قانونی لازم تمهید شد.
۲- عدم طرد دوتابعیتیها: اکثر کشورها از اتباع دو تابعیتی خود بعنوان یک سرمایه و فرصت برای تاثیرگذاری درکشورهای دیگر ازجمله بهبود روابط استفاده کرده و میکنند. برعکس درکشور ما نسبت به دوتابعیتیها دید منفی وجود دارد. بخش قابل توجهی از حدود ۷ میلیون ایرانی ما درخارج از کشور پاسپورت دوم گرفتهاند اما قلبا وبا تمام وجود به تابعیت ایرانی خودشان افتخارمیکنند.
دردوره ماموریتم درآلمان مراجعات زیادی داشتم از ایرانیهایی که سالها درآلمان زندگی میکردند و نیازمند اخذ پاسپورت آلمانی بودند و مایل به ازدست دادن تابعیت ایرانی خودهم نبودند. تصمیم گرفتم به ایرانیهایی که باتمام وجود عشق به تابعیت ایرانی خود دارند اما برای امورشغلی و زندگی روزمرهشان درآلمان نیازمند پاسپورت المانی هستند، کمک کنم. همه همکاران سرکنسول درآلمان و مدیران بخشهای مختلف سفارت هم موافق بودند. لذا مانع چنین اتباعی برای اخذ پاسپورت آلمانی نشدیم. این سیاست، تاثیر شگفتی در مثبت شدن دید ایرانیهای مقیم آلمان داشت.
من واقعا معتقد بودم و هستم که یک ایرانی مقیم خارج، همیشه خودش را ایرانی میداند و دراین زمینه تفاوتی با ایرانیهای مقیم داخل ندارند. منتهی چون درخارج زندگی میکنند همانطور که به گواهینامه احتیاج دارند، به مجوز اقامت هم نیازدارند و اگر صلاحیت گرفتن پاسپورت داشته باشند، صرفا برای تسهیل زندگی خود وفرزندانشان اقدام میکند. لذا اگر مسئولین کشور به این واقعیت باور پیدا کنند، درروابط متقابل ایرانیهای مقیم خارج با دولت ایران و بهرهمند شدن کشور از اتباع مقیم خارج پیشرفت بوجود میاید.
نکته قابل توجه دیگر اینکه ایرانیهایی داریم که درکشورهای مهمی دارای پستهای کلیدی هستند. اخیرا دو خانم ایرانیالاصل، وزرای محیط زیست و وزیر فرهنگ جدید سوئد شدند ویک خانم ایرانی الاصل شهردار کنونی فرانکفورت شد. این خانم شهردار درایران دورهای را در زندان اوین بوده و فرزندش را هم در زندان به دنیا آورد. اخیراً شاهد تند شدن مواضع آلمان علیه ایران هستیم. دولت کنونی آلمان ائتلافی از سه حزب سوسیال دمکرات، دمکرات آزاد و حزب سبزهاست. رئیس حزب سبزها آقای امید نوری پور است که در سال ۶۷ و در سیزده سالگی به همراه پدر و مادر به آلمان رفت. آقای بیژن جیرسرایی هم دبیرکل حزب دمکرات آزاد است که در یازده سالگی در سال ۶۵ به آلمان رفت. با تجربهای که داشتهایم، اینگونه افراد بعنوان ضد انقلاب محسوب میشوند و اگر به ایران سفر کنند، معلوم نیست که گرفتار هم نشوند. چنین شرایطی باعث میشود که متقابلا آنها هم از ظرفیت خود علیه نظام سیاسی موجود درایران استفاده میکنند و اینگونه فرصتها تبدیل به تهدید میشوند.
البته چنین ایرانیهایی که رشد و موفقیت خود را مدیون کشوری هستند که درآن زندگی میکنند، طبیعی است که متعهد به منافع ملی آن کشور باشند. منتهی اکثر آنها بهترین سرمایه برای کمک به رفع تخاصمات و بهبود روابط آن کشور با ایران هستند.
۳- پایان بخشیدن به ترس و وحشت ایرانیها: ایرانیهای مقیم خارج عمدتا برای سفر به ایران دچار ترس و نگرانی هستند. من افتخار داشتم که در ده سال اقامت در آمریکا مکرر رفتم به فیلادلفیا به دیدن مرحوم دکتر احمد مهدوی دامغانی، ادیب و الهیدان، محقق پیشکسوت و متخصص در ادبیات عرب و علوم اسلامی میرفتم. او از سال ۱۳۶۶ مقیم آمریکا و در دانشگاههای هاروارد و پنسیلوانیا حدود سی سال در مقطع دکترا و پست دکترا رشتههای معارف اسلامی، ادبیات عرب، ادبیات فارسی، فقه، تفسیر و علوم اسلامی را تدریس کرد. وی فرزند آیتالله شیخ محمدکاظم مهدوی دامغانی (احیاکننده حوزه علمیه مشهد) است. چند سال آخر خیلی دلش میخواست برگردد به ایران. هربار به ایشان میگفتم شما مشکلی ندارید و میتوانید برگردید، میگفت آقای موسویان! میترسم من پیرمرد را بگیرند و زندان بیاندازند. من از گذشته قبری در حرم امام رضا (ع) خریدهام. امیدم این است که بعد از مرگم بگذارند که در آنجا دفن شوم. ایشان چند ماه پیش مرحوم شد، جنازهاش به ایران منتقل و درجوار امام رضا (ع) به خاک سپرده شد. حالا ببینید وقتی چنین شخصیتی از سفر به ایران واهمه دارد، تکلیف بقیه ایرانیها روشن است.