صورت حسابی که در اسناد مرحوم اردشیر زاهدی پیدا شده شاید نخستین سندی باشد که در ظرف ۷۰ سالی که از غائله ۲۸ مرداد می گذرد ارتباط مالی مقام های وقت حکومت و کودتاگران با شبکه روحانیت، مطبوعات و گروه شعبان جعفری را به این صراحت نشان می دهد.
سند در واقع با نام بردن از آقایان آیت الله کاشانی، آیت الله بهبهانی، آیت الله فلسفی و این که “توسط مساجد سی هزار تومان خرج شد” تصویر تازه ای از نقش محوری شبکه روحانیت در کودتایی را نشان میدهد که سازمان های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا آن را طراحی کرده بودند.
بنا بر سندی که اردشیر زاهدی – فرزند سرلشکر فضل الله زاهدی – به دانشگاه استنفورد اهدا کرده است و می تواند یکی از صورت حساب های کودتا باشد.
آیت الله کاشانی و آیت الله بهبهانی ۸۰۰ هزار ریال و “شعبان و دستجات او” ۲۰۰ هزار ریال دریافت کرده بودند.
سهم وعاظ و روحانیون مختلف ۵۰۰ هزار ریال ثبت شده است.
در حاشیه سند توضیح داده شده که آیت الله محمد تقی فلسفی، خطیب معروف به طور جداگانه “در بهمن ماه ۱۰ هزار تومان از شاه گرفته”.
بخش هایی از سخنرانی آیت الله طالقانی در بزرگداشت دکترمصدق ۱۴اسفندماه سال ۵۷ :
« بیش از ضربه ی خارجی ، ضربه از درون خود خوردیم…
اینها فقط برای تذکر و بیان واقعیاتی است که موضع و موقعیت خود را درک کنیم..
این به روحیات و نفسیات انسان بازمی گردد …
عوامل استبداد و استعمار داخلی و جاسوسان اطراف این قدرت ها شروع به تفحص کردند و نقطه ضعف ها را یافتند…
به نواب صفوی و فدائیان اسلام گفتند که شما بودید که این نهضت را پیش بردید ….
فدائیان می گفتند که ما حکومت اسلامی می خواهیم…
به آنها می گفتند دکتر مصدق بی دین است یا به دین توجهی ندارد و خواسته های شما را نمی خواهد انجام دهد و بدنبال بوجود اوردن حکومت اسلامی نیست …
بلکه می خواهد در این مملکت حکومت جمهوری درست کند..
و باز می رفتند و به دکتر مصدق می گفتند که فدائیان اسلام ، جوانانی پرشور و تروریست هستند ..
باید از آنها پرهیز کنید!!
چون می خواهند به اسم حکومت اسلامی دیکتاتوری درست کنند و یک نفر از خودشان را به اسم خلیفه مسلمین به قدرت برسانند..
و من که خود در این میان می خواستم بین این دو تفاهم ایجاد کنم ، دیدم نمی شود..
امروز صحبت می کردم ، اما فردا می دیدم که دوباره چهره ها عوض شده …
باز خصومت و توطئه..
مرحوم دکتر مصدق می گفت :
« من نه مرد مدعی حکومت اسلامی هستم و نه می خواهم همیشه حاکم و نخست وزیر شما باشم!!!
مجال دهید و بگذارید که قضیه ی نفت را حل کنم..»
فدائیان اسلام می گفتند:
ما سهم بزرگی داریم و باید خواسته های ما را انجام دهی ….
و بدین ترتیب این جناح را جدا کردند نتوانستیم آن ترکیب وحدت و نیروی انقلابی مسلحانه را دوباره التیام دهیم .
فدائیان به سویی رفتند و دکتر مصدق به سویی دیگر…
دوباره آمدند سراغ مرحوم آیت الله کاشانی باز از راه نفسیات که این نهضت از آن توست..
دکتر مصدق چه کاره است؟؟
تمام دنیا به دست توست…
و جاسوسانی که ما از نزدیک می شناختیم ، دور آن پیرمرد(کاشانی) را گرفتند و او را از مصدق جدا کردند…
یادم هست روزی که در بین مردم گفتگو بود که مرحوم آیت الله کاشانی از سرلشکر زاهدی حمایت می کند و توطئه ای در کار است …
به تنهایی به منزل ایشان ، واقع در پل چوبی رفتم..
تنها بود .
در اتاقی به انتظارش نشستم …
وقتی آمد ، ظرف خربزه ای در دست داشت .
به عنوان تعارف جلوی من گرفت تا خربزه را دیدم گفتم:
«حضرت آیتالله دارند زیر پایت پوست خربزه میگذارند…
مواظب باش!»
گفت: نه این طور نیست، حواسم جمع است…
گفتم من شما را مرد پاک و مبارزی میدانم…
مبارزات شما در عراق علیه انگلستان، فراموشناشدنی است…
شما این مزایا و این سوابق را دارید درست متوجه و هوشیار باشید که تفرقه ایجاد نشود،
گفت که خاطرتان جمع باشد!
مردم ایران باور کنید این مملکت مال شماست…
هنوز نمیخواهید باور کنید..
چون سالها نمیخواستند باور کنید…
ای مردم این کارخانه مال شماست..،
این منابع طبیعی مال شماست…
حق شماست و مال دیگری نیست …
این سرزمین اجدادی شماست…
نگذارید دوباره یکنفر و یا یک گروهی ، خود را صاحب مملکت شما بداند و سرنوشت شما را هر جور خواست ببازی بگیرد..
این نظام و ارتش مال شماست….
دیگر در مقابل شما نیست….
هیچ مجالی به کسانی که جنایت و ظلم می کنند دیگر ندهید…»