• امروز : جمعه, ۱۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 3 May - 2024
::: 3319 ::: 0
0

: آخرین مطالب

توهمات امارات در مورد بین المللی کردن مسئله سه جزیره ایرانی | کورش احمدی* مناقشه بر حق حاکمیت تاریخی ایران | محمدجواد حق‌شناس شبکه ملی و فراملی موزه خلیج فارس | رضا دبیری‌نژاد* حوضه آبریز خلیج فارس و دریای عمان؛ روستانشینی و پایداری معیشتی | محمدامین خراسانی* برای صیانت از نام خلیج فارس نیازمند عزم ملی هستیم خلیج فارس در آئینه زمان | محمدعلی پورکریمی* حفاظت از نام خلیج فارس جزایر سه‌گانه ایرانی، دسیسه انگلیسی، فراموش‌کاری عربی | محمدعلی بهمنی قاجار خلیج عربی یا خلیج همیشه فارس؟ بر این دو عنوان درنگ کنید | حبیب احمدزاده هژمونی ایرانی خلیج فارس از عهد باستان تا کنون | مرتضی رحیم‌نواز درباره پوشش و لباس زنان در جزیره کیش | مرتضی رحیم نواز جهانی شدن و نقش ژئواکونومیکی منطقه خلیج فارس | مهدی حسین‌پور مطلق خلیج فارس، آبراه صلح و گفتگو | فریدون مجلسی خلاء قدرت و ابهام چهره ژئوپلیتیکی در خلیج فارس | نصرت الله تاجیک درباره روز ملی خلیج‌فارس | محمدجواد حق‌شناس موزه ملی هرات | مرتضی حصاری کتیبه‌های فارسی مسجد ‌جمعه (جامع) هرات | مرتضی رضوانفر مسجد جامع هرات میراثی ماندگار در تاریخ معماری جهان اسلام | علیرضا انیسی معماری در خراسان بزرگ عهد تیموری | ترانه یلدا از چهارسوی هرات تا چهار مرکز دیپلماسی جهان | سروش رهین هرات و نقطه‌ ‌عطف رهبری | ظاهر عظیمی هرات و توسعه‌ سیاسی | سید نایل ابراهیمی حوضه آبریز هریرود؛ چالش‌ها و راهبردهای مشارکتی و بومی | عبدالبصیر عظیمی و سیدعلی حسینی موقعیت استراتژیک هرات | فریدریش انگلس (ترجمه‌: وهاب فروغ طبیبی) نقش هرات در همگرایی منطقه‌ای | ضیاءالحق طنین درخشش تاریخی هرات | سید مسعود رضوی فقیه دیدار سروان انگلیسی با یعقوب‌خان در هرات | علی مفتح ایستاده بر شکوه باستانی* | محمدجواد حق‌شناس سیاست‌گذاری «همگرایی منطقه‌ای» در حوزه تمدنی ایران فرهنگی هرات در عهد ایلخانی، آل کرت و تیموری | شیرین بیانی گزارش سفر محمود افشار به افغانستان تحولات افغانستان و قیام ۲۴ حوت (اسفند) ۱۳۵۷ مردم هرات | محسن روحی‌صفت* هرات، شهر عشق، دانش و هنر | سید رسول موسوی* دلبسته این مردم مهربان هستم تقابل نظامی اسرائیل و ایران: پیامدها و راه حل‌ها | سید حسین موسویان آیین نوروز دوای درد افغانستان | حسین دهباشی ردپای نوروز در ادبیات داستانی | محمد مالمیر سبزی پلو با ماهی | مرتضی رحیم‌نواز بهداشت و تغذیه در تعطیلات مراسم نوروز باستانی | گلبن سهراب شهر نوروزانه | بهروز مرباغی تئاتر و بهار، تلاشی برای زدودن زشتی و پلشتی | مجید گیاه‌چی نوروز در رادیو ایران زمستان به پایان رسیده است… | محمود فاضلی اهمیت پاسداری از جشن نوروز در افغانستان | محمدصادق دهقان پارسه، تخت‌گاه نوروز | مرتضی رحیم‌نواز نوروز، جشن بیداری | جعفر حمیدی بازشناسی نمادهای انسانی نوروز | مرتضی رحیم‌نواز آن روزگاران | ساناز آریانفر سیمای جهانی نوروز ایرانی | مرتضی رحیم‌نواز آداب و رسوم نوروزیِ تاجیکان | دلشاد رحیمی*

1

روسیه آینده خود را می سوزاند | آندره ئی کولسینیکوف (ترجمه: رضا جلالی)

  • کد خبر : 17275
  • 15 اسفند 1402 - 21:55
روسیه آینده خود را می سوزاند | آندره ئی کولسینیکوف (ترجمه: رضا جلالی)
روسیه  نه با ثبات است و نه عادی. این دوره انتخابات ریاست جمهوری روسیه پوتینیسم را که با همه پرسی قانون اساسی در تابستان 2020 آغاز شد و ماموریت بالقوه او را تا 2036 تمدید کرد، به بلوغ کامل خواهد رساند.با این وجود، در این دوره چیزی بیش از خودکامگی صرف وجود دارد.

روسیه از پانزدهم تا هفدهم مارس ۲۰۲۴ انتخابات ریاست جمهوری را به منظور تجدید قدرت ولادیمیر پوتین برگزار می کند. در خصوص انتخاب او در پنجمین دوره ریاست جمهوری اش هیچ مشکلی وجود نداشته اما کرملین برای اطمینان بیشتر گامهای فوق العاده مهمی برداشته است. در هشتم فوریه ۲۰۲۴ کمیسیون مرکزی انتخابات روسیه اعلام کرد که بوریس نادژین نامزد ضد جنگ ریاست جمهوری را رد صلاحیت کرده است.هشت روز بعد الکسی ناوالنی در زندانی در سیبری از دنیا رفت و این حادثه به شکلی گسترده متوجه دولت روسیه شد که مهم ترین رهبر مخالفان پوتین را از بین برده است. ناوالنی در انتخابات شرکت نکرده بود اما تا همین اواخر سیاست روسیه به تقابل ناوالنی – پوتین تقلیل یافته بود. پوتین اکنون در بهشت سیاسی خود تنهاست. با کنار گذاشتن شخصیت هایی چون ناوالنی و نادژین، این انتخابات تایید قاطع پوتین و پروژه محبوب او، یعنی جنگ در اکراین خواهد بود.

روسیه  نه با ثبات است و نه عادی. این دوره انتخابات ریاست جمهوری روسیه پوتینیسم را که با همه پرسی قانون اساسی در تابستان ۲۰۲۰ آغاز شد و ماموریت بالقوه او را تا ۲۰۳۶ تمدید کرد، به بلوغ کامل خواهد رساند.با این وجود، در این دوره چیزی بیش از خودکامگی صرف وجود دارد. پوتین به صراحت اعلام کرده است که روسیه در جنگی دائم اما نامحسوس با غرب است و این حرف، هم به وجود پوتین دلیل ایدئولوژیک می دهد و هم راهی را پیش پای نخبگان حاکم برای حفظ قدرت می گشاید. لذا برای تداوم آنچه در جریان است پوتین باید بطور دائم منابع مالی، انسانی ، سیاسی و روانی روسیه را بسوزاند و اینها همه به شکنندگی سیاسی و اقتصادی روسیه دلالت دارند.

وضعیت اقتصادی و مالی روسیه را ملاحظه نمائید. اگرچه روسیه شالوده های اقتصاد بازار را حفظ می کند اما اقتصاد آن کشور به شدت به سرمایه گذاری های دولتی وابسته است. مجموعه صنعتی- نظامی موتور کشنده این اقتصاد نا سالم و غیر مولد است وآنگونه که در بودجه سال ۲۰۲۴ روسیه مشخص است: هزینه های نظامی ۷/۱ برابر بیشتر از بودجه سال ۲۰۲۳ است و به ۲۵ درصد کل هزینه ها بالغ شده است. اما همزمان صادرات روسیه که عمدتاً منابع نفت و گاز است به دلیل بسته بودن بازارهای غرب و نیز فروش با تخفیف، روند نزولی داشته است. معهذا، این منابع تجدید ناپذیر هنوز تمام نشده اند و به نظر می رسد که پوتین امیدوار است که این منابع حداقل تا پایان عمرش کفاف دهند.

مشکل بزرگتر روسیه جمعیت شناختی است. همراه با روند طولانی پیر شدن جمعیت، تقاضا برای سرباز و از بین رفتن جریان ورودی مهاجران، روسیه را به بحران جمعیتی کشانده اند. اقتصاددانان متذکر شده اند که این فشارها در میان مدت با هم ترکیب شده و از بهره وری نیروی کار خواهند کاست.هرچند رشد مصنوعی دستمزدها از طریق اقتصاد نظامی در شرایط فعلی وضعیت را بهبود بخشیده است، اما در عین حال شرایط را غیرعادی جلوه می دهد. افزایش نرخ موالید به هر قیمتی ذهن پوتین را به خود مشغول کرده است اما نشانه های کمی وجود دارد که از تغییر این شرایط حکایت کند. جامعه مدرن و شهری روسیه آن اندازه که پوتین برای مجتمع نظامی و صنعتی خود نیاز به نیرو دارد، زاد و ولد نخواهد داشت.بعلاوه چگونه یک خانواده روسی در حال جنگ دائم می تواند برای آینده برنامه ریزی نماید؟

معهذا یکی از کمیاب ترین سرمایه های پوتین سرمایه اجتماعی (روانشناختی) است. دولت روسیه چون قادر نیست رضایت مردم مشتاق صلح وآرامش کشورش را بدست آورد به هزینه های اجتماعی بسیارزیاد و رفتار خاص و تبعیض آمیز به نفع فقرا متوسل شده و روسیه را به باربی لند پوتین( سرزمین عروسکها) تبدیل کرده است.در نتیجه جامعه روسیه بجای توسعه و پیشرفت در چرخه سازگاری و زنده ماندن به دام افتاده است.اما جامعه مدنی روسیه که متمایزاز یک جامعه بی تفاوت است، چون نمی تواند آزادانه اعتراض نماید، به مقاومت اخلاقی رو آورده است.مردم بطور علنی در صف ایستادند تا به نفع نامزدی نادژین امضاء بدهند. بعد از مرگ ناوالنی، مردم به یاد قربانیان سرکوب استالینیستی شمع روشن کرده و تاج گل نثار کردند و برای خداحافظی با ناوالنی یعنی مردی که جایگزین پوتین تلقی می شد، صف کشیدند.

حرکت روسیه بسوی شرایط غیرعادی در سال ۲۰۲۲ آغاز نشد. نظام پوتین از حدود دو دهه پیش حرکت خود به سمت خودکامگی را آغاز کرده است.پیش از آن در دسامبر سال ۲۰۰۰ پوتین سرود قدیمی استالینیستی را مجدداً برگرداند: شاید کلمات تغییر کرده بود اما دیکتاتور آینده نشانه های اولیه از مقصد خود را به نمایش گذاشته بود.هر چند در آن زمان ، اقتدارگرایی ضد مدرن رژیم روسیه تا حدودی پنهان بود، اما در حال حاضر کاملاً عیان شده است. پوتین و تیمش به نظر می رسد ساده انگارانه بر این باورند که ذخایر کافی از هر نوع ( از جمله بردباری مردم روسیه ) را در طول عمر حود خواهند داشت و آنچه پس از آن رخ می دهد، اهمیتی ندارد.


یک کرملین معمولی

بیست سال پیش آندره ئی شیفلر و دانیل تریسمان در مقاله ای در مجله فارین افرز، روسیه را “کشوری عادی ” نامیدند. آنها با اشاره به ظهور اقتصاد بازار و شروع به کار نهادهای سبک غربی استدلال می کردند که فدراسیون روسیه در حال تبدیل به یک “دموکراسی سرمایه داری با درآمد متوسط “است ( که ضعیف تر از نمونه ایده آل است) اما با “امپراتوری شیطان ” که زمانی مردم را ” در داخل و خارج از کشور”  تهدید می کرد، فاصله دارد. ده سال بعد، این دو نویسنده مقاله دیگری در فارین افرز منتشر کردند و نوشتند که عبارت “کشورهای عادی” به موفقیت نسبی گروه بزرگتری از دولتهای سابق بلوک شرق اشاره دارد. آنها نوشتند که “اصلاحات بازار، تلاش برای برقراری دموکراسی و مبارزه بر علیه فساد، هرچند ناقص هستند، اما شکست نخورده اند”.

با توجه به آنچه در سالهای بعد در روسیه اتفاق افتاد، ممکن است که نظر این دو نویسنده ساده لوحانه تصور شود. در هر صورت، روسیه قطعاً دیگر واجد شرایط “عادی” نمی باشد. اما شیفلر و تریسمان کاملاً بر خطا نبودند. آنها پذیرفتند که احتمالاً هنوز روسیه در مسیری خودکامانه حرکت می کند. در کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی شوروی هم علی رغم کلیه مشکلات انتقال به اقتصاد بازار و دموکراسی، هر چند این انتقال بی عیب و نقص نبوده، اما انجام شده است. بعلاوه در این کشورها، دموکراسی چند حزبی و انتقال مسالمت آمیز قدرت هم عملی شده است. انتخابات اکتبر ۲۰۲۳ لهستان که دونالد تاسک را بعد از سالها حکومت جناح راست حزب عدالت و قانون به قدرت رساند، گواهی بر انتقال مسالمت آمیز قدرت است.

اما تاریخ تمایل دارد که درمسیرهای نامطلوب سیر نماید. مثلاً در آغاز قرن بیستم در اروپا اینگونه به نظر می رسید که نخستین دوره ی بزرگ تجارت جهانی گزینه تهدید به جنگ را از روی میز حذف کرده است. اما سال ۱۹۱۴ و جنگ اول جهانی فرا رسیدند. متعاقب حرکات اولیه روسیه به سوی عادی شدن، عقبگرد مشابهی در آن کشور رخ داد: غرب به اصلاحات دهه ۱۹۹۰ و پس از آن دلخوش بود و به دیمیتری مدودف که یک دوره از ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ رئیس جمهور روسیه بود و به نظر می رسید که موج جدیدی از تلاشهای نوسازانه و حتی “تنظیم مجدد” روابط با آمریکا را آغاز کرده است، امید زیادی بسته بود.

در حقیقت، اعتراضات توده ای که در حمایت از دموکراسی در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ شکل گرفت احتمال داشت که روسیه را به سمت دموکراتیزاسیون کامل سوق دهد. برای مدتی این هدف در دسترس تصور می شد اما بازگشت مجدد پوتین به ریاست جمهوری روسیه در سال ۲۰۱۲، آغاز یک تغییر سریع، وحشیانه و برگشت ناپذیر به سمت خودکامگی را به نمایش گذاشت و دولت و جامعه روسیه کمتر به شرایط عادی رسیدند.


بازتابهای خودکامگی و تمرکز قدرت

در سال ۲۰۰۴، ظهور آشکار روسیه به عنوان یک دموکراسی سرمایه داری، صرفا توهم نبود. اما دقیقاً در همان موقع بود ( آغاز دومین دوره ی ریاست جمهوری پوتین) که روسیه شانس خود را برای یک توسعه عادی از دست داد. در حقیقت، دستاورد های اقتصادی که در آن وقت بسیار چشمگیر به نظر می رسید، هیچ ربطی به پوتین نداشت، بلکه این دستاوردها نتیجه انتقال روسیه از سوسیالیسم به کاپیتالیسم و اصلاحات اقتصادی رادیکال اوایل دهه ۱۹۹۰، پیش از به قدرت رسیدن پوتین بوده است.معمار واقعی این اصلاحات ایگور گایدار بود ( اقتصاددانی که در دولت یلتسین، نخست وزیر بود) که توسط عموم مردم به دلیل نابودی اقتصاد شوروی و فقیر کردن جمعیت کشور مورد ملامت قرار گرفت. این موضوع به پوتین اجازه داد تا خودش را به عنوان سازنده اقتصاد پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی معرفی نماید هرچند هیچ نقشی در آن ایفا نکرده بود. در دوسال اول به دست گرفتن قدرت، پوتین اصلاحات اقتصادی را بیش و کم بصورت جدی دنبال کرد اما بعد از آن علاقه اش را از دست داد. محرک واقعی اقتصاد روسیه سیل دلارهای نفتی بود که بطور ناگهانی بسوی روسیه سرازیر گردید.( در این مورد نیز پوتین نقشی نداشت).

نشانه های دیگری هم هستند که نشان می دهند پوتین مصلح نبود. در سال ۲۰۰۱، کانال مستقل تلویزیونی NTV  (سمبل دموکراتیزاسیون در دهه ۱۹۹۰ و منتقد برجسته ی پوتین ) توسط گاز پروم تصاحب شد و به بازوی رسانه ای رسمی دولت روسیه تبدیل شد. در سال ۲۰۰۳، میخائیل خودورکوفسکی، سرمایه دار، بازداشت شد و شرکت نفت موفق او (YUkOS) بوسیله دولت روسیه در مجموعه ای از معاملات اجباری از بین رفت . در روسیه کسب و کار می تواند انجام شود و ثروت می تواند به دست آید اما برای بزرگترین طرح ها فقط در صورتی موفق می شوید که از ارتباطات سیاسی مناسب برخوردار باشید.

متعاقب شکست اتحاد نیروهای راست و احزاب دموکراتیک یابلوکوف در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۳ عملاً روسیه به کشوری تک حزبی تبدیل شد و شکست احزاب فوق سبب شد که روسیه نتواند مطابق با معیارهای شورای اروپا و سازمان امنیت و همکاری اروپا، استانداردهای دموکراتیک را بدست آورد. با ظهور حزب حاکم روسیه متحد از احزاب اصلی باقی مانده ( حزب کمونیست و حزب پوپولیست لیبرال دموکراتیک به رهبری ولادیمیر ژیرنوفسکی )به کرملین پیوستند. از این لحظه به بعد،عملکرد دومای روسیه به عنوان یک ارگان قانونگذاری مستقل متوقف شد.

اثرات حکومت خودکامه به نظام سیاسی روسیه بازگشتند و کنترل زوایای بیشتر و بیشتری از زندگی اجتماعی آغاز شد. مثلاً در سال ۲۰۰۳، مرکز تحقیقات افکار عمومی روسیه که مرکز اصلی پژوهشهای اجتماعی آن کشورمی باشد بوسیله دولت ضبط و تحت کنترل حکومت روسیه درآمد. ( تیم قدیمی مرکز مستقل لوادا را تشکیل داده و آن را به نام بنیانگزارش لوادا نامگذاری کرده بودند). دولت پیش از آن هم به دنبال این بود که اطلاعات مردم روسیه را کنترل نماید.

چنین سیستمی را شاید به سختی بتوان عادی و نرمال تلقی کرد، با وجود این نخبگان روسیه و بسیاری از غربی ها خودشان را متقاعد ساخته بودند که این سیستم عادی است.بسیاری بر این باور بودند که مقامات روسیه ریسک حرکت به سمت سرکوب مردم را که می تواند نتیجه عکس بدهد وزندگی ایمن و ممتاز آنها را بدتر کند، متقبل نخواهند شد. این تصورات حتی بعد از آنکه کرملین کلیه رقابت های سیاسی را خنثی و در سال ۲۰۰۸ به گرجستان حمله نمود، بازهم مورد تاکید بودند. بعد از این، غرب برای آزاد سازی مجدد به مدودف رئیس جمهور جدید روسیه که بسیاری فکر می کردند از پوتین بریده و به شخصیتی مستقل تبدیل خواهد شد، امید بست.

در همین اوقات، روسیه درحال شروع اقدام بزرگتری بود که اصطلاحاً مدرن سازی اقتدارگرا نامیده میشد،( رویکردی که تاکید می کرد اصلاحات اقتصادی تکنوکراتیک مقدم برآزادسازی سیاسی است و کرملین عموماً آزادسازی سیاسی را غیرضروری می دانست). در واقع، مدودف مرکز جدیدی به نام موسسه توسعه مدرن به منظور نظارت نه تنها بر آزادسازی محتاطانه اقتصادی بلکه همچنین آزادسازی سیاسی که قرار بود نقشه راه آینده روسیه باشد، تاسیس نمود. اما حاصل زیادی نداشت. بطور همزمان، کم و بیش همان کارشناسان به تمهید استراتژی ۲۰۲۰ پرداختند یعنی طرحی که موجب جهش روسیه به مقام یکی از اقتصادهای برتر جهان در سال ۲۰۲۰ می شد. حتی بعد از آنکه در اواخر سال ۲۰۱۶ پوتین برای دوره ی چهارم ریاست جمهوری خود آماده می شد، برنامه مدرن سازی دیگری تحت هدایت وزیر سابق اقتصاد الکسی کوردین تهیه شده بود. معهذا، هر دفعه این تلاشها به دلیل فقدان اراده سیاسی ناکام می ماند و آشکار می شد که هر کوششی برای مدرن سازی اقتدارگرا، نه به مدرن سازی که به دیکتاتوری و اقتدارگرایی ختم می شود. اینکه بسیاری از کارشناسانی که این تلاشها را مدیریت کرده اند در دو سال گذشته کنار گذاشته شده  یا مجبور به ترک روسیه شده اند، از علائم دیکتاتوری است.


مشتریان دلخواه

در حقیقت در این مرحله، پوتین فعالانه به دنبال تخریب مدرن سازی روسیه بود.بعد از بازگشت او به مقام رئیس جمهور در سال ۲۰۱۲، پوتین حذف نهادهای دموکراتیک و وضع قوانین سرکوبگرانه را آغاز کرد. در سال ۲۰۱۴ کریمه رامتصرف شد و این اقدام را با ایدئولوژی امپریالیستی فوق محافظه کار توجیه نمود.اصلاحات اقتصادی متوقف شد. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۸ روسیه، بسیاری از مردم روسیه منفعل شده بودند و بصورت بی اراده و مکانیکی رای دادند که تایید کننده و مصدق آن بود که مردم روسیه قادر نیستند بر این شرایط تاثیری بگذارند. بعد از انتخابات و پس از آنکه دولت پوتین سن بازنشستگی را افزایش داد، محبوبیت پوتین کاهش بیشتری یافت و همه گیری کرونا این عدم محبوبیت را افزایش بیشتری داد.لذا زمان آن شده بود که به اقدامات اضطراری دست بزنند.در تابستان ۲۰۲۰،پوتین برای تغییر قانون اساسی یک همه پرسی برگزار نمود و با تغییر شرایط ریاست جمهوری در قانون اساسی، او دوره ریاست جمهوری خود را بطور بالقوه تا سال ۲۰۳۶ تمدید کرد و اکثریت مردم سازگار و موافق به این تغییرات رای دادند. تحکیم رژیم نیمه توتالیتر پوتین بصورت نمادین درست دو ماه بعد از این همه پرسی با تلاش پوتین برای مسموم ساختن الکسی ناوالنی مخالف اصلی او تکمیل شد.

اما حرکت بعدی کلیه پایه های نوسازی روسیه را نابود کرد:جنگ اکراین. با آغاز”عملیات نظامی ویژه ” پوتین نه تنها میراث دموکراتیک بوریس یلتسین بلکه میراث گورباچف را هم کنار گذاشت. هر چیزی که از ۱۹۸۵ در روسیه بدست آمده بود( از ایجاد نهادهای دموکراتیک برای لغو سانسور و اتحاد مجدد فرهنگهای روسیه و اروپا) را پوتین با یک حرکت پاک کرد. این جنگ نیز موانع سر راه پوتین را حذف کرد و در مدت کوتاهی بقایای این نهادها را زدوده و به سرکوب هایی در مقیاس شوروی برگشت. در حقیقت، این اقدام ناقض هر دو نظم جهانی است که بعد از ۱۹۴۵و ۱۹۸۹ به ظهور رسیدند.

عجیب است که در طی بیست سالی که روسیه به ورطه استبداد افتاد، نه نخبگان در حال خدمت و نه اکثریت مردم روسیه خیلی مشوش و ناراخت نشدند. برای آنها هر گام در این مسیر، فقط یک امر عادی جدید بود. حتی بعد از سال ۲۰۱۴، زمانیکه کلیه شاخص های اقتصادی – اجتماعی شامل درآمد واقعی خانوار دچار کاهش شد، تعداد کمی از روسها به ارتباط مستقیم بین کنترل های سفت و سخت رژیم و اقتصاد ورشکسته کشور قائل بودند. در هر صورت، بسیاری از روسها مبارزه برای مدرنیزاسیون را پس از تصرف کریمه کنار گذاشتند و به جای آن لذت نشئگی و شعف امپریالیست ملی که تمام کشوررا فرا گرفته بود، انتخاب کردند زیرا شنا بر خلاف جهت آب دشوار است.

در آن سالها هنوز یک مخالف سیاسی وجود داشت، مردم به خیابانها می آمدند و گروههای جامعه مدنی مطابق با شرایط اقدام می کردند. بسیاری از آنها ریسکهای مهمی را متقبل شدند، مثلاً به آنها انگ”عامل بیگانه” زده می شد( یک وجه تسمیه قانونی که در سال ۲۰۱۲ توسط کرملین برای هر فردی که از خارج روسیه مورد حمایت قرار می گرفت یا بر عکس به نظر می رسیدکه متاثر از منابع خارجی است، ابداع گردید). اما هر چه مردم سرسختانه تر مقاومت می کردند، حکومت آنها را خشن تر سرکوب می کرد. مسمومیت ناوالنی در سال ۲۰۲۰ نشان داد که مقامات تا چه اندازه مایلند روش خود را ادامه دهند. بسیاری از شخصیت های مخالف پوتین برای اجتناب از بازداشت، اقدام به ترک کشور نمودند. بازگشت ناوالنی به روسیه در اوایل سال ۲۰۲۱ و دستگیری او موجب موج جدید اعتراضات قدرتمند شد. اما سیستم پوتین متوقف نشد و دیگر هیچ محدودیتی برای خود قائل نبود و به سمت توسعه طلبی خارجی و جنگ داخلی با بازماندگان جامعه مدنی گام برداشت.

مشکل اصلی اجتماعی روسیه آن بود که اقتصاد بازار روسیه، مردم آن کشور به مصرف کنندگان معمولی تبدیل اما از آنها شهروندانی متعهد و مطالبه گر نساخته است. مردم روسیه در حالیکه در دوره گذار به دوران پس از فروپاشی شوروی با شرایط جدید بازار انطباق می یافتند، رابطه ای مستحکم و نا گستتنی بین بازار آزاد و دموکراسی سیاسی مشاهده ننمودند. در شهرهای بزرگ هیچ کس جوهر دموکراسی، گردش قدرت یا حقوق بشر را مشاهده نکرد زیرا حتی تحت نظام اقتدارگرایی روشنفکرانه، بسیاری از مردم احساس خوبی داشتند.علی رغم کاهش متوسط درآمد واقعی و مشکلات طبقات کارگر، مصرف گرایی رونق داشت. روسهای طبقه متوسط به گذراندن تعطیلات در اروپا عادت کرده بودند. روسها به تمیزدهنده برجسته شراب های فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیایی تبدیل شدند و مشتاقانه آخرین فناوریها را بکار می گرفتند.( و پس از تصرف کریمه بدون شلیک حتی یک گلوله، پوتین مردم کشورش را وارثان یک امپراتوری بزرگ نامید) . برای بسیاری از این افراد، نادیده گرفتن اهمیت دموکراسی کار سختی نیست.

در هر حال، پوتین هرگز به مدرن سازی باور نداشت و هنگامی که احساس کرد مدرن سازی کارساز نمی باشد به نفع باستان گرایی و مخالفت با مدرن سازی انتخاب آگاهانه ای انجام داد. نخست رژیم روسیه اقدام به محصور نمودن خویش نمود و به تدریج هر چیزی را که از غرب می آمد، پس زد و مفهوم قرون وسطایی” مسیر روسیه ” که نفوذ غرب را بدعت تلقی می کرد، مجدداً بکار گرفت.


از کتاب کودکان خبری نیست

پوتین از اینکه مارکسیست نامیده شود متعجب خواهد شد. اما او حداقل تا حدی یک جبر گرای اقتصادی است زیرا تاکتیک اصلی او برای حفظ قدرت تامین میزان کافی رفاه اجتماعی – اقتصادی است. ( بویژه کسب حمایت اجتماعی طبقات متوسط پایین روسیه از طریق خرید وفاداری آنها) . اگر بر شکست های اقتصادی بتوان از طریق سرکوب سیاسی و ایدئولوژی باستان گرایی ملی- امپریالیستی فائق آمد، امکان حکومت پوتین برای یک مدت طولانی میسور می گردد. اما، آنگونه که آناتولی ویشنفسکی جمعیت شناس روس استدلال کرده است، در دراز مدت همیشه ویژگیهای جمعیت شناختی (جوانی، پیری، کاهش یا افزایش زاد و ولد،….) از اقتصاد پیشی می گیرد. بعید است که پوتین اثر ویشنفسکی را خوانده باشد. دولت پوتین نیز یقیناً به هشدارهای ویشنفسکی در مورد خطراتی که از ناحیه روندهای جمعیتی (افزایش،کاهش،پیر شدن،مهاجرت و …..) در درازمدت متوجه سرمایه انسانی روسیه می شود توجهی نکرده است.

در این حوزه ( جمعیت) که واجد بیشترین اهمیت است، پوتین شکست خورده است. در حال حاضر کرملین سرمایه انسانی را بی اندازه مصرف می کند و گویی سرمایه انسانی یک کالای محض است. در تمام این مدت، رژیم روسیه از      ” نجات مردم ” صحبت کرده است.( اصطلاحی که توسط الکساندر سولژنتسین ناراضی شوروی به معنای احترام به جان انسان ها ساخته شده است) و این اصطلاح توسط پوتین برای فراخوان ریاکارانه مردم به زاد و ولد بیشتر مصادره گردید. برای پیشبرد این هدف، کرملین به مبارزه با همجنسگرایی و سقط جنین همزمان با ترویج خانواده “سنتی ” ادامه می دهد. اتفاقی نبود که پوتین سال ۲۰۲۴ را سال خانواده اعلام و بخش زیادی از سخنرانی ریاست جمهوری اش را به حمایت از خانواده های پر جمعیت اختصاص داد.

اما، استفاده از عبارت “نجات مردم ” از سوی معمار یک جنگ مرگبار(جنگ اکراین)، سخنی نامناسب است. همانطوریکه همسران مردانی که برای شرکت در جنگ برابر روسیه بسیج شده اند، در اعلامیه ای که تاریخ آن به نوامبر ۲۰۲۳ بر می گرد، گفته اند ” زنان برای شوهرانشان گریه و زاری کرده، فرزندان بدون پدر بزرگ شده و بسیاری از آنها یتیم شده اند” به سختی می توان خود را از این اندیشه  که پوتین یک انتقال جمعیتی معکوس را آغاز کرده است فارغ ساخت.اندیشه ای که در آن مرگ برای سرزمین مادری ارزش بیشتری از زندگی برای سرزمین مادری دارد زیرا مرگ بر اثر”علل خارجی ” (یک تعبیر بروکراتیک برای مرگهای ناشی از تصادفات رانندگی، الکل و احتمالاً انجام وظیفه در سنگر ) تعدادش بسیار زیاد است.( آمار واقعی کشته های جنگ نا مشخص است.)

هم آمارهای حکومتی و هم مدارک غیرصریح بیانگر آن هستند که نرخ موالید در روسیه از ۲۰۱۷ -۲۰۱۶ نزولی بوده است. مثلاً ناشران کتاب کودک از ناپدید شدن مخاطبان کتب کودک شاکی هستند. جمعیت شناسان پیش بینی کرده اند که همانگونه که جمعیت گروه سنی صفر تا چهار سال از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۲، بیست و سه درصد کاهش یافته است، گروه سنی اصلی که بین پنج تا نه سال سن دارند نیز تا سال ۲۰۲۷، جمعیتش به همان میزان کاهش پذیرد.میزان زاد و ولد تابع یک روند دراز مدت است و یکی از توضیحاتی که می توان در خصوص پدیده جمعیتی غیر قابل اجتناب روسیه ذکر کرد،فرا صنعتی شدن این کشور است: جامعه روسیه در دهه ۱۹۶۰ مدرن شدن را آغاز کرده بود( با مهاجرت مردم به شهرها، افزایش میزان تحصیلات و کاهش تعداد فرزندان). اما دلیل دیگر پایین بودن نرخ موالید روسیه در حال حاضر آن است که پوتین در کارخانه های مجتمع نظامی – صنعتی خود به سرباز و کارگر نیاز دارد و خانواده های کمی در روسیه تمایل دارند وقتی فرزندانشان بزرگ شدند سرباز یا کارگر بشوند.

ضمن آنکه، کاهش جمعیت در سنین کار ( که عمدتاً ناشی از پیر شدن جمعیت و کاهش تعداد نیروی ورودی به بازار کار است) پیش از این کمبود شدید نیروی کار را موجب شده اند. در سال ۲۰۲۳، دو میلیون شغل خالی بیشتر از تعداد کارگران وجود داشت. طبق پیش بینی متخصصان بازار کار و جمعیت شناسان، تا سال ۲۰۲۵ روسیه سه تا چهار میلیون کارگر کم خواهد داشت، نسبت جوانان در بازار کار به شدت کاهش خواهد یافت و میزان تحصیلات نیروی کار راکد خواهد ماند.طبق بدبینانه ترین سناریویی که توسط بخش آمار دولت روسیه مدل سازی شده است، تا سال ۲۰۴۶ جمعیت آن کشور ( به استثنای چهار ایالتی که از اکراین جدا و در سال ۲۰۲۲ به روسیه الحاق شده اند.)در مجموع به میزان ۴/۱۵میلیون نفر کاهش خواهد یافت که بر اساس میانگین کاهش سالانه جمعیت، این کاهش در هر سال هفتصد هزار نفر خواهد بود.

تلاش های دولت روسیه برای مقابله با این بمب ساعتی جمعیت شناختی، بیش از پیش عبث و بی معنی می شود. هیچ ممنوعیتی برای سقط جنین ( که در روسیه شایع تر از سایر کشورهای توسعه یافته اروپایی نمی باشد) میزان زاد و ولد را احیاء و افزایش نخواهد داد. با توجه به اینکه خروج از شهرها و مراکز صنعتی، حمایت از یک خانواده بزرگتر را دشوارتر می سازد لذا نقل مکان اجباری مردم به مناطق روستایی برای “زندگی سنتی” چاره کار نخواهد بود. حتی آندسته از روسها که  می توانند کار کنند به دلیل جنگ به خطر افتاده اند:هزینه های نظامی سبب شد که بودجه مناسبی به بخشهای مهمی چون مراقبت های بهداشتی و آموزش اختصاص نیابد.روسیه  با کمبود داروهای مهمی چون انسولین مواجه است و برای اولین بار در طی سالیان متمادی، نرخ اعتیاد به الکل افزایش یافته است و این گواه آن است که استرس به دلیل ناهنجاریهای موجود در روسیه چهره نموده است.


مبارزه بر علیه آینده

بنا کردن اقتصاد حول اهدافی غیر از بهبود کیفیت زندگی انسان، اقتصاد را غیر مولد می سازد. در سال ۲۰۲۲ بر اساس آمارهای دولتی روسیه، بهره وری نیروی کار ۶/۳درصد بیش از سال ۲۰۲۱ کاهش یافته است.( اطلاعات مربوط به سال ۲۰۲۳هنوز در دسترس نمی باشد). تامین مالی اقتصاد روسیه از جیب مالیات دهندگان و درآمدهای ناشی از فروش کالا که بخش زیادی از آن “کالای فلزی “است( اصطلاحی که دولت روسیه بجای سلاح استفاده می کند)، اقتصاد آن کشور را هرچه بیشتر ساده و ابتدایی می سازد. تا کنون، بخش زیادی از رشد تولید ناخالص داخلی روسیه ( طبق برخی از برآوردها یک سوم آن ) به مجتمع نظامی – صنعتی  و صنایع وابسته به آن مربوط می شود. پوتین امیدوار است که صنایع نظامی، توسعه فناوریهای داخلی کشورش را موجب شوند. اما این طرح باصطلاح محاسباتی قبلا  ًنیز در سالهای حاکمیت شوروی و دوره اصلاحات پس از فروپاشی شوروی شکست خورده بود.

پوتین جنگ خود را برای تغییر دادن نظم جهانی و مجبور ساختن دیگران برای زندگی طبق قوانین او آغاز کرد. بدین منظور، نیاز داشت که کشورش و منطقه نفوذ ژئوپولیتیکی آن را در برابر غرب و طرح های مدرن سازی که غرب آن را نمایندگی می کند، قرار دهد. این اهداف نشانه ی آمادگی پوتین برای آغازگسترش سرزمینی است: بسیاری از کشورهای دیگر حرکت رو به جلو دارند و برای حفظ منابع برای نسل های آینده، به سایر انواع منابع انرژی رو آورده اند. اما روسیه در حال دفاع ازیک مدل توسعه در حال مرگ است که مستلزم یک ایدئولوژی توتالیتر و امپریالیستی است ( که نیازمند استفاده از منابع مثل نفت و گاز است).

به نظر می رسد برای پوتین این مدل نوعی شرط بندی است که ارزشش را دارد. طرح پر هزینه حمله ی اوبه اکراین اقتصاد روسیه و آینده جمعیتی آن را در درون یک میدان مین قرار داده و به احتمال زیاد این مین ها بعد از خروج او از صحنه قدرت منفجر خواهند شد. مدل حکومتی پوتین، مدل لوئی چهارده است: بعد ازمن سیل همه چیزرا ببرد اهمیتی ندارد. جنگ پوتین مبارزه با آینده است

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=17275
  • 17 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.