بچه که بودیم در شب های زمستانی برفی با داستان های شگفت انگیز از جن و آل، حس لذت و ترس را باهم تجربه می کردیم. این حس جوری ما را فرا می گرفت که برای رفتن به دستشویی که در گوشه حیاط خانه قرار داشت حتما” یک نفر بزرگسال باید در حیاط حضور داشت.
به ویژه با خش خش برگ های مانده از پاییز در لابه لای برف های حیاط، این ترس بیشتر می شد. مادر بزرگم می گفت که شب هنگام، جن ها اسب مرد کشاورزی را سوار می شدند و صبح ها صاحبش اسب بیچاره را خیس عرق می دید؟!
خوب به خاطر دارم که دایی سوم ام کتابچه ای از احادیث پیدا کرده بود که به مجازات اخروی زنانی که از شوهرهای خود نافرمانی می کنند تاکید می کرد و آنها را به عمد خطاب به مادر بزرگم روایت می کرد تا پیر زن بیچاره را هراسان کند؟!
سالها از این ترس ها سپری شده است. اما آیا پسر کوچک من نیز ترس هایی از این جنس را تجربه می کند؟ او اکنون انیمیشن هایی چون هتل ترانسیلوانیا را تماشا می کند که زندگی انسان ها و هیولاها یا آنچه در آن لولو خوانده می شوند در هم آمیخته است.
آنها باهم ازدواج می کنند و فرزندان آنها خصلتی دوگانه از انسان و لولو دارند و دندان های نیش آنها گاهی درازتر از حد معمول می شود. پسرم در این فضای هیجان انگیز آمیخته به طنز، ترس از موجودات خیالی و یا موجودات ماورایی را به چالش می کشد. او به احتمال چیزهایی را که هم نسلی های من از آنها می ترسیدند مضحک می داند.
موضوع فراتر از اینهاست. نوع و شدت ترس ها و معنای آنها از منظر جامعه شناختی در نسل های کنونی جامعه ایران تغییر یافته است.علاقه دارم خارج از منظر روانشناختی و با رویکردی جامعه شناختی ترس ها را به دو دسته «ترس های مبتنی بر واقعیت های عینی» و «ترس های مبتنی بر معنا» دسته بندی کنم. این دو دسته ترس، تاثیرات متفاوتی بر رفتار و کنش و جهت گیری زندگی بر جای می گذارند.
در نسل کنونی ترس های مبتنی بر معنا رنگ باخته است و این نسل، از ترس های مبتنی بر واقعیت های عینی بیشتر هراسان است. این فاصله گیری و جدایی از «ترس های مبتنی بر معنا»، ریشه در شکل گیری این باور دارد که تکنولوژی می تواند نور خود را بر همه تاریکی هایی که انسان ها از آنها هراس دارند بتاباند.
آنها فکر میکنند «مفاهیم مبتنی بر معنا» را می توانند همانند «مفاهیم تجربی و عینی»، در رویت آزمون قرار بدهند و راست و دروغ بودن آنها را اثبات کنند. این تحمیل چارچوب مفاهیم تجربی و عینی بر مفاهیم مبتنی بر معنا، به سر درگمی نسلی منتهی شده است که در «بحران تهدید معنا» گرفتار شده است. نسلی که ترس هایش از ترس های پدر و مادر خویش متفاوت است.
وقتی ماهیت و جنس ترس های یک نسل متفاوت از نسل های مسن تر باشد «نظام کنترل درونی یا نرم افزاری» آن جامعه نیز دچار دگرگونی می شود.
پرسش این است که این «دگرگونی در معنای ترس» در نسل کنونی از چه متغیرهایی تاثیر پذیرفته است؟
عامل دگرگونی ترس ها در نسل های کنونی ایران را می توان به دو دسته ساختاری و انسانی دسته بندی نمود.
از عوامل ساختاری می توان به توسعه رسانه ها و پیشرفت های تکنولوژیکی و ناپایداری در زندگی اجتماعی اشاره نمود. رشد تکنولوژی و رسانه ها موجب شده است «تلقی ابهام زدایی از ناشناخته ها» افزایش یابد. همین موضوع به این تصور منتهی شده است که مفاهیم مبتنی بر معنا را نیز می توان زیر نگاه دوربین های مختلف شکار کرد.
ناپایداری در زندگی اجتماعی نیز به تشدید ترس های مبتنی بر واقعیت های عینی به ویژه ترس از آینده و عدم اعتماد به حاکمیت و دولتمردان و ترس از نابودی سرمایه منجر می شود.
در کنار عوامل ساختاری نوع عملکرد افرادی نقش کلیدی دارد که کار آنها ترساندن بر پایه مفاهیم مبتنی بر معنا است و نتیجه و ثمره آن دوری جستن افراد از کارهایی است که نظام ارزشی جامعه آنها را گناه و نظام کنترلی آن ها را تخلف یا جرم تلقی می کند. وقتی این افراد از چیزهایی که دیگران را از آنها می ترسانند ترسی ندارند به تدریج تاثیرگذاری خود را از دست می دهند.
از دیدگاه نویسنده، با تضعیف ترس های مبتنی بر معنا، اثرات ترس های واقعی و عینی در جامعه بیشتر خواهد شد. در این حال ترس از تنهایی و ترس از اعتماد به دیگران به مهمترین هراس های اجتماعی تبدیل خواهد شد. ترس از شکست در ازدواج و عدم اعتماد به شریک زندگی در «کاهش ازدواج» و «افزایش طلاق» نمود خواهد یافت.
ترس از تنهایی به افزایش افسردگی و پناه بردن به سبک های زندگی تجملی، مصرف مواد مخدر و رفتارهای ناهنجار دامن خواهد زد.