استاد شمس اله ساعدی هنرمند معاصر، متولد شهریور ماه سال ۱۳۴۶در شهر تویسرکان میباشند، ایشان درخصوص بیوگرافی و علاقمندی و آغاز فعالیت هنریشان در گفتگو با خبرنگار ماهنامه نیمروز گفتند:
فامیلی ما تا سال ۷۰ نظرعلیی سرابی بود، برخی بخش اول و برخی بخش دوم فامیلی را خطاب میکردند، اتفاقا برادرم در اوایل انقلاب علاقمند به غلامحسین ساعدی و کتابهایش بود، به همین علت فامیلی خود را به ساعدی تغییرداد و ما هم پیرو برادرم فامیلیمان را به ساعدی تغییردادیم.
تویسرکان شهر بسیار زیبایی در استان همدان است که به شکل زیبایی توسط انبوه باغهای گردو احاطه شده است. پدرم مغازه لوازم خانگی داشت و در کنار مغازه پدرم، عمویم خواربار فروشی داشت. ایشان نمایندگی روغن نباتی نرگس شیراز را داشتندکه تابلویی با همین عبارت با خط نستعلیق و نسخ بسیار زیبا روی آن نوشته شده بود که توجه مرا به خود جلب کرده بود و من بسیار از روی آن به صورت ذهنی و عملی مشق میکردم.
بیراهه نیست که بگویم بسیاری از انتخابها و اتفاقهای دوره بزرگسالی ریشه در کودکی افراد دارد و مهم است که کودکان در سنین کودکی به چه چیزی توجه میکنندو یا مواجه میشوند که این خود زمینه علاقمندی و انتخابهای مسیر آینده آنان را فراهم میکند.
یکبار معلمم سر کلاس برای آشنایی ما با هنر خوشنویسی، قلمی را تراشید و به دستم داد تا بنویسم، من سرمشقی را تکرار کردم و بسیار مورد تشویق و تعریف ایشان قرار گرفتم .
خاطره دیگر اینکه مجسمه شاه در یکی از میدانهای شهر نصب شده بود، یادم میآید. برای درس کاردستی از خاک کنار رودخانه که خاصیت رسی داشت، گل درست کردم و سر مجسمه را ساختم و بخاطر کلاه افسری که بر سر مجسمه بود همه شباهتش را تایید میکردند و تا قبل از انقلاب در ویترین مدرسه بود.
برای شرکت در مراسم چهارم آبان، چند خانم جهت آموزش حرکات نمایشی و موزون به دانشآموزان به مدرسه ما آمده بودند و من هم جزو دانشآموزان انتخابی بودم، من ماجراجویانه از آنها پرسیدم چه درسی خواندهاند، گفتند در انستیتو هنر تحصیل کردهایم، و این کلمه انستیتو برای من مثل یک کشف تازه بود.
در آن زمان تابلو در سطح شهر خیلی کم بود من با نگاه کردن به تابلوی سر در ادارهها و بانکها تاثیر میگرفتم و البته کتابهای خوشنویسی را زمینه اصلی تمرین خود قرار میدادم.
بعد از انقلاب هم پلاکاردنویسی رایج شد. در مدرسه پارچه و دیوارنویسی انجام میدادم که به زعم خودم خیلی خوب بودند تا اینکه خط را بیشتر شناختم و فهمیدم چقدر با سطح زیبای خط فاصله دارم. من در دوره دبیرستان رشته تجربی بودم و جزو شاگردان درس خوان و ممتاز مدرسه بودم، درکلاس زیستشناسی و زمینشناسی، دبیران از من میخواستند تصویرهای درس آن روز را نقاشی کنم و من با شوق فراوان اینکار را انجام میدادم و تصویرهایی که روی تخته میکشیدم، اکثرا تا چند روز میماند، یادم هست دبیر ادبیات ما وقتی به کلاس میآمد میگفت این تصویرها حیف است، پاک شود.
تمام این تشویقها انگیزه بود تا اینکه در کنکور هم رشته زمینشناسی و هم تربیت معلم هنر قبول شدم. با دبیرانم مشورت کردم. دبیر فیزیک ما گفت با اینکه درس خوبی داری پیشنهاد میکنم هنر بخوانی چون هر وقت تو را دیدیم در حال طراحی و نوشتن هستی و به این ترتیب من به تربیت معلم هنر تهران رفتم.
تحصیلاتم فوق دیپلم تربیت معلم هنر، کارشناسی صنایع دستی و کارشناسی ارشد پژوهش هنر میباشد و استادانم در دوره تربیت معلم در طراحی استاد محمد معمارزاده، در خوشنویسی استاد قربانعلی عجلی و در خط شکسته استاد مشعشعی بودند، در دوره کارشناسی از محضر استاد دادخواه در طراحی سنتی و استاد کوشش در زمینه نقوش هندسی، همچنین استاد حبیبالله فضائلی که مسلط به خطوط چندگانه بود و مشق خط میدادند و استاد مهدی فروزنده که ریاست انجمن خوشنویسان اصفهان را به عهده داشتند، بسیار بهره بردم.
در دوره تربیت معلم استادان عالی حضور داشتند و نسل خوبی هم تربیت کردند و اصول هنرهای مختلف را آموزش میدادند چون نیاز بود یک معلم هنر همه آنها را بداند و بعد از دوره تربیت معلم هر فردی انتخاب میکرد چه رشتهای را ادامه بدهد. خارج از دوره تحصیل از استادانی مانند: محمد احصایی، حسین زنده رودی و فرامرز پیلآرام، رضا مافی، در زمینه نقاشیخط تاثیر گرفتم.
آثار قهوه خانهای را رصد میکردم. همچنین آثار نقاشی دوره کلاسیک و البته پرویز کلانتری، ابوالقاسم سعیدی، قوللرآغاسی، جعفر روحبخش و… را هم پیگیری میکردم. البته این روند بخشی از روند رشد و کنجکاوی هر هنرجویی است که مستقیم یا غیر مستقیم از آثار بزرگان تاثیر بگیرد.
- روش تدریس هنر در قدیم اینگونه بود که به فرد تمام رشتههای هنری را تعلیم میدادند، پس چگونه فرد انتخاب میکرد چه رشتهای را ادامه بدهد؟
در اواخر دوره قاجار مدرسه صنایع مستظرفه الگوی بسیار خوبی برای این روش بود که هنرجو انواع علوم هنری را میآموخت سپس انتخاب رشته میکرد و این روش استادان و هنرمندان بزرگی را برای جامعه هنری ایران تربیت نمود.
نقطه عطف کار ما تربیت معلم بود. چون وظیفه معلم استعدادیابی است و لازم است رشتههای هنری را بداند واطلاعات نسبی داشته باشد. شخصا بین معلم بودن با هنرمند بودن فرق میگذارم. مهمترین نکته برای دانشجویان هنر انتخاب صحیح مسیر هنری است که وقتی وارد دانشگاه میشود، روی رشته مورد علاقهاش تمرکز کافی داشته باشد و انرژی و وقت خود را صرف آن کند تا روز به روز موفقتر بشود.
نکته مهم در دوران تحصیل شناخت و انتخاب مسیر درست است. من شاید رشته دانشگاه را درست انتخاب نکردم، چرا که صنایع دستی بیشتر یک رشته کاربردی است. من این استعداد را در خودم میدیدم که به سمت هر کدام از این رشتهها بروم، به همین خاطر سالها وقتم را تمرین خوشنویسی، مینیاتور، تذهیب، نقوش هندسی، و طراحی سنتی شد و تنها چیزی که قانعم میکرد این بود که قرار است آنها را تدریس کنم پس لازم است یاد بگیرم.
زمانی که میخواهی تخصصی کار کنی باید روی آن بخش تمرکز داشته باشی. حتی سالها وقتم صرف یادگیری سه تار و ردیفهای آوازی شد. شاید اگر این وقت را صرف نقاشی میکردم خیلی رو به جلوتر بودم، ولی زمان که گذشت متوجه شدم بهتر است روی یک زمینه هنری متمرکز شوم و دانش و تجربههایم را در یک مسیر بکار گیرم.
- از چه زمانی به این سبک شخصی خود در نقاشی و نقاشیخط رسیدید؟
دوست مجسمهسازی دارم. سال ۸۸ روی کارهایش نقد انجام میدادم و او ازین بابت خیلی خوشحال میشد. یادم هست نقش برجسته بزرگی با جنس فایبر گلاس کار کرده بود که کارفرما به علت عدم شباهت نپسندیده بود. ایشان از من خواست با رنگ روی آن کار کنم تا اشکالش برطرف شود. جنس فایبر گلاس را با الیاف کار میکنند و مواد را روی آن میکشند تا فرم بگیرد. زمانی که رنگ روی این الیاف میزدم حس خوبی داشت. خودش سایه روشنها را ایجاد میکرد و لازم نبود من بیشتر روی آن کار کنم و حس میکردم چقدر شبیه بافت دیوار یا فرش است و تصمیم گرفتم چندتا کار به این روش تجربه کنم.
تصمیم گرفتم مثل نقاشیهای عالیقاپو، آنها را روی بافت دیوار کاهگل و بخشی گل و گچ کار کنم در ابعاد خیلی بزرگ که مینیاتور در مرکز کار بود و با رنگ پلاستیک اجرا شد. بافت زمینه شکننده و خشن بود و البته من به مرور در آثار بعدی این ایراد را برطرف کردم.
چندین کار به این روش از روی کارهای رضا عباسی مشق کردم، همین دوستم گفت شما که خوشنویس هستی چرا نقاشیخط کار نمیکنی؟ من سریع ذهنم رفت به سمت کتیبههایی که در آثار تاریخی اصفهان دیده بودم مانند محراب اولجایتو، بقعه پیر بکران، مسجد جامع اصفهان و… از سال ۸۸ به موازات نقاشیهایم، نقاشیخط را هم اجرا میکردم، البته با تمرکز روی خط شکسته و سعی کردم جلوهای متفاوت از کتیبههایی که دیده بودم با خط شکسته ایجاد کنم.
احساس و هیجانم مرا بر آن وامیدارد که یک کار را سریع انجام دهم و این مدل بومی که ساختم و بافتی که ایجاد کردم باعث شد کارم سریعتر پیش برود و ریزهکاریها روی این بافت اتفاق قشنگی در پی داشت و آنچه دلخواهم بود ایجاد میشد.
نکتهای که برای خودم پارادوکس ایجاد کرده، انتخاب بین خط و نقاشی است که هرگز حاضر به حذف هیچ کدام نیستم. روی این بومها بخاطر متریالی که استفاده میکردم حس دیوار را میداد تصمیم گرفتم نقاشی انجام دهم.
از دوران کودکی یادم هست که در خانههای تویسرکان حضور فرش خیلی چشمگیر بود و فرشهای تویسرکان فرم مشخصی دارند که نقشهای هندسی محض و رنگبندیهای کلاسیک و تند به همراه قلم گیریهای موزون از ویژگیهای آن است. تصویرهای سادهای که شاید به عنوان فرش شاخص ایران مطرح نباشد ولی به عنوان المان و موتیفهای فرهنگی آن منطقه جا افتاده است.
نقاشی هر چه انتزاعیتر و سادهتر باشد دنیای مدرن بیشتر میپذیرد. بنابراین سعی کردم کاری بین رئالیست و انتزاع محض اجرا کنم و در فضای انتزاعی بازی با خطوط و فرمها برایم لذت بخش شد و سعی کردم خیلی عناصر فرعی در کنار آن نباشد. فقط فرش، دیوار، چوب، آجر وسایههای روی دیوار که حس خیلی خوبی به من میداد.
گاهی حس میکردم مخاطبم باید قانع بشود. به همین خاطر تعدادی از آثارم را به سمت فضای رئالیستی بردم. دوستان خوبم مرا به سمت حضور در نمایشگاه ترغیب کردند. من در آن زمان وقت زیادی را صرف تدریس در دانشکده میکردم و باورم این بود که من برای شغل معلمی تربیت شدهام، اما بازنشستگی فرصتی برایم ایجاد کرد تا بتوانم تجربه و اندوختههایم را روی بوم پیاده کنم، در نمایشگاهها شرکت کردم و متمرکز روی کارم شدم تا بتوانم کاری که مورد پسند خودم و مخاطب باشد را ارائه بدهم.
خدا را شکر طی ده سال اخیر با تمرکز و وقت کافی مشغول شدم و تواناییم را روی نقاشی و نقاشیخط گذاشتم، بازنشستگی فرصت خوبی شد برای جبران همه سالهایی که فرصت انجام کار حرفهای نداشتم. توصیهام این است که هنرمند تا جوانتر هست کار کند، آزمون و خطاها تجربه کند، نقدها را بشنود تا در میانسالی به پختگی برسد.
- آیا پختگی آثار شما به خاطر شناخت عمیقی است که به حوزههای مختلف هنری دارید؟
این نظر لطف شماست و بله تاثیرگذار است، من همیشه باورم بر این بود که شاگردانم باید از من بیاموزند و تصویری ماندگار داشته باشند و در مرور خاطراتشان بگویند چه چیزهایی یاد گرفتیم. برای همین مثلا در آموزش آرم یا پوستر شاگردان با بسیاری از المانها و موتیفهای ایرانی و هندسی مختلف در دورههای تاریخی آشنا میشدند و خدا را شکر، از دانشجویانم تعداد زیادی هستند که در زمینههای نقاشی و گرافیک بسیار قوی هستند. سعی من در کلاس درس بر آن بود تا همیشه کاری برای ارائه داشته باشم و هرگز بدون مطالعه سر کلاس نرفتم.
- دنیای کنونی هنر را چگونه ارزیابی میکنید و نیاز هنرمند شدن چیست؟
دوره پس از رسانس مترقی آثار کلاسیک به حد پختگی و درخشانی رسیده بودند. طوری که اوج هنر، زیبایی و داینامیک بودن آثار را شاهد هستیم. مثلا در نقاشی داوینچی، رافائل در مجسمه میکلآنژ و در معماری برونلسکی را داشتند. آنها هنر را به حد اعجاز رسانده بودند. حال بعد از رنسانس مترقی هنرمند از خودش میپرسد که چگونه میتوانم بهتر از گذشتگان عمل کنم و این چالش بزرگی بود که آنها را دچار تشویش میکرد چرا که باید با آثار فاخر گذشتگان رقابت میکرد.
- به همین سبب دوره شیوهگری مطرح میشود یا همان منریسم
حدود یک قرن در فضای هنری اروپا میبینیم. هر هنرمندی سعی کرد کار جدید ارائه بدهد ولی اتفاق شاخصی نیفتاد و نامی مطرح نشد. و بعد از آن سبک نئوکلاسیک و رکوکو، باروک و غیره مطرح شد.
الان وضع هنر ایران هم به این شکل است. هنرمند یا میخواهد کار مدرن انجام بدهد، بدون آنکه آن راههای واقعی را رفته باشد یا اینکه درگیر سبکهایی مانند رئالیسم جادویی و آبستره است. تا اینکه متوجه میشود چیز جدیدی برای دنیای هنر ندارد. امروزه به خاطر فضای دهکده جهانی بودن، هنرمند نمیتواند خود را در مرزبندی اجتماعی خودش حبس کند. اینکه اصرار کنیم صرفا ایرانی و در فضای گذشته کار کنیم خیلی جواب نمیدهد. آزمون و خطا در فضای امروز بسیار زیاد است و برخی میخواهند زود به جایگاه رفیع و شهرت برسند. البته تعداد هنرمندان نسبت به گذشته زیادتر شده و به خاطر دانشگاه و آموزشگاههای مختلف بستری ایجاد شده که تراکم هنرمند بیشتر است. بنابراین مسیر خیلی سختتر است و ابزار و نرم افزارهای دیگری میخواهد.
با شناخت عمیق در قالب هنر محض که خیلی فاکتورها دارد و شاید خیلی دست یافتنی نباشد، زیرا هنر محض، مرتبه بسیار والایی دارد.
نیاز اصلی هنرمند خلاقیت است، خلاقیتی که از ذهن آگاه و استعداد و شور و شوق و رغبت هنرمند سرچشمه میگیرد و اثر او را منحصر به فرد میکند.
- تا به امروز چند نمایشگاه انفرادی یا گروهی داخلی یا خارجی داشتید؟
همانطور که اشاره کردم دیرتر وارد عرصه نمایشگاهی شدم. پنج نمایشگاه انفرادی داشتم ولی در نمایشگاههای گروهی زیادی آثارم حضور داشته است. کیوریتورها تماس میگیرند ولی چون کیفیت برخی نمایشگاهها پایین است شرکت نمیکنم. هنوز خارج از کشور برای نمایشگاه اقدام نکردم ولی امیدوارم به زودی میسر شود.
- جایگاه نقاشیخط در هنر ایران را چگونه ارزیابی میکنید چون مسیر خوبی را شروع کرد بعد دچار افول شد و آثار خلاقانه امروزه کم میبینیم؟
جایگاه نقاشیخط را اثر مشخص میکند و نه افراد لازم است بگویم که هنرمندانی که نقاشیخط کار میکنند سه طیف هستند با نگاهی متفاوت کسانیکه که نقاش هستند و روی رنگ و کمپوزوسیون مسلط هستند که وقتی به نقاشیخط روی میآورند خیلی کیفیت خطشان دیده نمیشود ولی اثر هنری خلق میکنند که قابل نقد و ارائه است.
طیف دیگر خوشنویسان هستند که شاید بخاطر اینکه از تکرار خسته میشوند به نقاشیخط روی میآورند که برخی موفق نمیشوند چون فضای نقاشیخط فرمول متفاوتی دارد و اگر بخواهند وارد این عرصه شوند باید دورههای نقاشی را بگذرانند و بازی بارنگ را تجربه کنند.
عدهای هم بینابین هستند که هم نقاش حرفهای هستند و هم خطاط حرفهای و از روی ماهیت کار میتوان آنها را شناخت.
از دهه چهل که عدهای به نقاشیخط روی آوردند با مقاومت و عدم پذیرش از سوی برخی خوشنویسان سنتی مواجه میشدند و هنوز هم عدهای بر این باورند که فضای مستقل خوشنویسی را باید حفظ کرد. ولی دنیای هنر گستره خود را دارد و ذهن هنرمند درگیر متدهایی میشود که بتواند از فرم بصری که در تاریخچه هنر ایران است طرحی به شکل جدید ارائه کند. افول خیلی افراد در نقاشیخط به خاطر محدودیت در پتانسیلهای مختلف نسبت به نقاشی ست، هنرمند برای ارائه مجموعه کار برای مراحل بعد باید زمان بیشتری صرف کند تا به فرم دیگری برسد چون هنرمند دنبال امضا و سبک شخصی هم هست به همین دلیل تنوع در آثار نقاشیخطکاران کمتر میشود و محدودند به همان فرمولی که ارائه کردند و خارج شدن از آن باعث از دست دادن امضا آنها میشود و این افول و عروج در هنر مختص نقاشیخط نیست و بسیاری از هنرمندان ممکن است دچار چنین چالشی باشند و قطعا نسلهای بعد اشکال متنوعی را خلق خواهند کرد.
نکته کلیدی در آثار نقاشیخطم این است که روی فضای منفی و خالی بینخطوط تاکید و تمرکز کردهام و آنها را با استفاده از رنگهای سنتی به شکل کاشی وفرم برجسته نمایش دادهام و خطها را با قلم پهن روی سطح زبر و خشن به صورت بداهه مینویسم، نور همیشه از سمت چپ تابیده و سایهها در زیر و سمت راست اجزای اثر است.
از دیگر ویژگیهای آثارم کادرها آنهاست همه را براساس مستطیل طلایی اندازه گرفتم که عدد ۸ به ۱۱ است و بسیاری از گرههای نقوش هندسی و اسلیمی براساس این مستطیل طلایی بدست میآید.
اثر هنری خوب اثریست که فرم و محتوا در آن تعادل داشته باشد و دلیل اینکه نقاشان در نقاشی خط موفقترند این است که آنها فرم را خوب میشناسند و دنبال محتوا هستند و یاد گرفتهاند به محتوا توجه کافی داشته باشند و علت نقض در برخی آثار بخاطرعدم محتوا است.
مخاطب دنبال پیام اثر هم است که در سایر آثار هنری مانند نقاشی و عکاسی هم این نکته مهم است. همت و تلاش اینجانب این است که فرم و محتوا در یک چهارچوب اصولی نمایش داده شود و امیدوارم که بتوانم به قدر توانم به این مهم برسم و در حفظ و ارتقای هنر و فرهنگ ایران عزیزمان موثر باشم.