سال ۷۹ از روستا برای ادامه درس به شهر برازجان، دبیرستان امام خمینی آمدم. چند هفته از مهر ماه گذشته بود که با یک محفل شعری آشنا شدم بعد از چند مرحله که به آن محفل شعر که در خانه یکی از شاعران برگزار میشد رفتم، برای اینکه از هم سنهای خود خجالت نکشم و مرا به قول معروف در نوجوانی تحول بگیرند شروع به سیگار کشیدن کردم. متاسفانه مسئول آن انجمن شعری اهل مصرف مواد مخدر بود برای آن که آن شاعر من را در جمع راه بدهد باید تریاک کشیدن را نیز انجام میدادم تا جایی که وسایل ابتدایی کشیدن تریاک را نیز مهیا کردم ولی یک اتفاق یا خواست خدا باعث شد که نه تنها از آن جمع بروم و برای همیشه سیگار را ترک کنم در همان مقطع نوجوانی بلکه باعث شد هیچ گاه به طرف هیچ نوع مواد مخدری نروم.
یک روز به منزل یکی از همان دوستان هم محفلی رفتم و در میان دهها نوار فیلم فارسی به طور اتفاقی فیلم گوزنها از مسعود کیمیایی را برداشتم. از فیلم انتطار رقص زنان را داشتم چون فیلمهای قدیمی فارسی رقص در آنها بود، تا آن زمان مسعود کیمیایی و بهروز وثوقی را نمیشناختم. در فیلم گوزنها به جای رقص شاهد در به دری و التماس بهروز وثوقی برای تهیه مواد بودم. به یکباره از اینکه من هم روزی ممکن است که به این روز افتاده و برای تهیه مواد و رهایی از خماری مجبور به التماس کردن باشم، ترس و وحشت تمام وجودم را گرفت. آقای وثوقی آن چنان طبیعی نقش مرد معتاد را بازی کرد که هنوز دیالوگهایش در ذهنم است.من تا زنده هستم مدیون آقای کیمیایی و آقای وثوقی خواهم بود.
حال به عنوان یک فعال فرهنگی کوچک از وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهش دارم شرایطی را مهیا کنند تا ایشان بقیه عمر خود را در سرزمین مادریش سپری کند. میدانم یکی از دغدغههای رییس جمهور محترم آمدن ایرانیان خارج از کشور به وطنشان است. برای اینکه ایرانیان خارج کشور تشویق شوند باید امثال آقای وثوقیها به کشور برگردند و این از نگاه نگارنده گام برداشتن برای تامین منافع ملی است.
آقای بهروز خان وثوقی تولد ۸۵ سالگیات مبارک؛ دعا میکنم روزی در کشور خودت، تولدت را با حضور هنرمندان و طرفدارانت جشن بگیرید.