تئاتر شهر از مهمترین بناهای فرهنگی و تاریخی معاصر ایران است. مکانی که گستره تاثیر آن از کارکرد فرهنگی و هنری فراتر رفته و بافت شهری پیرامون خود را متاثر کرده است.
ساختمان تئاتر شهر را بایستی مدل موفقی از معماری مدرن ایرانی بدانیم. بنایی که در عین آنکه سازهای مدرن و پیشرو به شمار میآید، همزمان استفاده هوشمندانهای نیز از الگوهای معماری ایرانی دارد و به ویژه در آرایههای تزئینی و ستونبندی به شدت تحت تاثیر معماری ایرانی – اسلامی است.
معماری ساختمان علیرغم محصور بودنش، نوعی معماری برونگرا است. در معماری سنتی، درگاه، به عنوان فضای دعوت کننده، عنصر مهمی از ساختار بنا به شمار میآید. این در حالی است که در معماری مدرن این فضا در امتداد سازه شکل میگیرد و از اهمیت و جایگاه ممتازی برخوردار نیست. در این گونه معماری، ورودی معنای کلاسیک خود را از دست داده و فاقد شکوهی است که در معماری باستانی ایران و یونان از آن برخوردار بود. در معماری مدرن، بر خلاف نوع کلاسیک و سنتیاش هر اتفاقی در فرم و در بیرون سازه به وقوع میپیوندد. عنصر زیباشناسی در داخل سازه جای خود را به کاربرد فضا داده و نظام مادی موجود در این فضا بیش از جهان ذهنی کاربر مورد توجه است.
نظام کاربردی حداکثر فضا را در اختیار عملکرد سازه قرار میدهد و بنا ندارد این الویت را در اختیار زیبایی و فضاسازی ذهنی بگذارد. این نقیصهای است که در معماری ایرانی بیش از سایر انواع نمود پیدا میکند. به همین سبب است که معمار و هنرمند ایرانی در مدرنیته نیز به دنبال بهرهگیری از عناصر زیباشناختی معماری سنتی است. اتفاقی که در معماری شاخص ایران در دوران پهلوی دوم به خوبی مشهود است.
نکته مهم دیگر، نقشی است که فرم در این نوع از معماری بر عهده میگیرد. این فرمگرایی اگرچه نشانههایی در معماری ایرانی دارد، اما در برداشت مدرن رفتار متفاوتی از خود بروز میدهد. رفتاری که سابقه چندانی از آن سراغ نداریم.
حضور انسان در متن یک فضای معماری، پذیرش اجتماعی آن را افزایش میدهد. بسترسازی برای این حضور در معماری سنتی کاملا مشخص و شناسنامهدار است. مخاطب برای معماری ایرانی از قداست ویژهای برخوردار است و سازه برای حضور او احترام و تمهیدات خاصی تدارک دیده است. حس دعوت شوندگی در معماری ایرانی به شدت قوی است و مخاطب در متن معماری به حال خود رها نشده و معمار برای لحظه لحظه حضور او برنامه دارد. در معماری مدرن اما مخاطب اهمیت خود را از دست داده و جایگاهی در سازه ندارد.
بسته به مقتضیات بحث، بررسی ویژهگیهای معماری سازه تئاتر شهر را منظور قرار نمیدهیم و با تمرکز بر پلان قرارگیری سازه در مجموعه بوستان دانشجو، ضمن بررسی موقعیت سازه در کلیت فضای شهری، تلاش میکنیم تا تاثیری که هرگونه اعمال تغییر در این سیما ممکن است به بافت فرهنگی و نظام اجتماعی شهر وارد سازد را مورد واکاوی قرار دهیم.
تئاتر شهر در طول حیات نیم قرنی خود حوادث بسیاری را از سر گذرانده است، ماجراهایی که این ساختمان در متن آن قرار داشت و موقعیتی که بسیاری از رویدادهای چند دهه گذشته در آن به وقوع پیوسته، به تدریج تئاتر شهر را از مکان شهری به فضای شهری ارتقا داده است. به این لحاظ، بیش از آنکه رویدادهای داخل آن مهم قلمداد شود، حضورش در عرصه عمومی بود که مورد توجه قرار گرفت و همچنان اهمیت آن از همین منظر است. به تعبیری این ساختمان دیگر محلی صرف برای اجرای نمایش نیست، بخشی از سابقه ذهنی شهر قلمداد میشود و نمیتوان آن را در چارچوب کارکرد هنریاش محدود نمود.
الگوی قرارگیری ساختمان تئاتر شهر بیشباهت به الگوی بناهای آرامگاهی و حاکمیتی در ایران باستان نیست. قرارگیری سازه بر روی صفهای بالاتر از سطح معمول، شیوهای است که پیشتر در معماری ایران باستان از آن سراغ داریم. جدا از کارکرد صفه برای تمایز و ایجاد منظر مناسب، آن را بایستی نوعی ارزشگذاری به ساختمان نیز بدانیم.
سابقه ذهنی ما از ترکیب سازه و صفه در تمدن ایرانی، موید این نکته است که صفه معمولا برای تمایز یک مکان ارزشمند، مقدس و استراتژیک از سایر نقاط در نظر گرفته میشد. کارکردی که به نظر میآید معمار ساختمان تئاتر شهر به آن توجه داشته و اجرای آن از سر اتفاق نبوده است.
صفه جدا از کارکرد مفهومیاش، با امکان ایجاد رمپ برای دسترسی به سازه اصلی، در عمل فضای بوستان را از مجموعه تئاتر شهر جدا کرده و برای هریک کارکردی تبیین نموده است. این موضوعی است که بایستی به آن توجه نمود. یکی از اشتباهات بزرگی که طی دهههای شصت و هفتاد، در بازطراحی نسبت تئاتر شهر با بوستان دانشجو به وقوع پیوست؛ تغییر بافت پیوندی سازه تئاتر شهر با بوستان دانشجو است. تلاش مدیران شهری در اوایل دوران انقلاب اسلامی به تبدیل ساختمان تئاتر شهر به کوشک و تغیر بوستان به باغ ایرانی، باعث شد تا الگوی درنظر گرفته شده برای ایجاد حریم در پیرامون این بنای ارزشمند از میان برود. این دستاندازی در کنار تکرار اشتباهات دیگری که متناوبا در طی این سالها به وقوع پیوست، در عمل بافت این محدوده را ناپایدار کرد و به ایجاد انواع چالش و بحران اجتماعی در پیرامون انجامید.
موجودیت شهر به موجودیت فضاهای عمومی، اشتراک شهروندان در رویدادها و پایداری نظام اجتماعی در آن وابسته است. مناسباتی که میتواند به حیات یا زوال یک شهر بیانجامد، بر کیفیت زیستی آن نیز تاثیرگذار است.
نظام اجتماعی شهر قائل به واگذاری بخشی از شهر به گروه خاص و محروم ساختن دیگر شهروندان از دسترسی به آن نیست. بزه و نابسامانی اجتماعی، بخش مهمی از نظام شهرنشینی به ویژه در کلانشهرها است و رفع آن بدون دست یافتن به نظام توسعه پایدار اجتماعی امکانپذیر نمیباشد. هر تلاشی برای زدودن آثار بزهکاری در شهر به ناچار در زمره تلاشهای ایجابی دستهبندی میشود. اقداماتی که در ازای تاثیرات آنی و ناپایدارش، هزینههای اجتماعی و فرهنگی طولانی مدتی به شهر تحمیل میکند.
هیچ یک از شهروندان امتیاز ویژهای برای استفاده از یک فضای عمومی ندارند. نمیتوان ناکارآمدی نظام اجتماعی و مدیریت شهری را با حذف گروهی از توده مردم جبران کرد. زبان شهر، معماری است و باید با این زبان با جامعه سخن گفت. معضل نقاط بیدفاع شهری را بایستی در شیوه شهرسازی و مدیریت فرهنگی شهر رفع کنیم. مدیریت شهری نمیتواند ضعف و ناکارآمدی خود را با حذف گروههای اجتماعی و برخوردهای پلیسی پوشش دهد. آسانترین شیوه در برابر نابسمانیهای اجتماعی، حذف و یا انتقال آن به لایههای پنهان شهر است. شیوهای که متاسفانه علیرغم نتایج فاجعهبارش همچنان در میان مدیران نظام تصمیمگیر طرفداران بسیاری دارد.
تئاتر شهر همانگونه که پیشتر بیان شد، یک فضای عمومی است. فضایی که نمیتوان آن را به نفع گروه یا طبقهای اجتماعی مصادره و دسترسی دیگران به آن را محدود ساخت. با این وجود این فضا در عین حال یک کاربری ویژه و تخصصی نیز دارد که برای آن طراحی شده است و بایستی زمینه انجام آن فراهم باشد.
گروه مخاطبین تئاتر شهر از همان بدو تاسیس گروه فرهیختگانی بود که انتظاراتشان از هنر نمایش بیش از اتفاقاتی بود که به عنوان نمایش مردمی یا لالهزاری در حال وقوع بود. اساسا تالار رودکی و تئاتر شهر به این دلیل ساخته شدند تا جریان غالب لالهزاری را در هنر نمایش و موسیقی محدود نموده و زمینهای را فراهم سازند تا هنرمندان این رشتهها بتوانند نوع دیگری از فعالیت را تجربه نمایند. جدا از آنکه ایران در دهه پنجاه سودای جهانی شدن داشت و هنر ویترینی آن در عرصه نمایش و موسیقی، نمیتوانست در لالهزار تولید و عرضه شود.
در مسائل مبتلابه اجتماعی، پرسشهایی مطرح میشود که پاسخ آنها را بایستی در متن خود آن مسائل جستجو نمود. تئاتر شهر و چالشهای پیرامونی آن، اگرچه رنگ و بوی مطالبات صنفی دارد، اما به واقع طرح یک مسئله اجتماعی است. اینکه یک فضای شهری در گذار خود با انواعی از بحران مواجه میشود، موضوعی نیست که بتوان آن را یک جانبه مورد بررسی قرار داد و امیدوار به حل آن بود.
در موضوع پیش رو در خصوص حصارکشی و تعیین حریم شهری برای ساختمان تئاتر شهر، دو دیدگاه در تقابل یکدیگر قرار دارند. از یک سو هنرمندان و بهرهبرداران ساختمان، امنیت روانی و اخلاقی خود را در خطر میبینند و بر این باورند که اتفاقات پیرامون تئاتر شهر، هویت فرهنگی و تاریخی این بنای ارزشمند را مخدوش کرده است. در سوی دیگر جامعهشناسان علوم انسانی، کنشگران اجتماعی و شهرسازان هستند که با شیوه پیشنهادی مخالفت دارند و آن را درمانی کوتاهمدت و بیتاثیر میپندارند. درمانی که عوارض آن بیش از عواید آن است.
حدود قانونی و عرفی تئاتر شهر مشخص است و تعیین آن به ویژه با بهرهگیری از قانون حدود و حریم آثار ملی، کار چندان دشواری نخواهد بود. مشکل اصلی مخدوش شدن بخشهای زیادی از این حریم در طول سالیان گذشته است.
مجموعه کنونی بسیار متفاوت از مجموعه نخستین است. توسعه سالنها، حذف پارکینگ و افزایش بار کاربردی فضا، به نوبه خود به نخستین عامل نابسامانی منظر شهری تبدیل شده است.
بارگذاری ایستگاه مترو عامل مهم دیگری است که به افزایش بحران در این محدوده کمک کرده است. سر ریز مسافرتهای درون شهریِ یکی از شلوغترین خطوط متروی تهران به داخل بوستان، چالش مهمی است. از سوی دیگر تخریب پارکینگ و ساخت مجتمع مذهبی حضرت ولی عصر (عج) بافت اجتماعی و معماری سازه را بر هم زده و خود به عاملی برای اغتشاش سیما و بحران کارکردی تبدیل شده است.
طراحی فضای پیرامون تئاتر شهر در شکل نخستین، به گونهای است که فشار وارد آمده به منظر استوانهای شکل را کاهش داده و آن در یک پهنه تقسیم میکند. مخاطب در مسیر مواجهه مستقیم با سازه، با مجموعهای از المانها، عناصر زیباشناختی و سرعتگیرهای شهری برخورد داشت که در عمل به کاهش فشار تراکمی به ساختمان اصلی میانجامید. عملکرد دیگر این موانع در گزینش مخاطبین بود. توجه داشته باشید که فرم دسترسی به ساختمان اصلی، شکل مدرن شده ساختاری است که در معماری ایرانی برای رسیدن به مکانهای مقدس و استراتژیک در نظر میگرفتند. ایجاد موانع و رمپسازی حول محورهای طولی بنا نظیر حوضها، منحنیها و ستونهای بتونی پهنه غربی از این قبیل است و بنا دارد تا مانع حرکت مستقیم و آسان مخاطبین تفننی و رهگذر به سمت سازه اصلی بشود. اتفاقی که در مدل کنونی دسترسی کاملا به آن بیتوجهی شده است.
بایستی به این نکته توجه داشته باشیم مسایلی که در پیرامون تئاتر شهر به عنوان آسیب و بحران اجتماعی علامتگذاری شده، مسائلی نیست که با دیوارکشی و ایجاد محدودیت از میان برود. در واقع این بخش از موقعیت شهری در معرض چنین آسیبهایی واقع شده است. پدیده دستفروشی، موضوع تراجنسیتیها، شبخوابی و حضور دائمی معتادین و متجاهرین، تردد باندهای بزهکار، سرگردانی افراد بیکار و… موضوع مختص به تئاتر شهر نیست و آن را بایستی به کلیت بوستان دانشجو و چهارراه ولیعصر تعمیم بدهیم.
اساسا فضاهای مرکزی شهر استعداد دچار شدن به آسیبهای اجتماعی را بیش از سایر فضاها دارند. دسترسی آسان و ارزان به این مناطق در کنار تجمع امکات شهری اعم از نهادهای اداری، تجاری، تفریحی و. . باعث شده تا ایستایی جمعیت ناکارآمد شهری در آن افزایش پیدا کند. این ایستایی زمینهساز آسیب اجتماعی و بزهکاری است.
بایستی به این نکته توجه داشته باشیم که فضای شهری در صورت تخلیه شدن از گروههای اجتماعی ذینفع و کارآمد، به تصرف طبقات اجتماعی فرودست و بزهکار در خواهد آمد. تسخیر فضای شهری در نتیجه تغییر بافت اجتماعی، کیفیت فضای عمومی را از میان برده و در نتیجه به کارکرد آن نیز لطمه وارد میسازد.
در خصوص ساختمان تئاتر شهر باید به این نکته توجه داشته باشیم که در اغلب مواقع فعالیت این مجموعه محدود است. به طور کلی به جز تردد اندکی که در ساعات اداری به آن صورت میپذیرد، در عمل فعالیت روزانه این مجموعه در پائینترین سطح خود قرار دارد. خالی ماندن چنین عرصه باکیفیتی از فضا در این حجم طولانی از شبانهروز، طبیعی است که آن را به موقعیتی جذاب و البته امن برای حضور گروههای نامتعارف اجتماعی تبدیل کند. در این میان تصور اینکه در هنگام غروب و فعالیت گیشهای، بتوان نسبت به بازپسگیری فضای تسخیر شده اقدام کرد، دور از واقعیت خواهد بود. چراکه طبیعی است آنها مقاومت شدیدی برای حفظ این فضا از خود نشان دهند. تجربه نشان داده بازپسگیری فضاهای عمومی با کیفیت از این دسته از افراد بسیار دشوار است. در این مورد خاص، دستفروشان، بزهکاران و گروههای ناهمخوان اجتماعی در حفظ فضای تسخیر شده بوستان دانشجو و تئاتر شهر موفقتر از هنرمندان و مدیریت شهری عمل کردهاند.
باید توجه داشته باشیم که نمیتوان و نبایستی از یک هنرمند در عرصه نمایش یا هر زمینه دیگر، انتظار ارائه پاسخ مناسب به پرسشهای جدی در حوزه شهرسازی داشت. اساسا ورود این عزیزان به عرصه نظردهی در چیستی و چگونگی بافت شهری اشتباه است و نباید دادههای اطلاعات مبنایی برای تصمیمگیری را از این منبع تامین نمود. فعالان شهرسازی و مدیریت شهری به خوبی انتظارات جامعه هنری را میدانند و وظیفه دارند نسبت به آن عکسالعمل مناسب نشان دهند.
اگر توان مدیریت شهری در کنترل و مدیریت آسیبهای اجتماعی یک مکان مهم و استراتژیک آنقدر پایین است که به حصارکشی به عنوان یک راهکار فکر میکند، بدون تعارف ضعف خود را اعلام کرده و تن به آن بدهد. در غیر این صورت از دانش روز جهان در بازطراحی این محوطه استفاده کند.
اشتباهات بسیاری در دهههای اخیر در مواجهه با این بنای ارزشمند بروز کرده، تصمیمهایی که برخی از آنها به نظر آگاهانه و در جهت تضعیف جایگاه و عملکرد تئاتر شهر اتخاذ شده است. در این تصمیم نه تنها مدیریت شهری، بلکه مدیریت کلان در هنرهای نمایشی نیز دخیل بودهاند.
مجموعه تئاتر شهر از همان بدو تاسیس حریم قانونی و عرفی خود را داشته است. تعدی به آن در کنار ولع سیریناپذیری مدیران شهری و سیاسی در تصاحب فضا در نقطه استراتژیک شهر برای ساخت مسجد، ورودی مترو و زیرگذر از جمله این موارد است. مدیریت شهری باید توان مقابله با دستاندازی به شهر را داشته باشد.
برای سرریز مسافران مترو در محوطه بوستان دانشجو باید فکری کرد. متاسفانه همچنان و از گذشته دور، مدیران شهری به عرصه بوستان به عنوان بخش مهمی از بافت شهری اهمیت نمیدهند، که اگر میدادند به نفع تردد اتومبیل، جمعیت را از عرصه خیابان به داخل آن هدایت نمیکردند.
طراحی و اجرای زیرگذر ولیعصر فاجعهبار است. باید مدیریت شهری جسارت داشته باشد و این تونل انسانی را مسدود کند و بار دیگر به عرصه شهری اجازه حضور انسان را بدهد. حذف موانع برای آزادسازی تردد در سطح معابر و تبدیل تونل زیرگذر کنونی به مجموعه نمایشگاهی و فرهنگی، قدم اول در تخلیه فضای بوستان از ترددهای غیرضرور است.
باید به این نکته توجه کنیم که تغییر کاربری بوستان به عنوان نقطه مکث شهری به گذرگاه شهری، تصمیمی فاجعهبار بوده است. نتیجه این اشتباه مدیریتی امروز بروز کرده و عواقب آن در همین حد باقی نخواهد ماند و به زودی با بحرانهای جدی اجتماعی مواجه خواهیم بود که دیگر محدود به بوستان دانشجو نبوده و به مناطق پیرامونی آن نیز سرایت میکند.
تغییرات غیرکارشناسی در طراحی شهری، موقعیت چهارراه ولیعصر را در طول دهههای گذشته بحرانی نموده است. این مداخلهها نه تنها به شکل شهر، بلکه به بافت اجتماعی این منطقه نیز آسیب رسانده و این محدوده ممتاز شهری را به کانون بحرانهای اجتماعی تبدیل نموده است. فعالیت جدی هستههای بزهکاری در اوایل بامداد و اواخر شب در این محدوده و حتی در معابر پیوستی نظیر خیابان خارک، خیابان استاد شهریار، کوچه شیرزاد و… به مهاجرت ساکنین بومی محله و تغییر کاربری پلاکهای مسکونی به تجاری، اداری و خدماتی شده است. اگرچه با اجرای صحیح پروژه پهنه فرهنگ و هنر رودکی تا حدی میتوان به قابل زیست شدن این محله امیدوار بود. اما در این میان بایستی به چند نکته توجه ویژه نمود.
نخست باید متوجه این باشیم که کاربری صرف مذهبی برای مجتمع ولیعصر، تصمیم درستی نیست. فارغ از اینکه ساخت چنین مجموعهای غیرکارشناسی بوده یا نه، تحمیل جامعه مخاطبین جدید به این بافت فشرده، بدون شک کاری اشتباه خواهد بود. بایستی از این فضا در جهت تقویت کاربری تئاتر شهر استفاده نمود و با اختصاص آن به مجموعه هنرهای نمایشی و آئینی، به فراخوان جامعه همخوان با این فعالیتها مبادرت نمود. جذب مخاطبین و فعالین فرهنگ و هنر مذهبی میتواند نقش مهمی در پالایش فرهنگی و اجتماعی محیط ناهمگون چهارراه ولی عصر داشته باشد. استفاده موقت و محدود از این فضا و اجاره دادن فضاهای ارتباطی مجتمع با شهر، به دستفروشها، شعارنویسی و نصب بنرهای مناسبتی که در اغلب موارد با کمترین دقت و ذوق هنری همراه است و… نه تنها به بافت شکلی و سیمای ذهنی این محدوده آسیب رسانده، بلکه در عمل به افزایش تنش و آسیب اجتماعی منجر شده است.
درمان بحران اجتماعی در تمام دنیا با مشارکت مردم در رویدادها و تشویق آنها به حضور در شهر امکانپذیر است. هر تصمیمی در نقطه مقابل تحقق این ماجرا، به افزایش بحران اجتماعی خواهد انجامید. خواست هنرمندان برای ایزوله کردن مخاطب، قدم برداشتن برای کاهش حضور جامعه شهری در این محدوده است. این تفکر با روح جمعی هنر تئاتر نیز در تضاد آشکار است. چرا که این هنر از دیرباز یک هنر اجتماعی بوده و تا همیشه خواهد ماند.
تئاتر شهر محیطی آکادمیک یا امنیتی نیست که به سمت گزینش مخاطب برود. چارهکار نه در گیت نگهبانی و نه در محدودسازی تردد است. باید زمینه حضور فعال جامعه مدنی را به این محیط باز کرد و از انحصارطلبی در این زمینه اجتناب نمود. حضور بدون واسطه مردم، مانع ایجاد نقاط کور و پهنههای بیدفاع شهری میشود.
تئاتر شهر نقطه کانونی فعالیتهای هنر نمایش در ایران است. رفتار غیرکارشناسی با اتفاقات پیرامونی این محدوده باکیفیت شهری، در طی سالهای گذشته، یک موضوع اجتماعی را به یک مسئله اجتماعی تبدیل نموده است.
گروههای بزهکار یا ناهنجار اجتماعی، معمولا مطالبات انباشت شده خود را به روشهایی غیرمدنی پیگیری میکنند. زیست اجتماعی این افراد به صورت کلونی است. به این معنا که علیرغم تفاوتهای ماهیتی در صورت بروز یک مشکل، گروههای بزهکار همدیگر را پوشش داده و به مانند افراد یک کلونی از یکدیگر دفاع میکنند. این پوشش اجتماعی که گروههای خلافکار و ناهنجار به یکدیگر میدهند در طول هزاران سال به صورت رفتاری درونگروهی نهادینه شده و به نوعی، رمز و راز بقای آنها در بافت شهری به شمار میآید. راه حل مقابله و نه مبارزه با آنها تقویت نهادها و تشکلهای مدنی است. گروههای اجتماعی تنها توسط گروههای دیگر اجتماعی کنترل میشوند و دولت و نیروی برخوردگر نظامی و انتظامی نقشی در ایجاد تعادل اجتماعی ایفا نمیکنند.
این موضوع مهمی است که هنرمندان بایستی به آن توجه کنند. فاصله ایجاد شده بین جامعه و آنها خطرناک است و باید از میان برود. چه کسی گفته یک هنرپیشه شهروند نیست و وظیفهای بر دوش او نهاده نشده است؟ توقع ایزوله کردن محیط برای تردد و ورود این افراد توقعی زننده است. معضل به وجود آمده در پیرامون تئاتر شهر بیش از آنکه متوجه افراد بزهکار باشد، اتفاقا محصول رفتار گروههای هنرمند جامعه است. صندلیها و سکوهایی که باید با حضور آنها پر شود به تسخیر کارتنخوابها و گروههای بزهکار جامعه درآمده است. در کدام نظام اجتماعی، گروه برتر اجتماعی تعریف شده که هنرمندان ایرانی خواهان دست یافتن به امتیازهای آن هستند. شهر برای هیچ گروه اجتماعی فرش قرمز پهن نمیکند. این دوستان با کمکاری و شیوه رفتاری خود کیفیت یکی از بهترین فضاهای شهری را از میان بردهاند و برای آن نه تنها پاسخی ندارند، بلکه خواهان امتیاز بیشتری هستند. باید آنها دوباره به شهر باز گردند و از امتیازاتی که جامعه به آنها داده به نفع همین جامعه بهره بگیرند.
تا مدت زمان نه چندان دور جامعه میتوانست افراد فرهیخته خود را در کافهها و پاتوقهای مختلف پیدا کند. برای دیدن و معاشرت با بهترین و برجستهترین شاعران، نویسندگان، بازیگران، آوازخوانها، موسیقیدانها، نقاشها و… همیشه راههای بازی برای جامعه وجود داشت. امروز اما با انزوای جامعه فرهنگی و هنری و ایجاد پاتوقهای خصوصی چنین امکانی فراهم نیست.
تجربه نشان داده در مناطق جرمخیز، برخورد انتظامی و حضور ملموس پلیس در دراز مدت برای گروههای بزهکار ایجاد امنیت نموده، انسجام بینگروهی آنها را افزایش میدهد. در حالیکه ورود جامعه مدنی و تشکلهای غیردولتی مفصلهای ارتباطی بین آنها را از میان برده، سطح ارتباطیشان را به حداقل ممکن میرساند.
رفتار گروههای ستیزگر و ناهنجار اجتماعی به گونهای است که جامعه قلمرو آنها را به رسمیت شناخته و به محدوده آنها تجاوز نمیکند. ایجاد این قلمرو در ذهن جامعه شکل گرفته و وابسته به هیچ گیت، نگهبان یا دیواری نیست. توده مردم به صورت عادت رفتاری میدانند که در چه هنگام از شبانهروز نباید به چه نقاطی از شهر تردد داشته باشند. این رفتار غیر ارادی بقای گروههای بزهکار را تضمین میکند. به همین سبب است که باید از همین رفتار بر علیه آنها استفاده کرد و نقاط امن ذهنی جامعه را افزایش داد. ایجاد حریم ذهنی، امنیت گروههای بزهکار را مخدوش کرده و آنها را به حاشیه میکشاند. در حالیکه ایجاد حصار و دیوار نقاط کور جدیدی در شهر پدید میآوردند که در حتی در کوتاه مدت نیز تاثیرات مخرب آنها قابل بررسی است.
یکی از اقدامات مهم تقویت و بازطراحی نظام نور شب در مناطق بحرانی شهر است. این راهکار در محوطه تئاتر شهر باید جدی انگاشته شود. محدود کردن دسترسی به نقاط کور به ویژه نقاطی که شبخوابها به راحتی میتوانند در آنها استقرار پیدا کنند تمهید دیگری است که میتواند تا حدود زیادی از بار مشکلات فعلی بکاهد.
حضور تشکلهای غیردولتی فرهنگی و هنری، استفاده از ظرفیت سالنهای تالار در هنگام روز با اجرای برنامههای مشترک با آموزش و پرورش و دانشگاههای هنر، برگزاری نشستهای منظم فرهنگی و… میتواند ضمن افزایش ترددهای فرهنگی و هنری، جامعه متوسط شهری و خانوادهها را نیز به ورود به این فضا ترغیب نماید.
باید به این نکته توجه داشته باشیم وقتی زیست شبانه برای گروههای اجتماعی محدود و حتی ممنوع شود، گروههای بزهکار فرصت مناسبی پیدا میکنند تا به تسخیر شهر بپردازند. رفتار این گروهها برای تثبیت جایگاه خود در شهر به مانند رفتاری است که گروههای جانوری برای معرفی قلمرو خود نشان میدهند. استفاده از ادرار و مدفوع برای علامتگذاری محدوده تمهیدی که موثر واقع شده و به راحتی افراد جامعه را از محدوده آنها دور میکند. نا امن کردن محیط به نفع امنیت خود، رفتاری هوشمندانه است که این قبیل گروهها از خود نشان میدهند. رفتاری که میتواند در مدل رفتاری جامعه شکل بگیرد و بر علیه آنها استفاده شود.