خاتمه کتاب
خاتمه کتاب شامل دو مقصد است .
مقصد اول: نیروهایی که استبداد از آن تغذیه می کند.
۱. جهل مردم
عاملی که استبداد را بر پا می دارد و اصل و روح دیگر عوامل است، جهالت و عدم آگاهی ملت از حقوق خود و وظایف حاکمیت است. بدیهی است که علم و آگاهی سرچشمه همه سعادتها و پیروزیهاست و متقابلا جهل و نادانی منشآ و منبع همه شرور است که فرد و جامعه را به بدترین انحطاطها می کشاند. نادانی است که انسان را به بت پرستی و قرار دادن فرعونها و دیکتاتورها در جایگاه خدایی می کشاند. نادانی است که باعث می شود انسانهای بیچاره آزادی خدادادی و برابری شان را در همه امور و حقوق اجتماعی با حاکمان غاصب آزادی و حقوق ملی فراموش کنند و با دست خود طوق بندگی را به گردن خویش اندازند و بدتر این که این حق آزادی و برابری را که بزرگترین نعمت الهی به انسان و مهمترین هدف پیامبران و اولیای الهی بوده است، موهوم شمارند.
نادانی و جهالت است که انسان را چون حیوان و دیو سیرت کرده و او را وادار می کند تا تمام نیرو و دارایی اش را در استحکام اسارت و بندگی و بردگی خویش بکار گیرد و به جای آن که با برادران دینی و وطنی اش برای رهایی و نجات از این اسارت و بردگی و حفظ آیین و وطنش همدرد و همدست شود، اقدام به ریختن خون آنان و غارت اموال و ریختن آبرویشان می کند و چنین بی دینی و بی ناموسی و ظالم پرستی و بدترین نوع راهزنی را شجاعت و شهامت و بلکه خدمت به وطن و دولت و موجب سربلندی و شرافت می پندارد و مانند اراذل کوفه و اوباش شام به کشتار و اسارت عالمان و سادات و خوبان و آزادگان و بردن آبرویشان و غارت اموالشان می پردازد و به این امر افتخار می کند و از این که در زمره یزیدیان قرار بگیرد، هیچ پروایی ندارد!
بی دانشی و کودنی است که آدمی را از حیوانات گمراه تر می کند و به جای جانفشانی در حفظ دین و نگهبانی از وطن اسلامی با دشمنان روسی که جز هدم دین و دولت و مستأصل کردن ملت و بلعیدن مملکت هیچ هدف دیگری ندارند، همدست می کند و به اسم دینداری و دولت خواهی چنین اعمال پستی را انجام می دهند.
این که فراعنه و طاغوتها مورد سجده قرار می گیرند، گاوها در هندوستان پرستیده می شوند، حاکمان اموی و عباسی و دیگر حاکمان پس از آنان مالک الرقاب مردم می گردند، ایرانیان و بلکه عموم مسلمانان به دنبال هر صدایی می روند، پاپها در فرنگ به گناه بخشی می پردازند، و یهودیان به انتظار پیامبر موعود می نشینند، ازلیان و بهاییان مخلوق را به جای خالق می نشانند، مسلمین از ظالم پرستان و خوارج نهروان زمانه، اطاعت می کنند، و دیگر امور شنیعی از این دست، همگی از این مادر همه شرور و امراض یعنی جهل و نادانی ناشی می شود. از ابتدا تا انقراض عالم این جهل و نادانی است که انواع بلاها را بر سر مردم آورده و می آورد. توضیح این امر از این مجال خارج بوده و نیازمند نگارش دفترها و طومارهاست!
ادامه دارد
۳. شاه و شخص پرستی
سومین نیروی تغذیه کننده و تقویت کننده استبداد، شاه پرستی در مملکت است که به جای بها دادن به مراتب علمی و تجربه عملی و دیگر امتیازاتی که برای یک حاکم شایسته ضروری است، عمل می کند.
نفوذ شاه پرستی و شخص پرستی است که نادانی و ناآگاهی عمومی را بی علاج کرده و ریشه علم و دانش و دیگر عوامل سعادت و حیات ملی را به کلی از مملکت بر می اندازد و همه امکانات ملی را مضمحل می کند و ملت و کشور را محتاج قدرتهای خارجی در همه امور می سازد.
به واسطه رسوخ و عمق همین شاه و شخص پرستی است که حتی عده از روحانیون با وجود آگاهی از این امر که نباید به مستبدان و طاغوتها که خود را در جایگاه خدایی می بینند، کمک کنند، اقدام به دفاع از استبداد و مستبدان می کنند و ساحت مقدس دین را لکه دار می کنند.
شاه پرستی است که هر فرد بی دانش و غارتگر و بی لیاقتی زمام امور مملکت را بر عهده می گیرد و بدون هرگونه زحمتی مالک مردم و ثروت کشور می شود و به قدرتهای خارجی امتیاز می دهد و ملت و دولت و مملکت را به حال تباه و سیاه امروزی می کشاند. شاه پرستی در نهایت موجب شکاف بین حکومت و اکثریت مردم می شود که فرجام آن چیزی جز زوال و انقراض نمی باشد و تنها اقلیتی از خواص و چاپلوسان در کنار حاکم باقی می مانند.
امام علی ع در فرمان حکومتی خود به مالک اشتر در مورد این خواص و اقلیت چاپلوس و چپاولگر به مالک هشدار می دهد:
«و هیچ یک از مردم از جهت مخارج سنگین تر و از جهت یارى رساندن در سختیها بى ارزشتر و به انصاف بى رغبت تر و در مقام درخواست مصرّتر و هنگام عطا و بخشش ناسپاس تر و وقت عدم بخشش عذر ناپذیرتر و هنگام پیشامدهاى زمانه بى طاقت تر از خواص نیستند و تنها استوانه هاى دین و جمعیت مسلمین و نیروهاى آماده در مصاف با دشمن عموم و اکثریت مردم اند پس باید با آنان همراه بوده و قلب تو به آنان متمایل باشد.»
منظور از خواص همین دسته مفتخوران است که به عنوان دفاع از دولت و نظام و شاه پرستی خود را به حاکمیت و حاکمان می چسبانند. امام ع در همان فرمان در مورد برخورد با اینان می گوید:
« سپس حکمرانان را نزدیکان و درباریانى است که به خودسرى و گردنکشى و دست درازى و کمى انصاف خو گرفتهاند که باید ریشه و اساس شرّ آنان را با جدا کردن موجبات آن صفات از بین ببری. به کسى از آنان که در اطرافت هستند و خویشاوندانت زمینى واگذار مکن و نباید کسى در تو طمع کند به گرفتن مزرعه و کشتزارى که به همسایهء آن در آب یا کارى که مشترکا باید انجام شود ، ضرر برساند و سختى کار مشترک را به همسایگان تحمیل کند ، چنین رفتارى موجب خوشى آنان بوده و عیب و سرزنش آن در دنیا و آخرت نصیب تو است، و حق را براى آنکه شایسته است اجرا کن چه از نزدیکان تو باشد یا از افراد دور و غریبه.»