این روزها روایت های عجیب و غریبی می شنویم از اتفاقاتی که در سالهای پس از انقلاب ۵۷ افتاده و ما جور دیگری شنیده بودیم. انگار زمانه دارد روی دیگری از گذشته ای را که گذراندیم نشانمان می دهد! گذشته ای پر از اتفاق و حادثه، تلخ و شیرین، بزرگ و کوچک! اتفاقاتی که خودمان در آن حضور داشتیم و حسش کردیم. انقلاب، امام، روسای جمهوری که محبوب آمدند و مبغوض رفتند! انتخاباتی پرشور و انتخاباتی کم حضور! نمایندگانی فرهیخته و گاه بی سواد! سالهای جنگ و صلح.جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم! ۲۰ سال نزاع هسته ای! انرژی هسته ای حق مسلم ماست! ریزش بورس. دلار و سکه در اوج. پول ملی در حضیض! ممنوعیت ویدیو و ماهواره. قوانین متروکه و امریه های واجب الاتباع!
به گذشته که فکر می کنم انگار دهه هاست است زنده ام، از بس حوادث بر ما رفته است در این چهار دهه! چهار دهه موج سواری بی نتیجه. چهار دهه نوسان بین امید و دریغ! چهار دهه از دست دادن و به دست نیاوردن! چهار دهه گفتن امسال دریغ از پارسال! چهار دهه ای که در آنها نسلی هایی چشمشان به آمدن آینده درخشان سفید شد و جز محرومیت از همه چیز، چیزی ندیدند!
ما استقلال خواستیم و بحمدالله تا حدودی با کمک شرقیها به دست آوردیم، اما به قیمت از دست دادن آزادی برای یک اعتراض ساده! به قیمت از دست دادن دین جمهور، به قیمت فنا شدن آرزوها و آمال دم دستی! به قیمت حسرتِ داشتن ابتدایی ترین ها! به قیمت از دست دادن سرمایه ها!
این روزها خبرهایی متفاوت از روایتهای رسمی می شنویم که تاکنون باورشان کرده بودیم. خبرهای پشت پرده! خبرهایی که ساختگی بودند! اسطوره سازی های دروغین برای فریب مردم! وارونه جلوه دادن حوادث برای گریاندن مردم! پنهان کردنهای مکرر برای حفظ قدرت! و به عینیت درآمدن این ضرب المثل که گر نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها!
حالا دیگر کسی باور نمی کند روایتهای رسمی نظام را از اتفاقات، حتی یک اتفاق معمولی و پیش پا افتاده را! به جز عده محدودی که یا عشق به نظام از دیدن واقعیات محرومشان کرده و یا به خاطر منافعشان چشم بر روی واقعیات بسته اند و یا خودشان هم از این ساختگیها منتفع می شوند!
هیچ گاه فکر نمی کردم روزی برسد ببینم در نظامی مدعی دین و پیروی از علی ع به جایی برسیم که اگر بگوییم دروغگو دشمن خداست، بشنویم کدام خدا! خدایی که با دروغگویان است؟ خدایی که به نامش ثروتها اندوختند و خونها ریختند؟ خدایی که به خاطر حفظ نظام دینی به نامش دروغها گفتند؟ نه، ما این خدا را نمی خواهیم!
و امروز می فهمم چرا درس چوپان دروغگو را از کتاب ابتدایی حذف کردند! چون نمی خواستند تصویر بدی از چوپانی که حافظ گوسفندان است و گاه دروغ هم می گوید در ذهن بچه ها ترسیم شود. چون فکر می کردند اگر به جای چوپان دروغگو چوپان راستگو را بگذارند، می توانند گاه دروغ های مصلحتی بگویند که بار منفی دروغگویی را نداشته باشد، مثل زمانی که هواپیمای حامل جوانان نخبه ایرانی را به عمد یا اشتباه زدند و تا سه روز پنهانش کردند! مثل وقتی که داستان شهید حسین فهمیده را ساختند تا عواطف نوجوانان را برای رفتن به جبهه تحریک کنند! مثل وقتی که اعتراضات را به آشوب کشاندند و به گردن اوباش انداختند! مثل وقتی که….
اما من هنوز هم به جد معتقدم دروغگو دشمن خداست چون هر دروغ حتی مصلحتی آن برای توجیه رفتارمان و یا حفظ حکومتمان، همچون شعله ای بر خرمن اعتقاد مردمی می افتد که به ما اعتماد کردند و جان و مال و آبرویشان را به ما سپردند، و همین حال و اکنون ما، گواه آن است!