علی صاحبالحواشی : “مارکسیسم”، که دربارهاش باید بسیار بدانیم
✍علی صاحبالحواشی
یک وقت هست که محتوای یک فکری را میدانیم و میشناسیم، یک وقت دیگری هست که هندسه درونی یکفکر را میشناسیم.
این شناخت هندسه درونی یک فکر، ورای شناخت محتوای فکر و برفراز آن است، زیرا که معرفتی بس ژرفاییتر است. علاوه براین با احاطه به هندسههای فکر میتوان سنخیتها و بالقوگی و بالفعلیِ دادوستدهای میان اندیشهها را هم فهمید و گمانهزد. آقای حسام سلامت پیداست که بر هردوی این وجوه مارکسیسم چیره است. درست از اینروست که شنیدن سخنانش بسیار روشنگر است.
مارکسیسم در عرصه سیاسی شکست مفتضحی خورد، افتضاحش از فاجعههای عظیم انسانی بود که رقم زد. در آنجاهایی هم که به حکومت نرسید، با اقبالی که روشنفکران جهان بدان کردند موجب میراثی گشت که هیچ مثبت نبود بلکه بشدت منفی و مُخرب بود.
اما و هزار اما، مارکسیسم بهلحاظ فکری نهتنها نمرده است بلکه همچنان در اندیشکدههای علوم اجتماعی جهان تاثیرگذار و روشنگر است. از اینروست که نمیتوان مارکسیسم را در این معنا و دلالت، نادیده گرفت یا که حتی بدان کمتفاوت بود.
گذشته از این، مارکسیسم موجد امواج مهمی از اندیشه هم شد که هنوز سرزندهاند و بدون دانستن هندسه مارکسیستی نمیتوان معرفت ژرفایی بدانها یافت. مثلا اندیشه اجتماعی فرانسوی که بیخِ بیش از دویست ساله دارد، در قرن اخیر به ژرفا متاثر از مارکسیسم بوده است، تا بزرگترین برونده آن “پستمدرنیسم” به سنگینی تمام حامل انگارهها و حتی گاهی هندسه اندیشه مارکسیستی نیز هست.
سوای این، بصیرتهای نبوغآسایی که مارکسیسم درباره هرمنوتیکِ تاریخ، ازخودبیگانگی، سرشت سرمایهداری، و… ببار آورد مورد استفاده گسترده رشتههای مختلف علوم انسانی، حتی توسط مکاتبی است که بشدت ایستار ضدمارکسیستی دارند.
من شنیدن این کلاس آقای سلامت را به همه آنها که بهنحوی دغدغه مارکسیسم را دارند توصیه میکنم.
اما حرف آخر توجه دادن به این نکته بسیار مهم درباره اینتلیجنسیای ایران امروز است، آن هم در قیاس به اینتلیجنسیای ایران قبل از انقلاب:
در بعد از انقلاب با سرخوردگیهای عمیقی که پیش آمد، اینتلیجنسیای ایران به بلوغی دست یافت که از منبرها و تریبونهای خطابه و شعر و شعار منزجر شده رو به خواندن و یادگرفتن آورد. به موازات آن، آکادمیای علومانسانی ایران نیز جهش عظیمی کرد تا ژرفاندیشانی چون حسام سلامتها که در پیش از انقلاب حکم کیمیا داشتند، امروزه کمشمار نباشند. اقبال جوانان به این بحثهای ژرفایی تنها قدری کمتر از انزجار آنان از منابر و تریبونهای عروتیزِ خطابه است.
مخلصکلام آن که از هر طرف نگاه کنیم، ایران دستخوش یک جهش تمدنی شده است. این واقعیت برای ایرانیکه در ابتدای قرنبیستم به گواهی اسناد غیرقابل تردید (از جمله تحقیق یرواند آبرامیان) تا ۹۵٪ بیسواد مطلق داشت و آن ۵٪ باسواد هم غالبا بیش از خواندن و نوشتن نمیدانستند، بسی بیش از “بسیار درخشان” است!
در میان همه بدبختیها که در این چهاردهه شوم بر سرمان بارید، خوب است به این هم توجه داشته باشیم.