از میان غزل سرایان معاصر ، محمدعلی بهمنی را میتوان به عنوان شاعر دورانهای متوالی، معرفی کرد.
از روزگار کودکی و جوانی و مشق در محضر بزرگانی چون فریدون مشیری، دوران جوانی و روزگار ناب غزلها و ترانه هایی که هنوز هم گاه بی آنکه نامی از شاعرش را بدانند، در یادها مانده است تا روزگار کهن شدگی شعر و عمق اندیشه در اشعارش.
اما آنچه بهمنی را بر تارک غزل معاصر نشانده است این توالی نیست بلکه موفقیت و ماندگاری شعر بهمنی، از زبان ساده، تصاویر حقیقی، موسیقی درونی اشعار و عاطفه ی کلام وی سرچشمه میگیرد.
زبان در شعر بهمنی ساده و حقیقی است یعنی به همان گونه که سخن میگوید شعر میگوید. از ابهام و استعارات سخت در شعرش خبری نیست و برای یافتن مضمون خواننده را دچار سردرگمی نمیکند. شاید به جرأت بتوان گفت بزرگترین ویژگی شهر بهمنی، سهل و ممتنع بودن آن است.
قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تورا خوب ببینم کافیست
تصویرسازی در شعر بهمنی بسامد بسیار بالایی دارد. هر غزل گویا تابلویی است که زندگی یا روایتی را به تصویر میکشد. در اکثر ابیات با زبانی ساده، شاعر خواه به عمد یا ناخواسته، به تصویرسازی پرداخته و خواننده در مواجهه با شعر، خود را درون تصویر یا موقعیتی تجسم میکند و یا صحنه ای در ذهنش نقش میبندد.
این ویژگی شعر بهمنی را بسیار دست یافتنی و باورپذیر کرده است و به خواننده اجازه ی همذات پنداری با شاعر یا راوی شعر را میدهد.
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
…
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
…
شب که آرام تر از پلک تو را میبندم در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
موسیقی در شعر بهمنی با وزن اشعار عجین و یکرنگ شده است. یعنی در اشعار وی، سوای اوزان عروضی و رعایت کامل آن در شعر، با ریتم و آهنگی درونی مواجه هستیم که پویایی و گیرایی اثر را چندبرابر کرده و بر لطافت کار میافزاید.
این اشعار موزون و ریتمیک سبب میشود جذابیت اثر بیشتر شده و شعر در ذهن خواننده بماند و بیآنکه مخاطب قصد از برکردنش را داشته باشد، بیت یا ابیاتی را پس از چند بار شنیدن یا خواندن حفظ شده و از بر کند.
با همهی بی سر و سامانیام
باز به دنبال پریشانیام
طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیام
آهنگ موسیقایی اشعار بهمنی سبب شده است که از دیرباز، غزلها و ترانه هایش، توجه آهنگسازان و فعالان عرصهی موسیقی را به خود جلب کند و آهنگهای ماندگار بسیاری با صدا و ملودی بزرگان این عرصه بر روی کارهای بهمنی، ساخته، اجرا و پخش شود.
در این زمانهی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغای قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظهی خود را
برای اینهمه ناباور خیال پرست
…
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
لازم به ذکر است بهمنی گاهی غزل را به سبک و سیاق شعرهای نیمایی مینویسد.
او خود در یادداشتی به این نکته اشاره کرده است که عمدا از برخی قواعد غزل کناره جسته است و از آنجاکه ریتم بدون دردسر در ذهنش مینشسته، خود را از تکلفات و زحافات و … رهایی بخشیده و غزلهای کوتاه و بلند غیرمتساوی و متساویالمصراع را مثل شعرهای نیمایی به حساب آورده است:
کجا را زدند؟
صدا آنچنان زلزلهوار بود
که انگار
دلهای ما را زدند
نه! شیطان ترین بچههای جهان
هدف رفته و شیشهها را زدند
هوا زیر آوار له گشته است
نترسید آری هوا را زدند …
دخیل بودن عاطفه و احساس، بزرگترین ویژگی شعر بهمنی است. روح عشق در سراسر ابیات بهمنی به چشم میخورد و با چنان عاطفه و احساسی از این عشق، سخن میگوید، تعریف میکند، گاه شکایت و گله میکند و گاه در فراق معشوق،
از خواننده طلب شفقت و استرحام میکند که خوانندهی اشعارش، ناخودآگاه از خود میپرسد باید چه بر او گذشته باشد؟
آندم که عاجزانه نوشت:
خون هر آن غزل که نگفتم به پای تو آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟!
رنگ مهری که در اشعار بهمنیاست کتاب شعر او را به دیوانی تبدیل کرده است که هر دلی را با خواندنش بر سر مهر میآورد و عصارهی عشق را در هر جانی تزریق میکند.
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی، “هــاآآ” میکنم هر شب
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هرشب
علاوه بر ساخت و زبان ساده، موسیقی، تصاویر درونی ابیات و عاطفهی اثر، انتخاب واژگان درست و بلیغ، زبان پاک، ردیف و قافیهها ساده و در عین حال زیبا، نقش بسزایی در موفقیت غزل بهمنی داشته است واینگونه است که اگر محمدعلی بهمنی را نشسته بر تارک غزل معاصر بخوانیم، سخن گزافی نگفته ایم.