در دوران صدا های بریده، در دوران ی که عدالت مغلوب شده است ، به هنرمند ی چون کیانوش عیارینی از داریم تا حقایق را به شیوهی خویش برایمان بازگو کند و اندیشه زنان را، به سو ی پرسشگری و درپی آن دفاع از حقوق پای مال شدهشان هدایت کند .
عیاری در « خانه پدری » به تجربیات زنان مشروعی تمجد بخشد و آن چه در تاریکی و زیر زمین و دور از انظار اتفاق می افتد را فاش میکند ؛ قدرتِ زنان را با گذشت زمان و ورود به دوره ها ی مختلف به نوعی پس میگیرد ؛ یعنی حافظهشان، صدای شان و در پی آن آینده شان را .
پدر، در ساختهی کیانوش عیاری نقش ساحت نمادین را دارد، کسی که نمادی کوچک است از آن چه که جامعه می پسندد و در یک جمله ، پدر ماحصل ایدئولوژی غالب جامعه است .
آنچه کیانوش عیاری در نسل اول زنان در دوره ی قاجار نمایش میدهد ، نابودی و انحطاط تنها سرنوشتِ ممکن برا ی زنان و دختران ی است که در برابر قانون پدر مقاومت می کنند. دختر ی که تابع قوانین پدر و گفتمان پدرسالارانه نیست ، توسط این گفتمانِ محکومِ به نابودی است .
این پدرواره ها هستند که جایگاه و موقعیت زنان را دستخوش تزلزل و بی ثباتی کرده اند . عیاری به درستی این نکته را به تصویر می کشد هنگام ی که در نسل اول زنان، پدر بعد از کشتن دخترش و دفن آن در زیرزمین، از دریچهی آجریِ کوچک زیرزمین دختر ی همسن و سال دختر دفن شدهاش را درحال تاب خوردن میبیند .
در دوره های بعد زنانی با لباس ها ی قرمز که حاکی از عصیان علیه شرایط موجود و خواستِ برابر ی است ظهور میکنند . زنی با چند بچهی کم سن وسال که به قصد کار به ز ی ر زم ی ن خانه ی پدر ی آمده که نها ی ت توسط همسر منع میشود .
در دوره ی بعد دختر ی کم سن وسال که در برابر ازدواج اجباری مقاومت میکند و در همان زیرزمین با اقدامِ به خودکش ی صدا ی اعتراضش را با رسایی هرچه تمام به گوش همگان م ی رساند . همان ز ی رزم ی ن ی که زمان ی خشونت ی گزنده و فج ی ع و دور از انظار د ی گران در آن رخ داده است ، هر بار و در هر دوره ی متفاوت که ع ی ار ی به تصو ی ر می کشد ، وقت ی زن ی متوجه ی آن خشونتِ تار ی خ ی م ی شود ، آن ز ی ر زم ی ن را که ب ه عنوان محل کار انتخاب کرده ترک می کند ، ا ی ن صدا ی اعتراضِ زنانِ دوره ها ی مختلف است که ع ی ار ی به خوب ی در « خانه پدر ی » آن را به تصو ی ر می کشد .
زیرزمین در ساخته ی عیاری ، محلی است برا ی فرودست انگاشتنِ زنان و پنهان کردنِ خشونت ی که بر آنان رفته است. با ثبت آن خشونت در حافظه ی تاریخی شان و روا یتگری شان برا ی زنان دوره ی بعدی که این خشونت را برن می تابند و کارشان را از خانه به محلدیگری منتقل میکنند .
زنان ی که با گذشت زمان و ورود نسل ها ی مختلف در ز ی ر زم ی ن مدام در حال رفوگر ی فرش ها ی کهنه و پوس ی ده هستند ، از آن جایی که فرش جا ی گاهِ بروز و ظهور اند ی شه ها در ا ی ران با الهام از باورهاست ، شاید عیاری با این نمادسازی در پی القای این مفهوم به مخاطب است .
و در آخرین نسل از زنانی که عیاران به تصویرکشیده ، زنی که با روایتگر ی این خشونت برا ی او، عنوان می کند که این خشونت دیگری ک راز خانوادگی باقی نخواهد ماند. چنین بر میاید که عیاران در اثرش در پی عریان ساز ی این خشونت تاریخی و شنیدن صدای رسای آن به گوش زنان بیشتری از نسلهای آینده و آگاه ساز ی آنان به حقوقشان است.