کشمکش بر سر قدرت، بنمایه سیاست بینالمللی است و این با ظرفیت روایتسازی و روایتپردازی پیوندی عمیق دارد. با روشن شدن محوریت روایت به عنوان عنصری اساسی در روابط بینالمللی، باید این پرسش را پاسخ داد که در مورد ماهیت روایتسازی در روابط بینالمللی چگونه میتوان اندیشید؟ در پاسخ، سه پدیده «تنوع و پویایی»، «مفاهیم پایهای» و «کارآیی و بازسازی» باید مورد مداقه قرار گیرند.
در دنیای امروز، ما با تنوعی از روایتها روبرو هستیم که کنشگران گوناگون در عرصه روابط بینالمللی ساخته و پرداختهاند. روایتهای آمریکائی، روایتهای اروپائی، روایتهای چینی، روایتهای روسی، روایتهای هندی، روایتهای جهان سومی، روایتهای عربی و نظایر آنها بسیار گسترده و متنوعاند و هرکدام به قول میسکیمون و همکارانش در کتاب خواندنی «روایتهای استراتژیک»، داستان خود را پرداختهاند. به عبارت دیگر داستانپردازی در روابط بینالملل و از روابط بینالملل گستردگی خاصی داشته و شاید اغراق نباشد که گفته شود، هر کنشگر روابط بینالمللی، داستان و قصه خود را روایت میکند.
اما آنچه در کنار این تنوع باید مدنظر قرار گیرد پویایی قصهسازیها و روابط بینالمللی است. قصهها و روایتها مانند موجودات زنده حیات و ممات دارند. زنده و سرحال میشوند یا به سمت مرگ و میرائی میروند. روایتها همچنین تحت تأثیر قصههای دیگر کنشگران و راویان سیاسی قرار میگیرد.
سرنوشت فرا روایت و کلان قصه استراتژیک «جنگ با تروریسم» ایالات متحده بعد از وقایع یازده سپتامبر ۲۰۰۱ (شهریور ۱۳۸۰) مطلب است. این روایت استراتژیک قرار بود ضمیمهای باشد که ایالات متحده میخواست جهان پسا جنگ سرد مخصوصاً در خاورمیانه را با آن شکل دهد. جنگ علیه عراق با این قصهپردازی استراتژیک شروع شد و چه سرانجامی یافت. کاملاً به ضد خود تبدیل شد. همراه با پویائی، مفاهیم درونی روایتهای روابط بینالمللی نیز حائز اهمیت است. در بطن و محور قصههای استراتژیک کنشگران روابط بینالمللی، مفاهیمی چون «نظم و بینظمی»، «ستیز و سازش»، «امنیت و ناامنی» و در نهایت «جنگ و صلح» قرار دارند. این مفاهیم تکراری ولی پایهای هستند. هر کنشگری در عرصه روابط بینالمللی سعی دارد که این مفاهیم را براساس منافع خود در قصهپردازی خویشتن، تعریف و بازتعریف کند. به عبارت دیگر مفاهیم مشابه یکدیگرند ولی نحوه خوانش آنها توسط هر کنشگری با دیگر کنشگر متفاوت است، اما آنچه که مهم است کارآیی روایتهای استراتژیک و قصهپردازیهای روابط بینالمللی است. اگر روایتها با واقعیتها فاصله داشته باشند و نتوانند قدرت اقناع خود را به نمایش بگذارند، نه تنها به هدف تعیین شده توسط کنشگران جامه تحقق نمیپوشانند بلکه اثرات منفی و مخربی را به همراه میآورند. متقابلاً باید در نظر داشت که روایتها، ظرفیت بازسازی و به روز شدن دارند.
کنشگران روایتپرداز میتوانند، روایتهای خود را صیقل دهند، کاستیها را شناسایی و جبران کنند و با بازپروری روایتها، کنشگری خود را جلا دهند. آنچه که ذکر شد تا حدودی بنیادهای کشمکش روایتها در روابط بینالملل را به تصویر میکشد و روشن میکند که در کنار سایر عوامل و عناصر، روایتها، عرصه رقابت قدرت در سیاست بینالملل هستند، لذا روایتها را باید شناخت؛ شالودهشکنی و نقد کرد تا درک دقیقتری از زیستبوم سیاست جهانی به دست آید. در شمارههای آینده، روایتهای گوناگون و متنوع روابط بینالمللی مخصوصاً روایت قدرتهایی که سعی دارند نظام جهانی را مهندسی کنند، شناسایی و احصاء شده و مورد بررسی قرار میگیرند.