در این یادداشت قصد دارم یکسره در باب سجایا و فضایل استاد گرامی حجت الاسلام والمسلمین جناب محمدجواد حجتی کرمانی بنویسم . نشریه ارجمند و محترم «نیمروز» به مدیریت فاضل بزرگوار و ارجمند جناب دکتر محمدجواد حقشناس، خط مشی مشخصی دارد که ضمن توجه به مسایل اساسی و مشکلات مهم و بنیادی، به نقد و شناخت تحلیلی امور می پردازد و این یک وظیفه ملی و یک ضرورت تاریخی برای صاحبان فکر و قلم در روزگار ماست. اما در مورد تجلیل و تکریم استاد حجتی کرمانی، ادای دین است و فکر می کنم هم نویسنده و هم نشریه «نیمروز» و هم مخاطبان و خوانندگان عالیقدر اتفاق دارند که چرا باید این چهره ارزشمند و مستقل و آزاده را گرامی داشت؟
پس اجازه می گیرم و این کار را نه از روی ضرورت یا نیاز به چنین نوشتههایی، بلکه از برای بیان آنچه در دل دارم مینویسم. خوشبختانه اخیرا ـ روز چهارشنبه ۱۹ بهمن ماه سال جاری ـ جلسه ای در بزرگداشت و تکریم آقای حجتی کرمانی در سالن اجتماعات و سخنرانی های روزنامه اطلاعات برگزار شد که قاطبهٔ بزرگان و مخبران، فضلا و سیاستمداران و اهل علم و اطلاع، گرد آمده و فارغ از اختلافات حیدری و نعمتی، همدل و همنوا در باره تجارب و صفات ستودۀ حجتی کرمانی سخن گفتند . بی آنکه محذور و اجباری در کار باشد، از صمیم دل و جان، سخنها گفته شد در تکریم و تعظیم وی ، همه یکصدا و بالصراحه، بدون تعلقات جناحی و سیاسی و حزبی، گفتند و نوشتند .
این ماجرا از یک جهت مایۀ عبرت است زیرا مردم قدر آزادگی و منزلت ایستادگی و شرافت و شجاعت را میدانند و سیاستگران مستقل و مردمی را دوست میدارند و عزیز میشمارند. بنابر این روا نیست که در پی این رویداد، اینک ما قلم به تحلیل و نقد و نکته یابی بگردانیم و در جشن نکوداشت جناب حجتی کرمانی، نغمه ای ناموزون و راه مخالف ساز کنیم.
در مملکت ما از دیرباز همواره جراید عیب جو و خرده گیر فعال بودهاند. مخبران این دسته از جراید و نشریات، با خبربازی و گمان پردازی، جوسازی میکنند و افکار عمومی را به آنجا که میخواهند سوق میدهند. بیش از اخبار و تحلیل واقع نگرانه و معطوف به منافع ملی، پرونده سازی کرده و رقبای واقعی یا خیالی را درگیر مشکلات و مردم را اسیر مصایبی میکنند که سالهای سال نتوان از بحرانها عبور و از دام های خودساخته خروج کرد!
آقای حجتی در یکی از یادداشت هایی که برای اینجانب نوشته و در حاشیه مقاله ای فرستاده بودند، به این مسایل اشاره کرده و درباره یکی از جراید هتاک و مطالب ناصوابش با اندوهی مشفقانه سخن گفته و اندرزهایی دادند.
ازجمله اینکه «چرا باید خردلی شک را اگر مقرون به صحت و حقیقتی باشد، بزرگ نمایی کنیم و کاه ظن و گمان را به کوهی از پروندههای بیهوده بدل کنیم و آخر سر هم راه شرمساری بپوییم و در دل بگوییم : شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد … »
در این برهه در مورد آقای حجتی کرمانی که مرتبه و حق استادی بر عهده اینجانب دارد، لازم است ستایش و حقگزاری شود تا طلاب جوان و اهل قلم بیاموزند که میتوان با آن سوابق و مبارزات و مقامات و موقعیتها، باز هم در کنار مردم و همچون یکی از آحاد ملت زیست و سخن حق را رها نکرد و راه حقیقت را گم ننمود. ممکن است اشتباه و خطایی در کار باشد، زیرا هیچ کس معصوم و مصون از خطا نیست، ولی می توان با انگیزههای عالی و تربیت و منش درست در راه راست ماند و نزد مردم و تاریخ روسفید بود و رضای خداوند سبحان را پیش چشم داشت.
از این رو، باید سیره و روش حجتی کرمانی را چراغ راه طلبه ها و سیاستگران و نویسندگان ساخت تا از باطل نهراسند و به جنگ اباطیل و بطلان ناحق بروند .
از حجتی کرمانی و یار گرانمایه دیرینه و تازه درگذشته اش سید محمود دعایی بیاموزند که آزادگی و قناعت و شرافت لباسی است که همچون زره پولادین، جان و روان را حفظ میکند و نام انسان را پاس داشته و ارج و اعتباری فراتر از مقامات نامعتبر و پوچ و لرزان به انسانها می بخشد .
به فرمایش خواجه حافظ بزرگ :
بر در میکده رندان قلندر باشند،
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
این است مقام قناعت و عزت و تقوی و استغنای از خلق جهان ، و بی اعتنایی به مقامات و مال و منال دنیوی . به همین جهت در ستایش این ستودگان سخن می گوییم و به قول همکار فاضل گرامیمان آقاجلال رفیع، باید از خصایل عالی و فضایل متعالی حجتی به عنوان حجت برای دیگران یاد کرد ، تا حق مطلب ادا شود .
شاعر بزرگ و نامدار سبک هندی، عبدالقادر بیدل دهلوی، در یکی از سرود ها و غزلهای دل انگیزش چنین می سراید :
یک تار مو گر ز سر دنیا گذشته ای،
صد کهکشان ز اوج ثریا گذشته ای
ای قطره گهرشده ! نازم به همّتت
کز یک گره پل از سر دریا گذشتهای
در خاک ما غبار همه عالم شکستهاند
از هرچه بگذری، ز سر ما گذشتهای
برق نمودت، آمد و رفت شرار داشت
روشن نشد که آمده ای یا گذشتهای …
از این ابیاتِ قابل تفسیر و سرشار از نکته های نغز، توشه ای برمیگیرم تا چندین نکته و نظر را درباره شخصیت و سوابق فکری و آزادگی و منش فرهنگی استاد گرانمایه و عالیقدرم محمدجواد حجتی کرمانی بیان کنم و البته لازم نیست بگویم که این قدر و مجال ناکافی ست، تا که یک از هزار و اندک از بی شمار گویم.
عجب آنکه پس از سالها گفت و شنید، و دید و بازدید، که شناخت و اطلاعم افزون گشته، اما اکنون برای نویسنده چندان آسان نیست که وصف احوال و بیان اقوال استاد و شرح اندیشه آزاد و نقّادِ این مرد بزرگوار و سرشار از محبت و نجابت را بازگویم، و شم ای از آگاهی و فهم این دانشی مرد اهل قلم و نگارش، و صاحب اندیشه و پژوهش را بازجویم ! از آن رو که در عین لطف و سادگی، وجودش مالامال از دادجویی و آزادگی است . باز هم به قول همان سخنسرای نهان اندیش:
چرا خطّ پرگارِ وحدت نباشم؟
به گِردِ دل خویش گردیده بودم
اما گمان نباید برد که حجتی کرمانی مردی است یکسویه و یکرویه _ حتی در بهترین اوصاف و تجلیات _ بلکه انسانی است اگرچه یکسره درگیر سیاست و شکنج و رنج آن بوده، و عمر بر سر نقدهای ستیهنده و نگارشهای داورانه و نامههای افشاگرانه و ستم ستیزانه صرف کرده است، اما مهر و شعر و لطف و صفا و رفق و مدارا نیز بخش دیگر زندگانیش بوده و عمر بر سر آن نهاده است . رفیق طریق او صدق و مهربانی و شفقت بر خلق خدا بوده و در عین حال عشق به میهنی پاینده و امید به مردم و آینده، اجزای جدایی ناپذیر وجود این انسان ارجمند و این بنده خوب خداوند بود است.
این نیک صفتی و نیک سیرتی را در طول سالها و ماهها و روزها، بارها از گفتارش شنیده و در کردارش دیدهام . زمانی مدیر و مرشد فقید ما _ که یادش از خاطر مرواد _ درباره حجتی کرمانی سفارش میکرد و او را پیشرو و راهگشای خود در مبارزه و مشاهده میدانست . یک بار مطلبی از آقای حجتی را برای چاپ در ویژهنامه فرهنگی روز چهارشنبه آماده میکردم، بسیار صریح و تند بود و ناچار شدم برحسب ضرورت عباراتی را جرح و تعدیل و حتی حذف کنم . ماجرا را به آقای دعایی گفتم و افزودم آیا لازم است با آقای حجتی کرمانی تماس بگیرم و در این باره به وی توضیح بدهم، مرحوم دعایی گفت : ” اصلا و ابداً، هیچ نیازی نیست .” گفتم حاج آقا می ترسم برنجد . گفت : «… او را نشناخته ای ! او تنها کسی است که از هیج کس نمی رنجد . من از نوجوانی همراه و رفیق حجتیها ـ علی آقا و محمدجواد ـ بودهام. هر دو شریف و نجیب و بزرگ منش اند . حتی کسانی که به او بیراه و ناسزا می گویند او برایشان دعای خیر میکند و …» بعد هم شرح مفصلی درباره احوال و اخلاق پدرشان مرحوم آقا شیخ عبدالحسین داد که به زهد و وارستگی شهره شهر و آفتاب آفاق بود.
باری، هیچ اغراقی در سخن سید محمود دعایی نبود و هر روز و هفتهای که میگذشت، بیش از پیش بدین حقیقت وقوف مییافتم که حجتی کرمانی چه گوهری است در این عصر و روزگار که تشتهای زر از بامهای بلند و کوتاه افتاده و اغلب پیش کسوتان «صم بکم عمی، مثل الذین لایفقهون، بل لایعقلون» اند و در این روزگار «دل آزار» و دنیا و دکان «سکوتبازار» ، جز اندکی از احرار، لب به سخن حق نمیگشایند و قلم به نقد و افشای ناحق نمیبرند . پدر آقای حجتی به دلایلی با صفت «سلمان زمانه» شهرت یافت . اما محمدجواد فرزند او را باید «ابوذر زمانه» نامید، زیرا یک لحظه از بیان صدق و مدارا و حقیقت، و افشای ستم و ظلم و عداوت دست برنداشته و کوشا و مستمر در این مسیر مستقر بوده و سعی در زدودن تاریکی در میان مردم و نزدیکی قلوب و دلها به یکدیگر داشته است . بی آنکه برنجد یا جلوه ای بفروشد یا فخر و مفر و مقری بجوید و جلال و منصبی طلب کند:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری ست رنجیدن
این بیت حافظ، جامهای است اندازه و قوارهای است برازنده، بر تن و جان، بر پیکر و پیمان استاد گرامی و عزیز ما محمدجواد حجتی کرمانی، که ایزد یگانه بر عز و عزم ایشان بیفزاید. او را سرفراز و عمرش را دراز فرماید . زیرا:
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد