ایران امروز ،با چند رخداد همزمان ودرهم تنیده مواجه شده است که نگرش به ان وتحلیل وتبیین انها نیاز به دقت نظر بیشتری دارد۔
دوست دانشمند وعزیزم دکتر محدثی در واکنش به تحرک تبلیغاتی وسازمان یافته رضا پهلوی که هم صاحب منصان فعلی قدرت در ایران ان را بزرگ نمایی می کنند وهم محافل خاص سیاسی در اروپا وامریکا، احساس خطر کرده ودر مذمت نظام سلطنتی به طرح برخی مباحث علمی،تاریخی وجامعه شناختی پرداخته است که اگر نگویم محل اشکال،بلکه می توان گفت که موضوعی قابل بحث است۔
اینکه چه نوع نظام سیاسی برای یک کشور مفید است وچه نظامی ارجح است بحثی نظری است که در این یادداشت کوتاه امکان بحث ان وجود ندارد اما اینکه گذشته تاریخی ما چگونه رقم خورده است ومیراث ما که نمادش در نظام سیاسی پادشاهی_امپراطوری بوده است سراسر بدبختی وناهنجاری است موضوعی است که به این راحتی نمی توان در باره ان حکم کرد۔
بندگی وبردگی مردم با نظام سلطنتی وپادشاهی ارتباط اثبات شده ای که علت ومعلول هم باشند ندارد۔مشکل را باید جای دیگری جستجو کرد۔
در بسیاری از جوامع این رابطه، میان توده ونظام سیاسی وجودداشته است، اما رخدادها وتحولاتی بوقوع پیوست که این رابطه را تغییر داد بدون اینکه نظام سیاسی تغییر کند ۔
نمونه بارز ان در ژاپن وانگلستان قابل مشاهده است۔
اگر به تاریخ وگذشته ژاپن رجوع کنیم رابطه میان نظام امپراطوری ومردم رابطه ای براساس “خدایگان وبنده” است چیزی فراتر از “بردگی”، اما اصلاحات “میجی” که مبتنی بر سنت وفرهنگ این کشور بود امروز سرنوشت دیگری را رقم زده است بدون اینکه نظام سیاسی تغییر کند،بدون اینکه سنت ها وگذشته تحقیر شود۔
در مقابل نمونه های روشنی از نظام های جمهوری هستند که با تخریب گذشته شکل گرفت اما رابطه میان نظام سیاسی ومردم همچنان رابطه ای مبتنی بر “نظام ارباب ورعیتی” است۔پس مشکل اساسا نوع نظام سیاسی نیست۔
امروز جامعه این با یک تحول ودگرگونی عمیق فرهنگی مواجه است که اساس ان برهم زدن رابطه “ارباب ورعیت” است۔نگرش به چیستی انسان وجامعه است۔نگرش نهادهای قدرت است که تغییر کرده است۔
توده ها تا زمانی که توده نامیده شودند ومردم تا وقتی که عامه تلقی شوند همیشه وبرای همه اصحاب” ثروت وقدرت” سرمایه وابزار به حساب می ایند، فرقی هم نمی کند قدرت در چه نوع نظام سیاسی متمرکز شده باشد ۔توده وقتی می تواند از این وضعیت برهد که انسان تلقی شود،وزیربنای اتفاقات اخیر در ایران همین تحول مهم است این است که سخن جدیدی بگوش می رسد وان این است که عده ای می خواهند توده نباشند واین اگر به موج ومطالبه وخواسته اصلی تبدیل شود همه چیز را تغییر می دهد وانوقت است که باید اندیشید که برای شکل دادن به این خواسته مهم چه نوع رابطه ای باید شکل بگیرد وچه نظامی می تواند این رابطه را توضیح دهد ۔جمهوری،چه دموکراتیک سکولار وچه دموکراتیک دینی ونظام پادشاهی چه مشروطه وچه امپراطوری هیچ فرقی نمی کند مهم این است که در این نظام نگرش وتعریف از انسان چیست
اایا همان توده است،عامه است،رعیت است،شهروند است؟۔ ایا به وکیل،وصی،ولی،حامی،رهبر،نیازدارد؟
انچه الان در حال وقوع است این پرسش هاست واما انچه در فضای سیاسی ومحافل قدرت وثروت موج می زند ترس از این اتفاقات است۔
همین ترس باعث واکنش هایی شده است که ور هردو سو می بینیم۔
نظام سیاسی موجود در ایران دچار گسست در “مشروعیت اقتدار” شده است ورقبای ان در بیرون این را فرصتی می دانند تا زمینه سازی کنند برای وقتی که بتوانند صندلی قدرت را تصاحب کنند۔رضا پهلوی،حامداسماعیلیون،مریم قجر، نمادها ونمایندگان قدرت هایی هستند که منتظر صندلی قدرتند. اما اینها هیچکدام نسبتی با انچه تحول درونی وعمیق فرهنگی است ندارند ودرست به همین دلیل است که صاحب منصبان قدرت در ایران اینهمه این سه گروه را بزرگنمایی می کنند ، انها هم می خواهند این تغییر را نادیده بگیرند۔
فروکاستن دگرگونی عمیقی که اکنون در حال شکل گیری است، به” مبارزه قدرت” به همان میزان غلط است که بی توجهی وکم اهمیت جلوه دادن ان۔
این مباحث در حوزه تحول سیاسی وبین الملل قابل توضیح است نه در حوزه نظریه پردازی اجتماعی۔
رهبران جنبش های فرهنگی ودگرگونی های اجتماعی نه انتخابی اند ونه انتصابی،بلکه چنین رهبرانی براساس “صلاحیت “ظهور وبروز می کنند گاندی نه رهبری انتصابی بود ونه انتخابی، بلکه صلاحیت نهفته در او بود که هدایت انقلاب هند را بردوش او قرارداد ۔
ماندلا وبسیاری از رهبران اثرگذار اجتماعی وانقلابی اینگونه بودند