ز خاک توای چرخ نیلوفری
نروید به جز تخم بدگوهری
ز رفتارتای چرخ ناپایدار
نماند کسی در جهان پایدار
گلی را که با ناز میپروری
به خواری ز گلشن کجا میبری
یکی گنج دانش به دامان تو است
گرامی بدارش که مهمان تو است
از این جمع گرم و صمیمی، از اساتید، از خانه اندیشمندان علوم انسانی که این فرصت را برای ما فراهم کردند، تشکر میکنم. ما زمان زیادی را با پدر گذراندیم، جای دلگرمی است برای ما وقتی میبینیم دانشجویان ایشان از خاطراتشان میگویند؛ از حسنخلق پدر حرف میزنند. پدر روح لطیفی داشت. همانطور که گفته شد دانش ایشان در زمینههای سیاست، تاریخ، جغرافیا و ادبیات بود و پدر در هنر «انسان بودن» را معنا و پیدا میکرد. ایشان نهتنها با خانواده مهربان بود که برای همه همین گونه بود. رفتار و رابطه ایشان با کارگر و کارمند و دانشجو همان بود که با وزیر امورخارجه داشت.
به همه انسانها احترام میگذاشت و معتقد بود همه انسانها با هم برابرند و بایستی به همه احترام گذاشت و برایشان ارزش قائل بود و حتی در مورد همه موجودات زنده این باور را داشت. حتی گاهی وقتی سوسک وارد خانه میشد و من و خواهرم پرلاجان میترسیدبم و جیغ میزدیم، پدرم میگفت: «آن را نکشید. !» به آرامی آن سوسک را میگرفت و به بیرون از خانه میبرد زیرا معتقد بود همه موجودات زنده «حق حیات» دارند و نهتنها نباید آنها را آزار داد، بلکه باید از حق آنها هم دفاع کرد.
دوستداران پدر گفتند در مورد اعلامیه «حقوقبشر» و اینکه «حقوقافراد» تا جاییکه ممکن است باید حفظ شود. پدر حتی در مورد «حق حیات» همه موجودات زنده و «حقوقحیوانات» هم ایننظر و دیدگاه را داشت.
درباره سوابق علمی و دانشژرف ایشان که در زمینههای سیاست، هنر، ادبیات، تاریخ و جغرافیا است، باید بیفزایم که همیشه از ایشان بهره میبردیم. من فکر میکنم در آن دورانی که ما با هم بودیم، آن چیزی که برای ما به یادگار مانده است؛ بیشتر درس «انسانیت» است و «انسان بودن» که از ایشان بسیار آموختیم.
پدر میگفت: «آنطورکه دلم میخواست نتوانستم کاری برای ایران بکنم». در واقعیت همه ما از این آرزو، خواسته و وطنپرستی ایشان آگاه هستیم ولی واقعاً آنچیزی که از ایشان به یادگار میماند و امیدوارم تا جایی که میشود همه ما بتوانیم در راه وطن وظیفه خود را انجام دهیم؛ مهمتر از همه «انسان» باشیم. این بود آن درسی که من میتوانم بگویم واقعاً همیشه از پدرم به یاد دارم و بابت همین آموزه به ایشان افتخار میکنیم.
در پایان از طرف مادر و خواهرم پرلا جان که این شعر قشنگ را سرودند، تشکر میکنم. از همه کسانیکه در این دوران سخت با ما همدلی و همیاری کردند، ازتمام دوستانی که امکان اسم بردن فردبهفرد آنان نیست و ممکن است کسی را از قلم بیندازم، کمالسپاس را دارم و تشکر میکنم.
سعی میکنیم یاد پدر را با جمعآوری کارهایشان زنده نگهداریم. من و خواهرم به نوبه خودمان، بهعنوان دخترشان سعی میکنیم یاد و خاطره پدر را زنده نگه داریم. من و خواهرم همیشه میگفتیم برای ما سخت است که دختر بابا باشیم چون انتظاری که همه از معلومات و هوش بابا داشتند، نمیتوانند از ما داشته باشند اما نهایت تلاش خودمان را میکنیم تا یاد و خاطره پدر همیشه جاودان باقی بماند.