• امروز : جمعه, ۷ آذر , ۱۴۰۴
  • برابر با : Friday - 28 November - 2025
::: 3505 ::: 0
0

: آخرین مطالب

منشور کوروش، راهنمای حکمرانی | محمدجواد حق‌شناس بازخوانی میراث کوروش نه‌تنها یک یاد تاریخی بلکه یک نیاز انسانی است کوروش، الگویی برای صلح و مدارا در حکمرانی | محمدجواد حق‌شناس روستاهای ایرانی، بربام گردشگری جهان | محمدجواد حق شناس مهرگان؛ آیین مهرورزی ، سپاس یزدان و پاسداری از زمین | محمدجواد حق شناس از دایی‌جان ناپلئون تا ناخدا خورشید؛ مسیر یک سینماگر مؤلف | محمدجواد حق‌ شناس اسنپ‌بک و ضرورت بازاندیشی در راهبردهای ملی | محمدجواد حق‌شناس جغرافیای اقتصادی جدید | آدام اس . پوزن (ترجمه: رضا جلالی) نوازندگان ارمنی، برای صلح در تخت‌جمشید، می‌نوازند | محمدجواد حق‌شناس ثبت جهانی دره‌های خرم‌آباد، گامی بزرگ در مسیر انسجام ملی و توسعه پایدار | محمدجواد حق‌شناس بدرود با خالق «قلندرخونه» وزارت میراث‌فرهنگی، پرچم‌دار بازتعریف «ایران» به‌عنوان یک تمدن بزرگ است | محمدجواد حق‌شناس گهرپارک سیرجان؛ نگین درخشان گردشگری | محمدجواد حق‌شناس پس از شی جین پنگ | تایلور جوست و دانیل ماتینگ لی (ترجمه: رضا جلالی) گویا، لمپنیسم بودن مُد شده | ندا مهیار ملک‌المتکلمین روشنفکر مشروطه | ندا مهیار چین در اوکراین به دنبال چیست؟ | دا وی (ترجمه: رضا جلالی) روز خبرنگار، گفت‌وگوی آینده با گذشته | محمدجواد حق‌شناس وقتی دانش در حصر می‌ماند | ندا مهیار جامعه‌شناسی جنبش مشروطه از منظر قواعد فیزیک اجتماع | سعید کافی انارکی (ساربان) تمجید فرانسوی‌ها از توسعه سیاسی در ایران مشروطه | علی مفتح* از هرات تا هشتادان | محسن روحی‌صفت* پیش‌زمینه شکل‌گیری جنبش مشروطیت در ایران | فریدون مجلسی ترور نافرجام محمدعلی‌شاه، پس‌از شهادت ملک‌المتکلمین | شیرین بیانی پس‌ از یک قرن سکوت | مریم مهدوی اصل* در خدمت ایران | شیرین بیانی چگونگی تألیف «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» از نگاه کوچکترین فرد خانواده ملک المتکلّمین و آرمانش | شیرین بیانی* (اسلامی نُدوشن) شیرین بیانی، نتیجه فرهنگ تاریخ‌ساز ملک‌المتکلمین روسیه نفوذ خود را در منطقه خارج نزدیک* از دست می‌دهد. | جفری‌مان کف (ترجمه: رضا جلالی) استرداد؛ روایت یک عقب نشینی یا تولد یک فضیلت؟ | روزبه کردونی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد رضاشاه، مهاجری در زمین خود | ندا مهیار راه‌های جلب اعتماد مردم | محمدجواد حق شناس نگاهی انسان شناسانه به جنگ و هویت ملی | مینو سلیمی* نقش بسته‌بندی فرهنگ محور صنایع دستی در حفظ و تقویت هویت‌های ملی | روح الله رحمانی * نقش آموزش و پرورش در تقویت هویت ملی و آسیب شناسی سند ۲۰۳۰ | مریم محمدی حبیب * نقش نمادهای شاخص طبیعی در تقویت هویت ملی | علی قمی اویلی نقش و تأثیر میراث فرهنگی و طبیعی در بازآفرینی، احساس تعلق و تقویت هویت ملی | علی قمی اویلی * نقش میراث فرهنگی ناملموس در تقویت هویت ملی | سیما حدادی * زبان فارسی و هویت بخشی ملی | ندا مهیار هویت ملی و اهمیت نمادهای آن | مهدی عسگری * نام واره ایران | مرتضی رحیم‌‎نواز محمدعلی فروغی؛ هویت ایرانی و نهادسازی ملی | علیرضا حسن‌زاده * انسجام ملّی و شاهنامه | محمد رسولی * تهران تمام مرا پس نداد | امید مستوفی‌راد هویت ایرانی | رضا حبیب‌پور * کردستانات در سایه جنگ: آرامش و همدلی، جلوه‌ای از هویت ملی | حمید امان‌ اللهی * هویت ایرانی، جریان زنده در دل آیین‌ها و نمادها | رقیه محمدزاده * آشتی امت با ملت | فتح الله امی

17

علی صاحب‌الحواشی : از راه درازی که آمدیم 

  • کد خبر : 13722
  • 13 مرداد 1402 - 20:23
علی صاحب‌الحواشی : از راه درازی که آمدیم 
اینتلیجنسیای تقریبا تمام‌وکمال چپ‌گرای ایران هم نقش ویرانگرش را بازی کرد؛ آن‌ها هم میانمایه بودند، یا که ایدئولوژی خرفت‌شان کرده بود تا نفهمیدند که کارِ "روشنفکر" - چنان‌که ادوارد سعید می‌گفت - گفتن حقیقت رو به "قدرت" است، نه شلنگ‌تخته اندازیِ فحاشی‌کردن و چریک‌بازی! 

بارها گفته‌ام که محمدرضا پهلوی آدم متوسطی بود؛ پدرش چنین نبود که توانست کارهای “عظیم” در جهت پیشبرد و توسعه ایران صورت دهد، هرچند خطاهای بزرگی هم داشت.

از خطاهای بزرگ رضاشاه یکی هم آن بود که ولیعهد نوجوانش را به‌جای فرستادن به شاگردی در دانشگاه ذکاء‌الملک فروغی و امثال او که در رکابش بودند به سوئیس فرستاد تا پرت از “فرهنگ‌ایران” بشود. بعدها هم بارها و بارها همسر فی‌الجمله فهیم‌اش فرح‌دیبا پرتی‌های فرهنگی او را تلاش در تصحیح می‌کرد، هرچند که چندان وقعی به ایشان نمی‌گذاشت.

“تجددها” بحران‌زایند، زیرا که زیست‌جهان‌های ذهنی مردم محلی را در چالش‌های عنیف می‌افکنند. “بحران‌هویت” خطرناک‌ترین پیامدِ غیرقابل اجتناب همه “تجدد”هاست و مدیریت بحران‌هویت از ظریف‌ترین و خطیرترین کارها در مدیریت‌کلان یک جامعه دستخوش تجدد است.

نه شعور جبلی و نه پرت‌از مرحله “ایران” بودگیِ محمدرضاپهلوی، کمترین بختی به او نداد تا بتواند بحران‌هویت برخاسته از تجدد ایران را حتی به کلفت‌کاری مدیریت بکند، چه برسد به ظرافت و دقت. به‌جایش، تمام‌قد پشت قشر بسیار نازکی از ایرانیان “غربی‌شده” [نه لزوما متجدد] خزید تا راه را بر هوسکاری‌هایِ چون کلیپ پایینی آنان گشود که حاصلی جز تعمیقِ بحران‌هویت ایرانیان ببار نیاورد. تحرکات فدائیان اسلام و بعدا روح الله خمینی و بعدتر اقبال‌عظیم جوانان از علی‌شریعتی هم نتوانست او را متوجه احتمالِ انفجاری بکند که این‌قبیل نابخردی‌های عنان‌گسیخته آبستن‌اش می‌شوند.

بجایش “خیال‌می‌کرد” که زیاده‌روی‌هایی چون “دخترشایسته” یا نمایش‌مد یا “تئاتر خوک‌بچه‌آتش” در جشن‌هنر شیراز، و یا تاسیس تالار رودکی و اپرای‌تهران و باله پارس، موجب ترویج هرچه بیشتر “تجدد” شده و دوستان غربی‌اش را هم متقاعد می‌کند که او درحال “مدرن‌سازی” هرچه بیشتر کشورش است و تحسین‌اش می‌کنند. فهم و هوش فرح‌دیبا هم حدومرزی داشت تا به‌عنوان دانش‌آموخته “بوزار” پاریس، از چنین “قرشمال‌بازی‌”های فرنگی‌مآبی چندان بدش هم نیاید.

آن حواریونِ دربار هم که در بین‌شان آدم فهیم کم‌نبودند، از حسین‌نصر متدین گرفته تا امثال احسان‌نراقی‌های باشعور، یا خودهاشان ذوق‌زده این نمودهای فرنگی‌مآبی شده بودند و یا اگر چنین نبود و تذکراتی در خفا می‌دادند، شنیده نمی‌شد.

تجدد “غربی‌سازی” نیست! این دومی رنگ‌ولعاب آوردن است، مثل این‌که هزینه‌های سنگین کنی که تیم‌فوتبال پِلِه را دعوت کنی یا فرانک‌سیناترا را، یا که ارکستر صدوچند نفره فیلارمونیک برلین را با کارایان بیاوری تا برایت بتهوون بزنند، یا که هنجارِ فرهنگ مردم بشکنی با نمایشِ لعبتکانِ نیمه‌برهنه در “دختر شایسته” یا که جشن‌های پرهزینه دوهزاروپانصدساله برپا کنی!

نه که محمدرضا پهلوی به اصل “تجدد” نپرداخت، که پرداخت، دانشگاه‌ها را توسعه داد، “توسعه” زیرساخت‌ها را به پیش برد، از صنایع بخش خصوصی حمایت کرد،…؛ اما توجه نداشت که بر بادِ “غربی‌شدن” ندَمَد که متضمنِ هیچ خیری جز بی‌ثبات کردن “بحران‌هویت” ایرانیان نبود.

اینتلیجنسیای تقریبا تمام‌وکمال چپ‌گرای ایران هم نقش ویرانگرش را بازی کرد؛ آن‌ها هم میانمایه بودند، یا که ایدئولوژی خرفت‌شان کرده بود تا نفهمیدند که کارِ “روشنفکر” – چنان‌که ادوارد سعید می‌گفت – گفتن حقیقت رو به “قدرت” است، نه شلنگ‌تخته اندازیِ فحاشی‌کردن و چریک‌بازی!

سرانجام دیگِ “بحران‌هویت” ایرانیان که گرومب‌گرومب خودش را در دهه پنجاه شمسی شروع کرده بود، ترکید و “ایران” را به دست ضایع‌ترین و نادان‌ترین، و بعدا فاسدترین و جانی‌ترین اقشار انداخت، که در آنیم!

تاریخ را روبه‌عقب می‌شود فهمید. این فهم، پیش‌رویمان را تاحدی – نه دوردست – قدری روشن می‌کند. ما امروز بعد از چهارونیم دهه فضاحتِ حکومت بنیادگرایان اسلامی – که دستخوش بلوغ‌تسریعی‌مان کرد – در آستانه دورانی نو ایستاده‌ایم. اقشار عظیمی از مردم ایران از فرهنگ‌اسلامی گسسته‌اند، آن‌ها هم که نگسسته‌اند از بنیادگرایی اسلامی کناره جسته‌اند، فهمِ “تجدد” و مدرنیته در میان‌اینتلیجنسیای ایرانی سخت ژرفایافته است و عصر ایدئولوژی هم به پایان آمده است، نسل‌های متولد بعد از دهه هفتاد که تقریبا هیچ ربط‌ونسبتی با فرهنگ واپس‌مانده حاکمان فعلی ندارند هژمونی جمعیتی ایران را به‌سرعت به دست می‌گیرند، ابربحران‌های غیرقابل حل رویاروی حاکمانی است که بقول رهبرشان “عُرضه اداره یک نانوایی را هم ندارند” چه برسد به ابربحران‌ها. باید که مهیای ایرانی‌نو باشیم!

چاره نداریم امیدوار بمانیم تا هم از پرتیِ دوران پهلوی دوم جسته باشیم و هم از هذیانات هویت‌اسلامی‌مان. واهی درآمدن این “امید” معنایی جز زوال “ایران” ندارد.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=13722
  • نویسنده : علی صاحب‌الحواشی
  • 462 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.