زمانی که با داود هرمیداس باوند آشنا شدم، مسئول دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه بودم. در آن زمان، با توجه به تعطیلی دانشگاهها در دورۀ انقلاب فرهنگی، فرصتی فراهم شد که از بعضی استادان و پژوهشگران دعوت کنم با وزارت خارجه همکاری کنند. در این دوره، میزبان دانشگاهیانی مانند دکتر سید جواد طباطبایی، دکتر جلیل روشندل، دکتر نسرین مصفا، و دکتر باوند بودم. همکاری من با چنین دانشگاهیان ارجمندی از ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۶ برقرار بود. علاوه بر حضور نخبگانی اینچنین در همایشهای خارجی و داخلی، این افتخار را داشتم که مقالات و کتابهای این عزیزان را در مجموعۀ موسسۀ انتشارات وزارت خارجه و سپس دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ کنم. در بخشی از آن دوره، ایران درگیر جنگی خانمانسوز با همسایۀ خود، یعنی عراق، بود. در کنار تلاش رزمندگان ایرانی در جبهههای وسیع جنگ، روشن بود که عراق از سالها قبل خود را برای درگیری نظامی با ایران آماده کرده است. برای مثال، دیپلماتها و دانشگاهیان عراقی از سالها قبل با حضور در اتاقهای فکر کشورهای جهان اول و دوم و سوم، مجامع بینالمللی، و رسانهها در مسیرِ منطقیسازی و توجیه تجاوز نظامی عراق علیه ایران میکوشیدند و با چاپ مقاله و انتشار کتاب سعی میکردند ایران را در انزوای سیاسی و اجتماعی قرار دهند. یکی از محورهای فعالیت حقوقی عراق علیه ایران، مسئلۀ سه جزیرۀ ایرانی خلیج فارس بود. پس از خروج نیروهای انگلیسی از شرق سوئز در ۱۹۶۸ و متعاقباً توافق ایران با امارت متصالحۀ شارجه در مورد جزیرۀ ابوموسی و ورود نیروهای ایرانی به ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک در سال ۱۹۷۱، اولین صدای اعتراض به روند توافق ایران با انگلستان و امارتهایی که چند روز بعد در چارچوب کشوری به نام امارات عربی متحده جای گرفتند، از عراق بود. در ملل متحد، سالها بعد از به رسمیت شناخته شدن کشور امارات، تعدادی از کشورهای عربی شامل عراق، یمن جنوبی، الجزایر، و لیبی ادعای اشغال جزایر از سوی ایران را به شورای امنیت بردند. اما شورای امنیت، به پیشنهاد نمایندۀ سومالی، اعلام کرد که این مسئله از طریق مذاکره بین طرفین پیگیری شود و اصلاً وارد ماهیت دعوای جزایر نشد.
در آستانۀ جنگ عراق علیه ایران در ۱۹۸۰، مجدداً صدام حسین یکی از دلایل شروع جنگ را همین مسئلۀ جزایر ایرانی خلیج فارس جلوه داده و ضرورت خروج نیروهای ایرانی از جزایر به قول او «عربی» را شعار خود کرده بود.
در آن سالها ایران بهشدت به دیپلماسی عمومی نیاز داشت، زیرا دولت عراق، در میان افکار عمومی و در کشورهای مختلف، با صرف بودجه و در اختیار گرفتن برخی از کارشناسان غربی، شرقی، و عربی، در تلاش بود تا به جوامع مختلف چنین القاء کند که ایران همواره در فکر اشغال سرزمینهای همسایگان خود بوده و نمونۀ آن، در دوران معاصر، ورود نیروهای ایرانی به سه جزیره و سپس دستاندازی به خاک عراق بوده است.
در این دوران، متخصصان ایرانی که بتوانند با زبان حقوق بینالملل، روشهای دیپلماتیک، و استفاده از فضای رسانهایِ جهانی حقانیت سیاستها و مواضع ایران را به نحو احسن بیان کنند، از انگشتان دست تجاوز نمیکرد. در این فضا بود که دکتر باوند قدم پیش گذاشت و با ایراد سخنرانی و چاپ مقاله و انتشار کتاب، سیر تاریخی روابط ایران با همسایگان از گذشتههای دور تا کنون را زیر ذرهبین قرار داد و با استدلالهای حقوقی و تاریخی وضعیت سیاسی و مرزی ایران را در دوران معاصر روشن ساخت.
باوند چنین کارهای سترگی را عموماً به زبان انگلیسی منتشر میساخت تا بتواند دایرۀ نفوذ استدلالهای خود را به بخش بیشتری از مخاطبان در سراسر جهان گسترش دهد.
در چنین دورهای، وی به همراه سه نفر دیگر از پژوهشگران ایرانی کتاب بینظیرِ جزایر کوچک، سیاستهای بزرگ: دو تنب و ابوموسی در خلیج فارس را منتشر کرد که تلاشی است در شناسایی صحیح آنچه در خلیج فارس از گذشته تا ورود نیروهای ایرانی به سه جزیره گذشته است. این کتاب را انتشارات معتبر سن مارتین در نیویورک به سال ۱۹۹۶ منتشر کرد و بلافاصله تجدید چاپ شد.
بخش اول کتاب را دکتر هوشنگ امیراحمدی با عنوان «بعد استعماری – سیاسی منازعۀ ایران و امارات عربی متحده» نوشت که، ضمن آن، به ریشۀ سیاستهای استعماری انگلستان در خلیج فارس میپردازد. او معتقد است مخالفت دیرینه انگلستان با منافع ایران در خلیج فارس در دورۀ پس از انقلاب اسلامی، به صورت دشمنی آشکار ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران، از ۱۹۷۹ به بعد، به صورتهای مختلف از جمله سیاست مهار دو جانبه، محور شرارت، و تحریم ادامه یافته است.
دکتر پیروز مجتهدزاده بخش دوم کتاب را با عنوان «چشمانداز تاریخ سرزمینی جزایر تنب و ابوموسی» به رشتۀ تحریر درآورده است.
در این بخش، او در جریان بیان سیر تاریخی وضعیت جزایر ایرانی، به مسئلۀ حساسیت نیروهای انگلیسی از دو قرن گذشته به حاکمیت ایران بر جزایر خلیج فارس پرداخته و با ارائۀ شواهدی این ادعا را رد میکند که یادداشت تفاهم بین ایران و انگلستان در مورد حاکمیت ایران بر جزیرۀ ابوموسی از روی اجبار بوده است.
فصل چهارم این کتاب نوشتۀ دکتر گیو میرفندرسکی است و «مالکیت جزایر تنب: تحلیل حقوقی» عنوان دارد. میرفندرسکی در این بخش به مسئلۀ ادعاهای ایران و انگلستان در مورد مالکیت دو جزیرۀ تنب بزرگ و تنب کوچک میپردازد. او از اسناد و نقشههای قدیمی در مجموعههای کارتوگرافی سیّاحان اروپایی و سازمانهای دولتی کشورهای دارای نفوذ در خلیج فارس استفاده کرده است و ادعای ایران در مورد این دو جزیره را محق میداند.
اما آنچه این کتاب را از دیگر پژوهشهای حول خلیج فارس متمایز میکند، بخش سوم آن است. عنوان این بخش «مبانی حقوقی حاکمیت ایران بر جزیرۀ ابوموسی» است. در این بخش، باوند به مبانی حاکمیت ایران بر جزیرۀ ابوموسی متمرکز شده است. او ابتدا مبانی مورد ادعای ایران حول جزیره را از لحاظ تاریخی بررسی میکند. سپس دربارۀ اشغال جزیرۀ ابوموسی به دست انگلستان در ۱۹۰۳ میپردازد و آن را مخالف تفاهم قبلی ایران و بریتانیای کبیر میداند که بر حفظ وضعیت موجود تأکید داشت. باوند تحولات جزیره را از ۱۹۰۴ تا ۱۹۷۱ بررسی کرده و دربارۀ تفاهم مابین دولت ایران و انگلستان در ۱۹۷۱ بحث کرده است؛ تفاهمی که امارت شارجه نیز آن را تأیید میکند.
انتشار این کتاب در نیویورک، بیتردید، یکی از شاهکارهای دیپلماسی عمومی در دفاع از تمامیت ارضی ایران در دورۀ پس از خاتمۀ جنگ ایران و عراق و موج وسیع ادعاهای امارات عربی متحده از ۱۹۹۲ به بعد بود. کار ارزندۀ باوند و دیگر نویسندگان نشان داد آنجا که قرار است از منافع سرزمینی ایران دفاع شود، میان سربازان و حقوقدانان این کشور تفاوتی نیست و آنان هریک در حیطۀ کار خویش به حفظ منافع ایران میپردازند.
داود هرمیداس باوند نامی است که در درون هرمی با رأس ایران و قاعدۀ مثلثیشکل با رئوس «دیپلماسی»، «حقوق بینالملل» و «سیاست» هماره باقی خواهد ماند. رفتارش دیپلماتیک بود: خوشلباس، مبادی آداب در برابر مسئولان و سفرای کشورهای دیگر، آرام در گفتار، صبور و متین در مواجهه با مشکلات، و شاد و خندان در گعدههای دوستانه.