آشنایی من با آقای دکتر باوند به حدود ۵۰ سال پیش برمیگردد که به شهر کاراکاس پایتخت ونزوئلا آمده بودند، این حضور به مناسبت شرکت در اجلاس «محتوایی کنفرانس سوم حقوق دریاها» بود. ایشان درسهای بسیاری به من آموختند. ایشان مرتب از منافع ایران برای حفظ حقوقی که بر اساس حقوق بینالملل دریاها دارد، پافشاری میکردند.
خاطرم هست که مسئلۀ تنگههای مورد استفاده کشتیرانی بینالمللی، یکی از مسائل داغ مطروحه در کنفرانس حقوق دریاها بود. قدرتهای بزرگ کوشش میکردند تا از این فرصت برای تجدیدنظر در نظام موجود در حقوق دریاها و فراهم کردن امکانات بیشتر برای ناوگان دریایی و جنگیشان، استفاده کنند.
من نمیخواهم وارد جزئیات این مسائل بشوم. کوشش این دولتها بر این بود که عملاً بدون هیچگونه محدودیتی از این تنگههای مورد استفاده کشتیرانی بینالمللی بهرهمند شوند و ناوگانشان با مانعی مواجه نشود.
این مسئله برای آقای دکتر باوند مهم بود و ایشان کوشش میکرد که به هر صورتی که شده، مانع از تجدیدنظر در نظام بینالمللی دریاها شود.
ممکن است باور نکنید اما آن عشق به وطن که در آقای باوند دیدم، یکی از دلایل بازگشت من به ایران بود. من در آن زمان در دانشکده حقوق پاریس تدریس میکردم و از پاریس به کاراکاس سفر کرده بودم. وقتی این شوق، عشق و علاقه آقای دکتر باوند به ایران را دیدم، به پاریس برگشتم و استعفا دادم و در سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۰ میلادی که آقای دکتر باوند نمایندگی دائمی ما در نیویورک بودند، همواره خوشحال بودم که به نیویورک میروم و با ایشان مجدداً ارتباط برقرار میکنم.
- در سوگ عاشق ایران
اگر بخواهم دو خصیصه ایشان را ذکر کنم؛ نخستین ویژگی ایشان این بود که با وجود اینکه کارمند وزارت امورخارجه بودند ولی هیچگاه رابطه «رئیس» و «مرئوسی» را نپذیرفتند. برای ایشان سلسله مراتب هیچ معنا و مفهومی نداشت. دومین ویژگی ایشان این بود که همواره بر این نکته تاکید داشتند که «منافع ملی ایران» را نباید بهخاطر «منافع جناحی» فدا کرد.
اکنون دو خاطره را برای اثبات اینکه ایشان این دو ویژگی را داشتند در اینجا بازگو میکنم:
بهخاطر دارم زمانیکه ما به «کنفرانس حقوق دریاها» میرفتیم، آقای دکتر عِزالدین کاظمی مدیرکل حقوقی در آن زمان ریاستهیأت را بعهده داشتند و آقای دکتر باوند نیز از نیویورک به کاراکاس آمده بودند. آقای کاظمی یک بوراکرات بهتمام معنی بودند و خدمتتان عرض کردم که این سلسله مراتب و دیوانسالاری بههیچ وجهه در زُمره اخلاق آقای دکتر باوند نبود. آقای کاظمی اصرار زیادی داشتند که ساعت ۷/۳۰ صبح برای شرکت در جلسه اداری در اتاق ایشان حاضر بشویم و تمام سخنرانیهایی که اعضای هیأت در کمیسیونهای مختلف میبایستی قرائت بکنند، آماده شده و برای آقای دکترکاظمی خوانده بشود.
آقای دکتر باوند مسئول مسائل کمیسیون اول، منطقهای که از آن باعنوان «میراث مشترک بشریت» یاد میکردند، بودند. البته آقای دکتر باوند در جلسه اول، کلیاتی در مورد سخنرایشان مطرح کردند. سپس سئوالی که مطرح شد این بود که هریک از این آقایانی که قرار است سخنرانی بکنند، بایستی متن سخنرانی خودشان را ارائه بدهند. چندینبار آقای دکتر باوند در آن مجالس صبحگاهی حضور داشتند و چندینبار هم آقای دکترکاظمی از ایشان سئوال کردند که آیا سخنرانی خودتان را آماده کردهاید؟ یکبار آقای دکتر باوند با صراحت میگوید: «ایراد شد آقای دکتر کاظمی».
افرادی که آقای دکتر کاظمی را میشناختند، میدانستند که ایشان عکسالعمل شدیدی را پساز صحبت آقای دکتر باوند خواهد داشت. من به خاطر دارم، آن زمان آقای محمدعلی موحد هم بهعنوان رئیس اداره حقوقی شرکت نفت در کاراکاس حضور داشتند و به آقای دکتر کاظمی میگفتند: «سیدجوشی.» البته این «سیدجوشی» عکسالعمل خوبی نسبت به آقای دکتر باوند نداشت و درعینحال کینهای هم به دل نگرفت و بعد از این میشود گفت که مسئله را فراموش شده تلقی کرد.
در مورد ویژگی دوم ایشان یعنی دفاع از اولویت «منافع ملی» در مقایسه با «منافع جناحی»، به خاطر دارم که از آن تاریخ به بعد آقای باوند دیگر در جلسات صبحگاهی شرکت نکردند، در آن زمان یکی از مسائل مهم «عبورکشتیها از تنگههای مورد استفاده کشتیرانی» بود. درحالیکه از تهران دستور رسیده بود که این مسئله را نباید زیاد پُر رنگ کرد، ولی آقای دکتر باوند زیرِ بار این مسائل نمیرفت.
من آن زمان جوان بودم و ریزهکاریهای مسئله را به نحو احسن نمیدانستم. در کمیسیون دو این کنفرانس برای پیدا کردن یک راهحل بینابین سخنرانی داشتم.
البته با رئیس وقت هیئت نمایندگی جناب آقای عزالدین کاظمی هم این مسئله را مطرح کرده بودم و ایشان هم به من چراغ سبز نشان داده بودند و من میخواستم به نحوی بین ناوگان کشورهای ساحلی خلیجفارس و کشورهایی که ساحلی در این دریای بسته یا نیمه بسته ندارند، تفکیک قائل شوم. سخنرانی کردم و مبنای این سخنرانی هم این بود که برای ناوگان کشورهای ساحلی میشود یک سلسله امتیازاتی قائل شد.
من در رستوران بودم، سینی را گرفته و از مقابل دکتر باوند رد شدم و ایشان به من گفتند تنگهها را هم که فروختی! فکر میکنم حرف درستی بود؛ چون در آن زمان هنوز زمانش نرسیده بود که من راهحل بینابین را ارائه بدهم.
البته من خیلی ناراحت شدم از این بابت که ما تنگهها را نفروختیم، دستور از تهران آمده بود که بایستی رژیم و نظامتنگهها تغییر پیدا کند. ما پیشنهادی کرده بودیم برای تغییر این عبور ترانزیتی و آقای دکتر باوند ایراد میگرفت که «منافع ملی» ایجاب میکند که همان «اصل عبور بیضرر» مورد بررسی و پذیرش کنفرانس قرار بگیرد.
در واقع ایشان در آن لحظه در «مقام استادی» و نه در «مقام دیپلمات وزارت امورخارجه» که هردو توانایی را همزمان باهم داشتند، توانستند این درس را به من بیاموزند.
ممکن است باور نکنید که این ویژگیهای آقای دکتر باوند برای من که هیچگاه در آن زمان با «روح ایرانی» کار نکرده بودم، بسیار جذاب بود.