حکومتها تا قرون جدید عادت داشتهاند هرطور میل دارند رفتار کنند. جنگ کنند، صلح کنند، آبادانی کنند، غنیمت بگیرند یا غرامت بپردازند. بستگی به میل و سلیقه حاکمان داشته است که معمولا خود را ضامن امنیت جمعی مردم میدانستند و در عوض تنها توقع از مردم این بوده است که مالیات بپردازند، در جنگ و دفاع پیشقدم باشند و بیآنکه در حاکمیت مشارکتی داشته باشند جان و مال خود را نثار کنند. این شیوه پذیرفته شده زندگی در همه جوامع بوده است. البته اندیشه مشارکت مردم در حاکمیت بر خودشان نیز امر جدیدی نیست. اندیشمندان از سه هزار سال پیش اشاراتی داشتهاند. اما اجرایی شدن مشارکت تدریجی بوده و بستگی به سطح توسعه دانش و آگاهی سیاسی و اجتماعی در جوامعی داشته است که زودتر از دیگران مراحل تحول و تکامل را طی کرده و بلوغ فرهنگی خود را در سطح عمومی گسترش داده بودند. افکاری که منجر به انقلاب جمهوریت در بریتانیا در قرن ۱۷ و انقلاب فرانسه در قرن ۱۸ و ۱۹ شد. پرسشی بنیادین از حکومتهای آن کشورها که این تحولات را پدید آورد این بود که وظیفه حاکمیت در تضمین امنیت جمعی و دفاعی مردم درست، اما هزینه آن را چه کسی میپردازد؟ اگر از محل مالیات و ثروت عمومی یعنی از خزانه ملی است که متعلق به مردم است، پس مالکان در اداره آن هم باید شریک و صاحبنظر باشند!
این بلوغ و تحول در جوامع مختلف بهطور یکسان و همزمان پدید نیامده است. به همین دلیل سطح مشارکت ملتها در امور عمومی در فازهای زمانی متفاوت قرار دارد. در ایران که عمق فرهنگی آن ژرف اما گستره اجتماعی آن باریک بوده است، پدیداری جنبش مشروطه نشانگر تمایل نخبگان ملی به چنان مشارکتی بوده است که نخست میبایست در عرصه عدالت و عدالتخانه بر پایه قانونمداری و خروج از استبداد تجلی میکرد و سپس به سطوح آزادیخواهی و جامعه مدنی و دموکراسی آرمانی گسترش مییافت که مستلزم دستیابی به بلوغ فرهنگی و سواد عمومی و اجتماعی و نیازمند به برنامهریزی و انتظاری صدساله بود! به نظر میرسد در کشورهایی در سطح ایران این انتظار سرانجام حاصل شده است و نسلهای جدید بهرهمند از سواد متعارف و سواد مجازی در شبکههای اجتماعی با اشراف بر فرهنگ مدرن جهانی، توقعاتی مدرن دارند. در حالی که دولتها در این منطقه جهان به روال حکمرانی سنتی ادامه میدهند و از مردم فقط انتظار اطاعت و فرمانبرداری دارند. مردم نیز تاکنون به همان روال و شیوه مالوف، مطیعانه ادامه میدادهاند و اگر رنجشهایی هم میداشتند با بردباری خودشان زندگی میکردند. نه اینکه راضی بوده باشند؛ تحمل میکردند. اما جوانان که نیاز به اشتغال و سرگرمی اجتماعی و ازدواج و زندگی شاد و متعارف در سطح جهانی دارند، در حالی که میدانند کشورشان با داشتن سرمایههای انسانی و طبیعی، غیر قابل مقایسه با کشورهای منطقه که طی دههها از سطح زندگی بالاتری از ترکیه و امارت و عربستان و مسقط و عمان برخوردار بوده است که زمانی آرزومند رسیدن به پای ایران بودند، اکنون میبینند با وجود افزایش بهای نفت و صدها میلیارد دلار درآمد ارزی اضافی طی نیم قرن، از همه کشورهای مزبور عقبماندهتر و ناامیدترند و آرزومند رسیدن به پای آن کشورها هستند. گرچه زمان طولانی اوضاع بحرانی و شرایط جنگی اقتضا میکرد برخی دشواریها و نابسامانیها تحمل شود و تحمل شد، اما اوضاع از جنگی به جنگ دیگر و از بحرانی به بحران دیگر ادامه یافت. به ماورای مرزهای ایران و ماورای بودجه ملی رسید. فرسایشی شد. حتی اختلاسی شد. اقتصادی که جز چند سالی در نیم قرن گذشته معنای تورم را نچشیده بود دچار تورم و بیکاری و عبوسی و ناامیدی شد. همسایگان عقب مانده پیشرفت کردند و تفرجگاه تعطیلات و مامن ایرانیان توانگر شدند؛ در حالی که ما هزینههای جانی و مالی و مسوولیت جنگ آنان را با جان و مال خودمان بر دوش گرفته بودیم. جوانان اکنون انتظار دارند از تداوم بحرانهای زیانبخشی که امید زندگی همراه با آسایش و خشنودی را از آنان سلب کرده است خودداری شود و همسایگان عرب مرفه ما اگر مسالهای دارند خودشان در هزینههای آن مشارکت کنند، و جوانان ما نیز فرصتی یابند که با رهایی از شرایط بحرانی به اقتدار اقتصادی و عمران و اصلاح و رفاه زندگی خودشان برسند