مهر ۱۳۶۲، در یکی از روزهای آغازین بازگشایی دانشگاهها پس از انقلاب فرهنگی، با اشتیاق غیر قابل وصفی خود را به بخش آموزش دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران رساندم. زمان انتخاب واحد بود و من که پس از تقریبا سه سال تعطیلی دانشگاه بسیار دلتنگ فضای دانشکده و همکلاسیها و اساتید شده بودم سر از پا نمیشناختم. در این سه سال خیلی اتفاقات هم در جامعه و هم در دانشگاه افتاده بود که حتی اشاره به آنها نیز در این مجمل نمیگنجد. فقط در مورد دانشگاه میتوانم بگویم که محیط متفاوتی نسبت به قبل از انقلاب فرهنگی بود.
در اتاق انتخاب واحد، جمعی از دانشجویان مشغول گفتگو با مسئول بخش آموزش دانشکده برای انتخاب واحد بودند. برای اولین بار استاد را در این جمع دیدم. او با نگاهی مهربان و با فروتنی در مورد درسی که قرار بود در آن ترم ارائه نماید با مسئول آموزش سخن میگفت. آنچنان صمیمی بود که در نگاه اول فکر میکردی که او همکلاسی توست. عنوان دقیق درسی که استاد در آن ترم ارائه دادند و من هم در کلاس ایشان توفیق حضور داشتم را بخاطر ندارم ولی بیاد دارم که روند تشکیل بازار مشترک اروپا و جامعه اروپا که بعدها تبدیل به اتحادیه اروپا گردید از فصول درس ایشان بود. وی با چنان تسلط و احاطهای جزئیات مطالب را تشریح میکرد و به سوالات دانشجویان پاسخ میگفت، برای ما که ایشان را در جمع اساتید رسمی دانشگاه نمیشناختیم از یکسو عجیب و از سوی دیگر جذاب بود. بیان آرام، عالمانه و موشکافانه وی دانشجویان را در تمام مدت مجذوب پاسخها و شیوه طرح مسائل توسط ایشان مینمود. بعدها که با استاد آشنایی بیشتری پیدا کردم و ازگذشته کاری وی در جایگاه دیپلمات بویژه خدمت در نمایندگی ایران در نیویورک آگاه شدم، دلیل این جذابیت برای من بیشتر آشکار شد. بنظر من در کنار شخصیت موقر و نگاه مهربان استاد، آنچه کلام وی را بیشتر دلنشین میکرد، تجربه وی در میدان عمل بود. زیرا او صرفا مطالب برگرفته از اوراق کتابها را برای ما بازگو نمیکرد.
در سال ۶۷ هنگامی که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، در وزارت خارجه کمیتهای برای بررسی ابعاد اجرایی آن در معاونت حقوقی تشکیل شد. با این تصور که قرار است بندهای مختلف قطعنامه اجرایی شوند، کمیتههای فرعی متعددی تشکیل شدند تا بررسی هشت بند اجرایی قطعنامه و پیگیری اجرای آنها را دنبال کنند.
دو استاد گرانقدر ما، یعنی استاد فقید جناب دکتر باوند و استاد بزرگوار جناب دکتر ممتاز در این جلسات شرکت داشتند. برای من به عنوان یک دیپلمات جوان که دو سالی بود در دفتر حقوقی وزارت خارجه مشغول بکار شده بودم، بیش از هر کس دیگری اظهارات این دو بزرگوار جذاب و آموزنده بود. تفاوتی نیز در نوع نگاه این دو استاد عزیز به مسائل میدیدم که در آن زمان برای من خیلی قابل فهم نبود. از یکسو میدیدم که اختلافی با هم ندارند ولی هر یک مطالب را بگونه متفاوتی مطرح میکنند. زیاد نگذشت تا دریابم که استاد دکتر ممتاز موضوعات را عمدتا از جنبه حقوقی آن بررسی و تحلیل میکنند ولی جناب دکتر باوند از جنبه روابط بین المللی موضوع به آن میپردازند. بخاطر دارم که در همان جلسه اول در یکی از کمیتهها که هر دو بزرگوار حضور داشتند و شرکت کنندگان به گونهای سخن میگفتند که گویی قرار است بندهای قطعنامه طی چند هفته یا ماههای آتی اجرا شوند، مثلا در مورد اینکه برای نظارت بر آتش بس چه اقداماتی باید انجام دهیم؟ برای آزادی اسرای جنگ چه ترتیباتی باید در نظر بگیریم؟ برای گرفتن غرامت چه تمهیداتی باید بیاندیشیم؟ و قس علیهذا، ، جناب دکتر باوند با توجه به تجربه بین المللی که داشتند گفتند، دوستان عجله نکنید، الان لازم نیست در مورد همه این موضوعات بحث کنیم، چون صدام از بخشی از بند اول جلوتر نخواهد رفت. او آتش بس را بعد از مدتی اجرا میکند ولی هرگز بازگشت به مرزهای بین المللی و پذیرش کمیته حقیقت یاب، آزادی اسرا و یا بحث غرامت و دیگر بندها را به این زودی اجرا نخواهد کرد و برای هر بند کلی بازی درخواهد آورد. اجرای این بندها ممکن است سالها طول بکشد و باید گام بگام جلو برویم. این گفته که محصول تجربه عمیق دیپلماتیک ایشان بود برای من و شاید اغلب حاضرین بسیار جالب و آموزنده بود. بعدها دیدیم که دقیقا آنچه وی گفت اتفاق افتاد. حضور ایشان در این جلسات مشورتی منشا خدمات ارزندهای به امنیت ملی و منافع ملی ایران عزیز بود.
یک ضرب المثل میگوید که دیپلمات مانند دارکوب است. آنقدر به هدف نوک میزند تا به آنچه میخواهد برسد. هدف استاد صرفا انتقال دانش و تجربیات خود به جوانان برای عزت و سرافرازی ایران بود و در این مسیر منتظر مراجعه دیگران و یا خواهش دانشجویان و مراکز علمی و اجرایی نمیماند. هیچگاه از این مسیر باز نایستاد، تا زمانی که گوهرشناسان، خود خواستار حضور او در مراکز علمی متعدد در کشور شدند و خدمات وی مورد استقبال واقع شد.
وی حداکثر دقت را در کاربرد کلمات داشت که این ویژگی نیز برگرفته از تجربیات گرانسنگ بین المللی وی بود. در کنار حفظ صبغه علمی و فعالیت دانشگاهی، حضور در مجامع دیپلماتیک و گوش دادن به تحلیلها و نظرات دیپلماتهای دیگر کشورها را هیچگاه فراموش نکرد. زیرا استاد بخوبی بر این امر واقف بود که نمیتوان بدون آگاهی عمیق و دقیق از تحولات روز جهان و دانستن دیدگاههای بیگانگان، تحلیلهای سیاسی مقرون به واقعیت ارائه نمود.
استاد فقید دکتر باوند میراث ماندگاری از خود به یادگار گذاشت که یاد و خاطره وی را همواره در ذهن همه آنان که به سربلندی و اقتدار ایران عزیز میاندیشند زنده نگاه خواهد داشت. او به آنچه میگفت باور داشت و آموخته بود که برای رسیدن به هدف باید بدنبال راه گشت و اگر راهی نبود با تدبیر و خردورزی باید راهی باز کرد تا حداکثر منافع کشور با حداقل هزینه تامین گردد و در این مسیر باید خود را ندید، از رفتار احساسی و خودخواهانه باید پرهیز کرد و باید با صبر و متانت حرکت نمود. اگر هر دانشجوی علوم سیاسی و روابط بین الملل همین را از منش و گفتار استاد آموخته باشد، سرمایه ماندگاری برای او و همه ماست.