محمدعلی بهمنی پا به ۸۰ سالگی گذاشت و این یعنی بیش از نیم قرن شاعری. محمدعلی بهمنی را حتی پیشتر از شعر بتوان با مهربانیاش شناخت. شاعری که به جای واژههای متعارفی که همگان برای خواندن یکدیگر از آنها استفاده میکنند، واژه مهربان را برمیگزیند و نامهربانترینها را هم مهربان خطاب میکند. درشتی نو تندی در قاموس بهمنی «نادرویشی» است و این تکیه کلام اوست در مقابل ناملایمات سکوت میکند که در مسلک درویشیاش نادرویشی رخنه نکند.
در این یادداشت قصدم رفتن به سراغ کارنامه شاعری بهمنی یا حتی کارنامه اجتماعی شعرش نیست. این یادداشت مرور شاعرانگیِ رفتاریِ شاعری است که چون شعرهایش زلال است و چون شعرهایش مهربان. شاعری که هر چند میگوید «گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام» اما هر آینه که از قیل و قال دنیا دلگیر باشی میتوانی در گوشه دنجی میهمان مهربانیاش شوی و برایت بخواند.
دو استکان بنشین، رفع خستگی خوب است
دوباره در دلم، انگار چای دم کردند
تعارفیت به قلیان نمیکنم، دودی ست_
که روشنش به یقین با ذغالِ غم کردند
دلم گرفته به خود قول دادهام اما_
برایتان ننویسم چه با دلم کردند…
محمدعلی بهمنی شاعری است که میتوان تا همیشه شیرینی کلامش را دوست داشت و از او شعر شنید و برایش شعر خواند. امید که تا همیشه زنده باشد و غزل فکر کند و غزل بگوید.
غزلی برای محمدعلی بهمنی که غزل میگوید و غزل فکر میکند
شعر سر سپردن در سطرهای دفتر نیست
هر کسی که شاعر شد ماندنش میسر نیست
کوچ سرنوشتم شد وقتی از تو میخواندم
وقتی از تو میخوانم هیچ کس کبوتر نیست
سرد بود، کوچیدیم، شهر جای تلخی شد
خانه چای تلخی شد که فقط معطر نیست
شک نکردهام به زمین شک به آسمان دارم
وقتی آسمان حتی از خودش فراتر نیست
روزگار غمگینی است… هر کسی که شاعر شد
یا سرش سلامت نیست یا تنش تناور نیست
چند قرن بعد از این از تو شعر خواهد خواند
هر که جز تو و دریا با کسی برادر نیست
بهمن است میترسم از هوای طوفانیش
بهمنی ببین دریا مثل قبل خواهر نیست