بسم اللّه الرحمن الرحیم
کز چشم من دریای خون جوشان شد از جور و جفا
گر لب فرو بندم کنون جانم به جوش آید درون
سه ماه پیش و در پی جان باختن دردناک دختر ایران زمین “مهسا امینی”، در جریان بازداشت از سوی گشت ارشاد، کشور به مرحلهی پر فراز و نشیبی وارد شد که همچنان در تب و تاب آن است.
جمعیتی فراوان از جوانان، زنان و اقشار گوناگون جامعه در اعتراض به آن رویداد تلخ و ناگوار، جنبشی را به راه انداختند که ریشه در نارضایتی گستردهی برخاسته از ناکارآمدی حکومت در برآورده کردن انتظارات و خواست عمومی داشت.
در شرایطی که در پرتو انسداد سیاسی و اجتماعی و ناکامی اصلاحات هیچ امیدی به بهبود وضعیت فروبستهی معیشتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود نداشت، کثیری از مردم برای اعتراض به این وضعیت به ویژه محرومیت از زندگی شرافتمندانه و پایمال شدن حقوق اولیه خود با شعار پرمعنا و تأثیرگذار “زن، زندگی، آزادی” به خیابانها آمدند، فریاد مظلومیت سر دادند و خواستار آزادی و رفع فساد و تبعیض و اجرای عدالت و حکمرانی عالمانه، عادلانه و پاسخگو شدند.
در مقابل، حکومت به جای شنیدن صدای معترضان و توجه به ریشهها و زمینههای درونی اعتراضات و نقش خود در مشکلات گستردهی موجود، با فرافکنی و انتساب مطلق آن به عوامل و رسانههای بیگانه، راه خشونت و سرکوب در پیش گرفت و آتش اعتراض را در شهرهای ایران از کردستان تا سیستان و بلوچستان و از خراسان تا خوزستان و دیگر نقاط این مرز و بوم شعله ورتر ساخت.
وضعیت اسفناک کنونی و برخوردهای به شدت خشونتآمیز و هتاکیها و فحاشیهای بیسابقه نسبت به معترضان، موجب گردید بسیاری که صادقانه و با نیّت و انگیزههای ملی در انقلاب ۵۷ و جنگ تحمیلی و روندهای پس از آن نقش داشتهاند را بهت زده و پشیمان سازد چرا که در برابر انبوهی از پرسشها که به ویژه از طرف جوانان با آن مواجه می شوند، پاسخی جز سکوت و یا اظهار تأسف و ندامت ندارند.
به کیان پیرفلک، کودک شیرین سخن این سرزمین بنگرید، قتل او لرزه بر اندام هر انسان با وجدان و با شرفی میاندازد. مادرش میگوید به دست ماموران کشته شده است و مسئولان تکذیب می کنند. البته هنوز فراموش نکردهایم که تا بر ملا شدن فاجعه شلیک به هواپیمای اوکراینی، حاکمیت مسئولیت سرنگونی آن را به عهده نگرفت و جنایتی که خود رقم زده بود را جوسازی و دروغپردازی بیگانگان می خواند.
آیا این خشونتها دستاوردی جز صدها کشته از جمله کودکان و زنان و بازداشت هزاران تن به ویژه جوانان و بر هم زدن آرامش و بنیان خانوادههایشان و دامن زدن به نارضایتیها و افزایش نفرت عمومی داشته است؟
این حجم عظیم خشونت و کینه نسبت به آحاد جامعه، از دانشگاهی تا معلم از پزشک تا وکیل از هنرمند تا ورزشکار از کارگر تا کشاورز و از خبرنگار تا هر آنکه گفتار، رفتار و کردار حاکمیت را قبول ندارد از سوی نیروهای تندرو مستقر در حاکمیت، که به قدرت سلاح و سرکوب و رسانه و تریبون و تئوریسینهای خشونتطلب مجهزند، ریشه در کجا دارد؟
چرا حکومت به جای اصلاح شیوه حکمرانی و تن دادن به خواستههای اکثریت مردم، به خشونت با نسل جدید و جوانانی روی آورده که از انبوه مشکلات به ستوه و خشم آمده و از آینده روشن نا امیدند؟ این نوع رفتار، چه نسبتی با جلوهی رحمانی پیامبر اسلام (ص) دارد که خداوند در وصف او می فرماید: “به برکتِ رحمت الهى، با مردم نرمخو و پُر مِهر شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند.” (آل عمران – ۱۵۹) مگر امیر مؤمنان خطاب به مالک اشتر اندرز نمی دهد که “باید دلت از رحمت و محبت مردم مالامال باشد و لطف و دوستی نسبت به آنان روا داری و نباید همچون جانور درندهای، خوردن آنها را غنیمت شماری”؟
سیاستگذاریهای نادرست داخلی و استراتژی تقابلی و هزینهزا در سیاست خارجی که حکومت در سالهای گذشته در پیش گرفته است نتیجهای جز خارج کردن کشور از مدار توسعه و فرو بردن انبوهی از جمعیت به زیر خط فقر مطلق نداشته است، در حالی که حکمرانی عالمانه، مصلحانه و منصفانه و برآمده از خواست اکثریت مردم میتوانست ایران را در جایگاه مناسب جهانی قرار دهد و زندگی مردم را بهبود بخشد و آنان را از ثروتی عظیم بهرهمند سازد.
بسیاری شگفت زدهاند که این سیاستها جز ناامیدی و مشکلات شدید اقتصادی و فرهنگی، چه ثمرهای را برای مردم ایران به ارمغان آورده است که حکومت همچنان بر تداوم آن اصرار میورزد و چرا با وجود مشکلات فوقالعادهای که در زمینههای گوناگون با آن روبرو شده و آینده تاریکی که در پیش دارد، به جای تعامل و همدلی، اعتراض و خشم این جوانان به ستوه آمده را با خشونتی بی حد و مرز چون گلوله و زندان و کشتار پاسخ میدهد.
اکثر کارشناسان مستقل در تمامی زمینهها از سیاست خارجی تا اقتصاد و فرهنگ مخالف مسیری هستند که توسط حکومت انتخاب شده و در حال اجراست و آتیهی ایران با تمدن دیرینه و بزرگ را به مراتب رنجبارتر از وضع ناهنجار کنونی میدانند. با وجود این، به دلیل جایگاه برتر و کانونی رهبر نظام در ساختار قدرت، نظر و منویات رهبری ملاک بسیاری از تصمیمگیریها و عملکردها قرار میگیرد. بنبستی که اکنون کشور در آن گرفتار آمده است از آن روست که بنا نبوده و نیست که سخن و نظر اکثریت مردم شنیده شود و یا سخن و نظر مردم تفسیر به رأی حاکمان می شود.
حال این مردم معترض، منتقد، رنجدیده و گرفتار در مصائب اقتصادی و معیشتی چگونه مخالفت خود را با خطمشی و سیاستهایی که نظرات و تصمیمات رهبری نظام را در آن دخیل میدانند، اعلام کنند؟
مردمی که با بسیاری از این تصمیمات مخالف هستند و آنرا به زیان ملک و ملت می دانند، چگونه می توانند سکوت پیشه کنند؟ چگونه وظیفهی ملی و اخلاقی امر به معروف و نهی از منکر که در قرآن و سنت نیز بر آن تأکید شده است را نسبت به حکومت عملی کنند؟
امام علی (ع) تأکید میکنند “هرگز امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید. زیرا که اشرار بر شما مسلط میشوند و دیگر دعایتان مستجاب نخواهد شد و خداوند از این جهت ملل گذشته را مورد لعن خود قرار داد که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده بودند.”
مردم شعارها و آرمانهای انقلاب ۵۷ را در نظر میگیرند که به دنبال آزادی بیان و آزادی اندیشه و محکومیت استبداد و دیکتاتوری بود ولی تفاوت آن اهداف با واقعیت امروز ایران و حکمرانی مستقر را، از زمین تا آسمان می بینند.
آنان که روند فعلی را با استناد به اختیارات رهبر در قانون اساسی توجیه میکنند، با این پرسش جدی روبرویند که اگر اکثریت مردم خواهان تغییرات بنیادی در قانون اساسی و شکل حکمرانی باشند چه باید بکنند؟ آیا این سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی که “پدران ما چه حقی داشتند که برای ما یک همچو کاری بکنند؟” را تنها محدود به حکومت پهلوی می دانند؟
آیا با توجه به عواقب سوء اعمال و رفتار حکومت، احتمال آن نیست که جریانی ضدایرانی همانند اسرائیل که به راحتی دست به ترور، انفجار و دزدی اسناد می زند، در محافل تصمیمساز حاکمیت نفوذ کرده تا با حکمرانی ضد توسعه و در تقابل با منافع ملی، ایران را تبدیل به سرزمین سوخته کند و با روشهای استبدادی و مقابله با هر نوع آزادیخواهی و با اِعمال سرکوب و خشونت گسترده، جوانان معترض این سرزمین را از اصل دین و آموزههای آن متنفر سازد؟
سکوت مراجع و علمای شیعه در برابر رفتار و عملکرد تنشزا و پراشتباه حکومت برای بسیاری از مردم سئوالبرانگیز شده است و میپرسند آیا ایشان این نوع رفتار را درست میدانند؟ آیا ذبح اخلاق و انسانیت با تهدید و خشونت عریانِ حکومت در برابر اعتراض مردم، توجیه اخلاقی و شرعی دارد؟
اگر چنین نیست، آنان چگونه به وظیفهی دینی امر به معروف و نهی از منکر عمل می کنند؟ آیا به دیگران واگذاشتهاند تا پیش از آنها از دین خدا دفاع کنند؟ آیا حکومت با یدک کشیدن عنوان اسلام و با کارنامه و عملکرد پراشتباهی که در حوزههای مختلف دارد، موجب کسب رضایت اکثریت مردم و سربلندی اسلام و تشیع شده است؟
مگر حکومت و ماندن بر قدرت چقدر ارزش دارد که ننگ دنیا و عقوبت آخرت را برای خود خریدار باشیم، به تعبیر امام علی (ع) خطاب به ابن عباس: “سوگند به خدا این نعلین از فرمانروایی شما نزد من محبوب تر است مگر آنکه حقی را بپای دارم یا باطلی را دفع کنم.”
به فرض که با برخوردهای خشن، آرامش چندروزهای پدید آید ولی تداوم این حکومت بدون کسب رضایت اکثریت مردم با مشکلات بسیاری همراه خواهد شد و اگر فرصتی هم باقی مانده باشد، تنها راه برون رفت از بحران های فراوان موجود و پیش رو، اقدامات اساسی و سریع در جهت کسب رضایت مردم است. برای مردم ایران، زندگی شرافتمندانه، ماندگاری، عزت ملی، سربلندی، توسعه یافتگی و تأمین منافع ایران واجد اهمیت و ارزش است، نه حفظ و بقاء حکومت مستقر.
اینجانب با عرض تسلیت به خانوادههای همه قربانیان خشونتهای اخیر و اظهار همدردی با تمامی آسیب دیدگان، به عنوان یک ایرانی از همهی ایرانیان در سراسر جهان که به دنبال هر نوع تغییری در ایران هستند درخواست میکنم تکثر و تنوع اندیشهها و جریانها را به رسمیت بشناسند و در تمامی فعالیتها و سخنانشان، حفظ تمامیت ارضی ایران، حفظ منابع و منافع ملی ایران، حفظ تمامی زیرساختها و صنایع ایران و حفظ جان تمامی ایرانیان، مبنای وحدت و اتفاق نظرشان باشد.
اعمال و رفتارهای خشونت بار، گسترش آشوب و هرج و مرج و بطور کلی غبارآلود شدن فضای کشور، بستر و فضای مساعدی برای سرکوب روزافزون و اِعمال حداکثر قدرت و ارعاب توسط حاکمیت را فراهم می کند.
ز گوش پنبه برون آر داد خلق بده
وگر تو میندهی داد، روزِ دادی هست
عبداللّه نوری
بیست و ششم آذرماه ۱۴۰۱