در ابتدای سخن از خانه اندیشمندان علومانسانی که به حق در این سالها برای پاسداشت علوم انسانی و بزرگان حوزه علوم انسانی بسیار تلاش کردهاند، تشکر ویژه دارم.
هرچند در دانشگاه تهران و همچنین در نیشابور، وصیتنامه زندهیاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن را که خانواده گرامی ایشان در اختیارم قرار داده بودند، خواندم و در رسانهها نیز منتشر شد، اما باردیگر با اجازه شما گرامیان در آئین دومین یادبود استاد به خواندن آن میپردازم.
عنوان این متن کوتاه «وصیت» است که در مهرماه ۱۳۹۳ به نگارش درآمده است. نکته جالب این است که این وصیتنامه در اختیار خانواده هم قرار گرفته نشده بود، بلکه نوشته شده و درمیان دستنوشتههای استاد اسلامی و در میان کتابهای کتابخانه ایشان در کانادا وجود داشت و پس از درگذشت ایشان، هنگامی که همسرشان سرکار خانم شیرین بیانی در حال بررسی دستنوشتهها بود به آن دست پیدا میکند. ازهمینروی، به خواندن متن «وصیت» میپردازم:
«خواست من این است که چون روز محتوم فرا رسد، جنازه را از دانشگاه تهران گذرانده، به نیشابور انتقال دهند».
خیلی سئوال و پرسش پیشآمد که چرا نیشابور؟ من فکر میکنم برای پاسخ دادن به این پرسش شاید دهها یادداشت، گفتوگو و مقاله لازم است. اصلاً با این عنوان که چرا نیشابور؟ کسی که بههرحال۷۰ سال در این حوزه بهطور مستقیم قلم زد و نوشت ولی مشاهده میکنیم که این چالش را برای پساز درگذشت خودش برای ما و دوستدارانش ایجاد کرد.
در اینجا، به نظر میرسد که ایشان در یک جمله پاسخ به این چرا را میدهد و من فکر میکنم باید شاگردان ایشان و اساتید بزرگوار و دوستداران ایشان، تلاش کنند تا به این پرسش، پاسخ دهند. شاید امروز پاسخ دادن به این پرسش یکی از نیازهای امروز ایران باشد.
اکنون ادامه «وصیت» را میخوانم:
«و از آنجا ببرند به بیرون شهر. در بیابان در بین راه نیشابور و توس در دامنه کوه بینالود به خاک بسپارند. خراسان پُرتاریخترین ایالت ایران است و نیشابور بلاکشیدهترین شهر ایران.»
این شاید پاسخی باشد به آن پرسش که بیان کردم.
استاد اسلامی ندوشن در ادامه مینویسد: «اگر فوت در خارج از ایران صورت گرفت، جنازه به ایران انتقال داده میشود. آنچه از من برجای مانده کتابها است. امتیاز چاپ و تجدید چاپ آنها را به نهاد آرامگاه فردوسی واگذار میکنم.»
این ارادت جناب استاد اسلامی ندوشن به فردوسی و شاهنامه مثالزدنی است و بینظیر.
استاد در ادامه مینویسد: «بعداز من ناشرها با این نهاد سروکار خواهند داشت و عوائد حاصل از آنها بهعنوان حقالتالیف صرف گُلکاری و زیباسازی محوطه آرامگاه و جاده مشهد به توس خواهد شد. مقداری املاک پراکنده از من در حوزه ندوشن متعلق به من و خانواده خواهرم است. فرزندان من باید با رِفق و مُدارا با کشاورزان آن کنار آیند. امیدوارم که این خواستها به خوبی اجرا خواهد شد (شود). از همسرم و از فرزندان و دوستان و خوانندگانم خداحافظی میکنم. بر روی گور من علاوه بر اسم، تاریخ تولد و مرگ این بیت حافظ نوشته خواهد شد:
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند»
مهر ۱۳۹۳ | محمدعلی اسلامی نُدوشن
باز چه رازی در بین است، من فکر میکنم باید روی این بیت حافظ کار شود؟! چرا ایشان با همه علاقهای که به فردوسی و شاهنامه داشتند ولی درخواست میکنند که این بیت حافظ روی سنگ مزارشان به نگارش درآید؟
بههرحال انتخاب این بیت و سخن خودش مهمترین پیامی است که دارد میدهد و البته بازهم به نظر من رندانه این پیام را همچون شیوهای که حضرت حافظ داشته بیان کرده است.
اما داستان بازگشت ایشان و چه اتفاقی افتاد که آقای دکتر علیاصغر قاسمی، مدیر خانه اندیشمندان علومانسانی از من درخواست کردند که برای نخستینبار به شرح آنچه گذشته است در این مجلس آیینیادبود بپردازم.
من فکر میکنم ریشه این تصمیم برمیگردد به سالهای حضور من در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که در دوره دوم ریاستجمهوری آقای خاتمی بود. ما در آن زمان برای پاسداشت چهرههای شاخص و بزرگ فرهنگ تلاش کردیم مجموعهای از کارها را برنامهریزی و اجرا کنیم و آن بزرگداشت مشاهیر و بزرگان فرهنگ و ادبیات و هنر ایران زمین بود که به نوعی شاید در سالهای گذشته و پس از انقلاب اسلامی مورد بیتوجهی و بیمهری قرار گرفته بودند. در این میان سراغ عزیزانی رفتیم که در گذشته مورد بیمهری قرارگرفته بودند تا شاید آبی را که رفته بود به جوی بازگردانیم.
ازجمله برنامه بزرگداشت دو نفر از بزرگان مورد احترام و علاقه خود استاد اسلامی ندوشن بود که در این نشستها صمیمانه و بزرگوارانه با ما همراهی کردند و صراحتا قدردان شدند و شاید این اولین رابطه و آشنایی من با استاد اسلامی ندوشن به صورت مستقیم بود.
نخستین بزرگداشت را در بروجرود برای استاد عبدالحسین زرینکوب برگزار کردیم و بسیاری از دوستان، شاگردان، علاقهمندان و همراهان زندهیاد استاد زرینکوب در آن نشست و بزرگداشت باشکوه شرکت کرده و ما را همراهی کردند. بزرگداشتی که پیش از درگذشت استاد و چند سال، پساز پخش برنامه «هویت» در تلویزیون به ریاست آقای علی لاریجانی بود که آقای خانیکی هم در سخنانشان به این برنامه بیآبرو اشاره کردند. متاسفانه و دردمندانه در تلویزیون آن روزگار بزرگان فرهنگ و ادب کشور به نحو بیرحمانهای مورد بیمهری، کینتوزی و دشنام قرار گرفتند. بنابراین رویکرد و انتخاب ما شاید در آن بازه زمانی برای خودش تازگی داشت و البته هزینههایی هم دربر داشت. ولی بههرحال با اقبال فراوان از جانب بزرگان و اهالی فرهنگ روبهرو شد. به یاد دارم که خود آقای اسلامی ندوشن به عنوان میهمان ویژه جمع را همراهی کردند، به بروجرد آمدند و نسبت به بنده و برگزارکنندگان این برنامه ابراز لطف و محبت کردند.
دومین بزرگداشت و قدردانی این سلسله نشستها، آیین بزرگداشت استاد گرانقدر بدیعالزمان فروزانفر در بشرویه خراسان بود. در واقع این نشستها حلقه اول ارتباط من با استاد اسلامی ندوشن شد.
ما درخواست برگزاری سومین مراسم بزرگداشت را در زمان حیات استادان و فرهیختگان برای خود آقای اسلامی ندوشن مطرح کردیم که ایشان به شدت از این امر سرباز زدند و گفتند من آمادگیاش را ندارم. خوشبختانه من بعدا شنیدم که آقای غیاثی زمانی که در ادارهکل فرهنگ و ارشاد استان یزد بودند با تلاش فراوان ایشان را راضی کردند که این مراسم در یزد برای گرامیداشتشان گرفته شود که آن زمان من دیگر در وزارتخانه فرهنگ و ارشاد حضور نداشتم.
در مرحله بعد، زمانیکه من در شورای شهر در جایگاه رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی کارها را دنبال میکردم، یکی از رویکردهای شورا و کمیسیون نامگذاری که مسئولیتش را عهده دار بودم، این بود که بتوانیم نام بزرگان شهر را بر معابر، میادین و معبرهای اصلی شهر بنشانیم تا به نوعی یک یادآوری باشد برای نسل نو که بیارتباط است با این بزرگان و بهنوعی قدردانی از ایشان نیز باشد، و تلاشی باشد برای ماندگاری آنان؛ هم از راه نامگذاری معابر و هم از طریق ساختن و نصب سردیسها و مجسمههای این عزیزان که میشود گفت تلاشی است از منظر هنری که این چهرهها بیشتر در شهر بمانند و معرف بزرگان ما به آیندگان باشند و هم همزمان نوشتن و تدوین کتابهایی و گرفتن بزرگداشتی باشکوه برای این عزیزان در حوزههای مختلف نیز در دستور کار قرار گرفت.
درآن مقطع ما با عنوان «دفترهای تهران» توانستیم تا ششجلد کتاب را هم چاپ کنیم و حدود پنج جلد کتاب دیگر هم آماده شد که متاسفانه فرصت چاپ و انتشار آن فراهم نشد. ششمین شماره تلاش برای این مجلدات، تدوین کتابی بود با عنوان «مردی که ایران را از یاد نبرد» که درباره دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن است. در آن مقطع این هماهنگی به وجود آمد تا ما بتوانیم خیابانهای اطراف دانشگاه تهران را بهنام بزرگان فرهنگ و ادبیات کشور نامگذاری کنیم مانند استادان باستانی پاریزی، ابوالقاسم گرجی، اسلامی ندوشن، شیرین بیانی و… که این اتفاق در خیابان وصال شیرازی افتاد و نه تنها دو کوچه در خیابان وصال شیرازی به نام استاد محمدعلی اسلامی ندوشن و استاد شیرین بیانی نامگذاری شده است، بلکه تندیس استاد اسلامی ندوشن هم در سر کوچهای که به نام ایشان است، نصب شد.

پساز این اتفاق بود که سرکار خانم شیرین بیانی پیام محبتآمیز خودشان و استاد اسلامی ندوشن را نسبت به این تصمیم به ما ابلاغ کردند و از این تاریخ یکمقدار ارتباطات جدیتر شد، تا اینکه متاسفانه در چنین روزی یعنی ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ دو سال پیش خبر تاسفآور درگذشت استاد محمدعلی اسلامی ندوشن را شنیدیم. این خبر خیلیها را ناراحت و غمگین کرد، بهخصوص دوستداران ایشان و دوستداران ایران را.
با فاصله کمی خانم شیرین بیانی تماس گرفتند و در آنجا اشاره شد که متاسفانه آقای اسلامی ندوشن در سالهای پایانی زندگی که سفری به کانادا داشتند، دچار حادثه میشوند، بعد بیمار میشوند و بعد متاسفانه دوران سخت کرونا پیش میآید و پزشکان مانع بازگشت ایشان به ایران و وطن میشوند. درعینحال وصیت و خواسته ایشان هم مطرح شد که همیشه علاقهمند بودند که به میهن برگردند، ولی عمدتاً میشود گفت در قالب وصیت شفاهی و گفتاری بود.
شاید یکی دونفر از بستگان ایشان از جمله آقای مهندس دولتشاهی که اکنون در این جلسه تشریف دارند، یکیاز کسانی بودند که از ایشان شنیده بودند اما بیانشان را عمومی نکرده بودند که همسر و فرزندان استاد اسلامی ندوشن را متاثر نکند؛ به خاطر روحیهای که داشتند، اما به این عزیزان گفته بودند که من مایل به بازگشت هستم. تا اینکه «وصیتنامه» ایشان در میان دستنویسهای استاد اسلامی پیدا میشود و درنتیجه خانواده تصمیم میگیرند که پیکر استاد اسلامی ندوشن به ایران بازگردانده شود.
نزدیک به دوماه بعد از این اتفاق بود که خانم شیرین بیانی به من گفتند چون بستگان درجه یک ما در ایران زندگی نمیکنند (دو فرزند ایشان سالیان سال است که در کانادا زندگی میکنند)، خودشان هم بههرحال امکان اجرای این خواسته استاد را نداشتند، گفتند علاقهمند هستند که بنده مسئولیت بازگشت پیکر استاد را دنبال کنم. من خدمت ایشان عرض کردم که شما و فرزندان بزرگوارتان در خانواده باید به این جمعبندی برسید و چون من نسبت حقیقی با استاد اسلامی ندارم و جایگاه حقوقی هم ندارم و کار من در شورای شهر تهران هم تمام شده است، پس این خواسته باید به یک سند حقوقی تبدیل شود و پساز تصمیمگیری خانواده این را مکتوب و از مجاری رسمی ابلاغ بفرمایید تا براساس آنچه میخواهید من آن را دنبال کنم. درعینحال گفتم بهتر است زمان مناسب انتخاب شود. درنهایت خانواده پساز یکسال این آمادگی را پیدا کردند که پیکر استاد اسلامی ندوشن را که در کانادا به امانت بود، به تهران منتقل کنند. سپس در زمستان همان سال بود که خانم شیرین بیانی مجدد تماس گرفتند و گفتند آن آمادگی روحی برای فرزندانمان فراهم شده و ما دیگر آماده انتقال پیکر استاد اسلامی ندوشن به ایران هستیم.
من گفتم اگر اکنون شما به این مرحله از تصمیمگیری رسیدهاید، مستلزم این است که یک وکالتنامه رسمی تنظیم شود که این امر هم چندماه طور میکشید. به دلیل اینکه ایران در کانادا سفارت ندارد، همه روابط قطع است و ایرانیان در کانادا باید مسائل خودشان را از طریق دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن آمریکا دنبال کنند. بنابراین همسر و دو فرزند استاد اسلامی باید سه وکالت جداگانه و مستقل میدادند که این وکالتها از طریق دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن تنظیم شد و چون باید این سه وکالت برای من به ایران ارسال میشد و وکیل خانواده هم برای مدتی دچار بیماری شده بود، به همین دلایل بود که انتقال پیکر استاد اسلامی به ایران چندماهی به تعویق افتاد تا اینکه نهایتا در پاییز ۱۴۰۲ پس از اینکه این مقدمات طی شد، مشخصا از من خواستند که دیگر شما این کار را در ایران دنبال کنید.
به محض اینکه خبر رسید، من حلقه کوچکی از دوستان را خبر کردم تا در خدمتشان باشم؛ ازجمله آقای علی غیاثی ندوشن که در دورهای مدیرکل وزارت فرهنگ و ارشاد یزد بودند و علاوه براینکه ایشان از دوستان خوب من هستند از افراد مورد اعتماد و امین خانواده اسلامی ندوشن هستند، هم به دلیل همشهری بودن و هم به دلیل ویژگیهای اخلاقی که این برادر عزیز دارند. همینطور از دکتر جلالی ندوشن و آقای محمد ولیزاده که در حوزه فرهنگ همیشه پیشقدم بودند و یکتنه و بدون هیچ انتظاری در این بخش همیشه مثل یک سرباز عمل کردند و خانم دادور که دخترخاله خانم شیرین بیانی بودند، درنهایت همین پنجنفر دورهم جمع شدیم که چه کار باید انجام بدهیم؟
ما درنهایت به این جمعبندی رسیدیم که داستان سه ضلع دارد که یک ضلع تلاشهای اداری و هماهنگی با حوزههای دولتی و حاکمیتی و نهادهای عمومی است. ضلع دوم فضای یزد و فضای ندوشن ست و ضلع سوم هم به حوزه خراسان و نیشابور مربوط میشود.
دکترغلامحسین مظفری که زمانی فرماندار نیشابور بودند و در مقطعی که بنده در وزارت کشور بودم با هم همکار بودیم و بعد به نمایندگی مردم نیشابور در مجلس انتخاب شدند و بههرحال همیشه نگاه و دیدگاه فرهنگی داشتند، سعی کردیم حلقه ارتباطی با خراسان و نیشابور را هم از طریق دو انجمن یزدیهای مقیم مرکز و هم انجمن نیشابوریهای مقیم مرکز را به صورت همزمان دنبال کنیم تا هماهنگی این دوبخش باهم جلو برود. درنهایت با پرواز از تورنتو (کانادا) و توقف کوتاه در استانبول (ترکیه) و تغییر هواپیما پیکر استاد اسلامی ندوشن به فرودگاه امام تهران (ایران) وارد شد. در اینجا من از آقای احسان گرایلی برای زحمات مستندسازی تشکر ویژه دارم که شما کل ماجرا را در حدود ۵ دقیقه در کلیپ مشاهده کردید.
پساز استقبال رسمی از پیکر استاد محمدعلی اسلامی ندوشن در فرودگاه امام تهران (ایران)، پیکر به بهشتزهرا منتقل شد تا مراسم غسل انجام شود. نکته جالب این بود که پیکر ایشان پساز گذر یکسال از فوت همچنان سالم بود و دوستان در غسالخانه بهشتزهرا به راحتی توانستند کار را انجام دهند. سپس مراسم ایشان در روزنامه اطلاعات و با مدیریت آقای دکتر عباس صالحی انجام شد.
در این میان دوستان دانشگاه تهران و دانشکده ادبیات تماس گرفتند و گفتند چرا مراسم را در اینجا برگزار نمیکنید؟
با هماهنگیهای که صورت گرفت و مساعدتهای دکتر سیف رییس دانشکده ادبیات، مراسم تشیعجنازه از دانشکده ادبیات آغاز شد و سپس جلوی دانشکده حقوق رفت، از در اصلی دانشگاه تهران خارج شد و به روزنامه اطلاعات رفت. سپس پیکر استاد اسلامی ندوشن به یزد و مدرسه ایرانشهر که ایشان در آنجا درس خوانده بودند، رفت که جناب دکتر میر جلالالدین کزازی سخنران مراسم یزد بودند و سپس به ندوشن رفتیم. آن روز هوا به شدت سرد بود و سوز داشت اما جمعیت مردم منتظر در ندوشن حدود ۵ کیلومتر بود که زندگی آن روز را تعطیل کرده بودند و از نوزادان در آغوش مادران جوان تا کودکان و افراد کُهنسال ساعتها در آن سوز و سرما منتظر ورود پیکر استاد اسلامی ندوشن بودند. مردم ندوشن نمیتوانستند دل بکنند و یک قبر را در میدان شهر کنده بودند و میگفتند ما نمیگذاریم اسلامی ندوشن برگردد. ما این عشق و علاقه مردم را ما با چشم میدیدیم. درنهایت با تدبیر امام جمعه و استانداری ندوشن بود که ما توانستیم پساز ساعتها پیکر ایشان را شب از آنجا بیرون بیاوریم برخلاف احساس نارضایتی شدید مردم ندوشن تا بنابر وصیت ایشان پیکر به نیشابور انتقال داده شود.
سپس پیکر استاد اسلامی ندوشن را با آمبولانس به مشهد فرستادیم و در آخر هم آن مراسم باشکوه بدرقه پیکر استاد پس از حضور در آرامگاه عطار نیشابوری و سخنرانی استاد اصغر دادبه و خواندن وصیتنامه استاد با حضور هزاران نفر انجام شد و پیکر استاد محمدعلی اسلامی ندوشن پس از خواندن نماز برای سومین بار در جوار حضرت عطار آرام گرفت.
درحالیکه کودکان دبستانی در ندوشن ناراحت از این بودند که چرا پیکر استاد در شهرشان نمانده است و کودکان دبستانی در نیشابور در ساعتهای پایانی شب باخوشحالی در استقبال پیکر ایشان «سرودای ایران» را میخواندند؛ برخلاف کودکان ایران و خیل مشتاقان متاسفانه افرادی از حضور جمعیت مردم ترسیده بودند و در مراسم مشکلاتی را ایجاد کردند. درحالیکه مردم قدر فرزندشان را میدانند. مردم از تهران تا یزد و ندوشن و مشهد و نیشابور نشان دادند: «گوهرشناس هستند و قدر فرزند ایران را میدانند.»
من به نمایندگی از خانواده استاد و برای آگاهی مردم ایران و دوستداران ایشان لازم میدانستم گزارش این مراسم را در جایی ارائه دهم تا برای نسلهای آینده به یادگار باقی بماند. با تشکر از حوصله و وقت همه دوستداران استاد اسلامی ندوشن که در دومین آیینیادبود ایشان در تالار «حافظ» خانه اندیشمندان تشریف آوردند.
* وکیل و نماینده خانواده اسلامی ندوشن









































































