در دولت اصلاحات، قطاری در مسیر سمنان منفجر شد و دهها انسان سوختند. وزیر راه وقت (پس از چند دوره استانداری در دولت پیشین)، با اعتماد به نفسی همراه با اندکی طلبکاری، همهی ما را از عمق فاجعه به سطح گفتارهای ژورنالیستی عبور داد؛ چه رسد به یک عذرخواهی خشک و خالی و یا زبانم لال، استعفا.
در دولت مهرورزی (!)، هواپیمایی در مسیر ارومیه با نیمهسقوطی بر روی برف فرود آمد. وزیر راه وقت با حضوری بشّاش و بذلهگویانه، به سبک رئیسش، پای هواپیما و در کنار مضطربان و مجروحان و جانباختگان احتمالی، به جوکگویی و بذلهپراکنی پرداخت؛ لابد از بهر التیام آنهمه اضطراب.
در دولت اعتدال، ساختمانی با قدمت بیشتر از نیمقرن در کام آتش فرو شد و تازه حضرات ورق زدند مکاتبات هشدارهای قبلیشان را در مورد ایمنی ساختمان پلاسکو؛ همچنان دریغ از عذرخواهی و مسئولیتپذیری و کار را به کاردانی سپردن. صندلیها تکان نخورد.
البته در برههای کوتاه کلیشه ای به نام عذرخواهی به صورت کاریکاتوری اقتباسشده از سیاسیون غربی باب شد؛ و صد البته بیضرر و زیان برای عذرخواهان و بدون تبعات و نتایج عملی، مثل پیگیری و محاکمه و مجازات؛ یا لااقل کنارهگیری از کار به عذر بیکفایتی.
نمیدانم؛ چرا عدهای که چندان بلدِ کار نیستند، این میزان اعتماد به نفس دارند، که نه زبان به عذرخواهی میچرخانند، نه جای خود را بر دیگری که شاید بلدتر باشد خالی میکنند. همواره چند کلیشه بر سر زبانهاست: دولت قبلی، اگر چنان میشد، باید چنان شود، حتما باید رسیدگی لازم صورت گیرد، با کلیهی خاطیان برخورد خواهد شد و…. ؛ همچنان دریغ از نتایج رضایتآور برای مردم.
کدام شهروند سالم و متوسط العقلی خواهان آشوب و اغتشاش و ناامنی اجتماعیاست؟ هیجانهای نوجوانی و جوانی البته نیازمند مدیریتهای روانشناختی و جامعهشناختی است، که متاسفانه توان اغلب آقایان در این حیطه امتحان خود را خوب ندادهاست.
هنوز دیر نشده. گام نخست در مدیریت این بحران، عذرخواهی و جبران مافات و تجدیدنظر در گفتارها و رفتارهاست. این بار نیز در غائلهی پیشآمده، مدیریت بحران را از کمر کار شروع کردند؛ اشتباه کردند.
همین اشتباه هم قابل عذرخواهی و جبران است.