پارسال اوایل زمستان، آیبتای خاطرهانگیز کمی سوخت. ولی نریخت. آتش سریع خاموش شد و همه دوستداران لالهزار خدا را شکر کردند. ما برای چندمین بار دعا کردیم کسانی پیدا شوند این خیابان قدیمی و سمبلیک تهران را احیا کنند و بگذارند دوباره زندگی فرهنگی و گردشی در رگهایش جاری شود. به هرحال، اگر لالهزار به قول یکی از کسبه آنجا شناسنامه تهران است، خوبست جدیتر بگیریمش و فقط به تخریب ایده لالهزار فکر نکنیم. زیرا با محو شدن لالهزار قدیم، نیمی از وجود ما هم با آن میرود.
بیش از یک سال است با جمعی از دوستان در فکر لالهزاریم. اما بطور کلی باید گفت که موج حفاظت و احیای لالهزار، این لالهزار زیبا و خوش ترکیب و اندازه! – هنوز از طرف همه شهروندان تهرانی… آنطور که ما میخواهیم، جدی گرفته نشده است.
این درست نیست که سینماها و بناهای زیبای پر خاطره مثل آیبتا در لالهزار، به انبارهای نیمه متروکه و رو به تخریب بدل شدهاند.
صنف الکتریک لالهزار را در پنج دهه اخیر در اشغال راسته خود در آورده، و دیگر از آن لالهزار رنگین کمانی خبری نیست. تاریخچه نجات خانه اتحادیه که پارسال نام «خانه تهران» بر دروازه زیبایش میدرخشید، – و معلوم نیست چرا تابلو را برداشتند؟ –، نشان از آن دارد که لالهزار پر از مکانهای متشخص و زیبائی است که قابلیت تبدیل شدن به مکانهای سرزنده و فرهنگی – تفریحی را دارد. از همین رو امید و کوشش برای درآوردن لالهزار از این رکود و بیحرکتی و انداختن این خیابان خاطرهانگیز روی خط سرزندگی و فعالیتهای فرهنگی همچون تاتر، سینما، کتاب، و مراکز تفریحی مانند کافه و رستوران کاملا ممکن است.
خوشبختانه به نظر میرسد بخش خصوصی نیز به این حرکت گرایش دارد. ما امروز در آستانه قرنی نو ایستادهایم و نیاز داریم همه نیروهای پیشتاز جامعهمان بیایند و به توصیه فرهنگ دوستانی مثل دکتر حق شناس، عضو فعال و فرهنگی شورای شهر قبلی، کمک کنند تا لالهزار دوباره تبدیل به گذر نمایش و خیابان جشنوارههای سینمایی، نمایشی و موسیقیایی شود.
اما ساختمان تاریخی و ثبت ملی شده غریب (کافه آیبتای سابق) در تقاطع خیابان لالهزار نو و جمهوری واقع است و فعلا کاربری انبار و فروش لوازم الکتریکی دارد! این اثر مانند بسیاری از بناهای خیابان لالهزار، چون هتل لاله ساخته معمار وارطان، تاتر نصر (تاتر تهران)، مجموعه خانههای خاندان پیرنیا و معینالتجار بوشهری و چند بنای با ارزش ثبتی دیگر، در سال ۸۵ در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده است.
همان زمان با آتشسوزی مختصر کافه آیبتای سابق، دکتر ادیبزاده، معاون وقت اداره کل میراث فرهنگی تهران در خصوص برنامه شهرداری و میراث فرهنگی برای بناهای تاریخی لالهزار برای رسانه توضیح دادکه توافقاتی با سازمان زیباسازی شهرداری در خصوص آنها انجام گرفته و قرار بوده است مرمت جداره خیابان لالهزار و تئاتر نصر با نظارت میراث فرهنگی پیش برود و سازمان نوسازی هم به مرمت و احیاء خانه پیرنیا بپردازد که متاسفانه با تغییر در مدیریتهای شهرداری فعلا کارها متوقف است.
روشن است که در خصوص بناهای خیابانهای تاریخی همچون لالهزار فقط موضوع جداره مطرح نیست. بیشتر این بناها به دلیل قدمت به لحاظ داشتن سیستم اطفاء حریق، کابلهای برق و تلفن، لولههای آب یا گاز و کاربری انباری و گذاشتن بار بیش از اندازه توان در این بناها دچار مشکلات اساسی هستند و نیازمند به اقدامات حفاظتی، مرمتی و ایمنسازی هستند، که خود همکاری و تعامل میان شهرداری، میراث فرهنگی و مالکان را میطلبد.
اما کافه آیبتای مهجور مانده امروز، در دهههای اول قرن گذشته روزهای خوشی را به خود دیده بود. رجال سیاسی دهه ۳۰ عادت داشتند ساعات قبل از ظهر را در این کافه بگذرانند. افرادی چون ملک الشعرای بهار، محمدرضا آشتیانیزاده، حبیب الله رشیدیان، مهندس فریور، جمال امامی، سیدمحمد تدین، شیخ علی دشتی، دبیر اعظم، احمد لنکرانی، نیر الملک و منصور السلطنه این کافه را به یکی از مراکز سیاسی تهران تبدیل کرده بودند. (از کتاب خاطرات محمدرضا آشتیانیزاده).
کافه آیبتا از اولین و معتبرترین کافههای لالهزار بود که خانم آیبتا اهل روسیه آن را اداره میکرد. کافه آیبتا و کافه نادری تا مدتها محل اجتماع هنرمندان و روشنفکران تهران بودند. آن روزها، از مخبرالدوله تا چهارراه استانبول را خیابون استانبول مینامیدند. راسته شمالی خیابان استانبول اکثرا طلافروشی بود. که هنوز هم هست. کافه هم زیاد داشت. نبش لالهزار و استانبول خانم آیبتا قهوهفروشی داشت و فال قهوه میگرفت. با فاصله کمی از آن، ساندویچفروشی اختیاری قرار داشت که در روزگار خود بسیار مشهور بود.
همچنین بخاطر نزدیکی محل روزنامههای کیهان و اطلاعات به استانبول و لالهزار، در سالهای بعد از شهریور ۲۰ نمایندگان مجلس و سیاست پیشهگان و ارباب جراید در قهوهفروشی آیبتا در چهارراه اسلامبول جمع میشدند و نقشه میکشیدند و گاه با همین نقشه کابینهای [مثل کابینه صدرالاشراف] را سرنگون میکردند و گاه استیضاحی مطرح میشد.
با آمدن سید ضیاءالدین طباطبایی و دایر شدن حزب اراده ملی، رضا آشتیانیزاده سیاستپیشه اصطلاحی را باب کرده بود که هر وقت از نقشههای پارلمانتری و سیاسی کار بر نمیآمد میگفت: «کار از دست آیبتا خارج شده، افتاده دست سرچمبک».
اکنون دهها سال از آن ایام میگذرد و لالهزار به مرمت و نگهداری نیاز دارد تا خاطرات جمعی گذشته را بتواند در کالبد گذشتهاش دوباره زنده کند. ممکن است مغازهدارانی که در خیابان لالهزار وسائل الکتریکی میفروشند به مسائل فرهنگی کمتر توجه یا علاقه داشته باشند و فکرشان در پی کسب و کارشان باشد، اما ارزش لالهزار بر متخصصین شهر و معماری هرگز پوشیده نبوده است.
دکتر اسکندر مختاری و چند متخصص میراث فرهنگی دیگر از چندین سال پیش تحقیق در مورد ارزشهای کالبدی این لالهزار زیبا و خوش ترکیب و اندازه را آغاز نموده و همزمان جوانان معمار و دانشجویان علاقمندشان را هدایت کردهاند. برای ما علاقمندان به احیای لالهزار، جان و کالبد خیابان با هم معنا پیدا میکند و این کار باید تدریجی و به دست دو گروه اتفاق بیافتد. یکی اهالی خیابان و مغازهداران صنف الکتریک و دیگر اهالی فرهنگ و گردشگری، یعنی اهالی هنر و تاتر و سینما و کتاب… و دوستداران مد و لباس و ساعت و عینک و تمام چیزهای شیکی که قدیم در لالهزار چون مغناطیسی همه خانمهای شیک تهران را به خود فرا میخواند. اگر موتوریهای لالهزار سامان یابند و پیادهروها را آزاد کنند و بگذارند چنین فعالیتهائی در خیابان شکل بگیرد، بدون شک استعدادهای نهان در این خیابان، که نامش هنوز یادآور تهران مدرن است، کم کم از لای جدارههایش سر بیرون خواهند آورد.