• امروز : پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 21 November - 2024
::: 3395 ::: 0
0

: آخرین مطالب

دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است دولت چهاردهم و ضرورت تغییر حکمرانی فرهنگی | شهرام گیل‌آبادی* مهاجرت، صلح و امنیت پایدار | رسول صادقی* صلح اجتماعی و سیاست انتظامی | بهرام بیات* عصرانه‌ای با طعم شعر فرزندان پوتین | آندره ئی کولز نی کف (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد چرا اسرائیل به ایران حمله نکرد؟! | آیت محمدی (کلهر) احیای داعش و القاعده در منطقه | آیت محمدی (کلهر) رونمایی از بزرگترین شهاب سنگ آهنی در مجموعه برج آزادی رهبران پوپولیست چه میراثی برای کشورشان بر جای می‌گذارند | مانوئل فاتک، کریستوف‌تری بش و مورتیس شولاریک بحران واقعی اقتصاد چین | ژانگ یوآن ژو لی یو (ترجمه: رضا جلالی) آسیا بدون هژمون | سوزانا پاتون و هروه لماهیو (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد نکاتی درباره دیدگاه رئیس جمهور در ضرورت انتقال پایتخت | عبدالمحمد زاهدی حرکت به روی یال جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه | مرتضی‌ رحیم‌نواز داستان آشنایی یک شاعر اجازه خلق آثار عاشقانه را نمی‌دهند تو زنده‌ای هنوز و غزل فکر می‌کنی | سمانه نائینی زیبایی کلام در شعر بهمنی | سحر جناتی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد گفتمان صلح و نگاهی به چالش‌های حقوقی در ایران معاصر | محمدرضا ضیایی بیگدلی صلح اجتماعی و مرجعیت رسانه در ایران | ماشاءالله شمس‌الواعظین صلح ایرانی از نگاه محمدعلی فروغی | مریم مهدوی اصل چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک گفتمان صلح و سیاست خارجی | محمدکاظم سجادپور گفتمان صلح و نیروهای مسلح ایران | حسین علایی اقتصاد صلح محور | فرشاد مومنی* نقش آموزش‌عالی در شکل‌گیری گفتمان صلح | مصطفی معین* آخرالزمانی‌های ایرانی و اجماع‌سازی پزشکیان | کیومرث اشتریان* ایران، بحران‌های منطقه‌ای و گفتمان صلح | عبدالامیر نبوی* گفتمان صلح و سیاست همسایگی | ماندانا تیشه‌یار* گفتمان صلح و محیط زیست | محمد درویش* گفتمان صلح و مساله حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران | مهدی ذاکریان* از چرایی تا چگونگی معرفی کتاب «اخوان‌المسلمین» | پیرمحمد ملازهی به نظر می‌رسد که باید شاهد روند خوبی باشیم شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد محمد جواد حق‌شناس: کابینه‌ای با حضور زنان جوانان و اهل تسنن سخنی با آقای رئیس جمهور در مورد چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک* انتخاب کابینه در اتاق‌ شیشه‌ای پیام رهبری به مناسبت برگزاری چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شریعتی، جلال و دیگران | حمید عزیزیان شریف آباد صحافی سنتی | مجید فیضی‌راد* اگر پزشکیان قشر خاکستری را با خود همراه کند، بازی را برهم می‌زند نگاه مسعود پزشکیان به اقوام امنیتی نیست | علی مفتح آیا اندیشه شریعتی پاسخگوی جامعه امروز است؟ | محمدجواد حق‌شناس* فاصله دره احد و تالار رودکی

4

هرات در عهد ایلخانی، آل کرت و تیموری | شیرین بیانی

  • کد خبر : 17111
  • 06 اردیبهشت 1403 - 3:42
هرات در عهد ایلخانی، آل کرت و تیموری | شیرین بیانی
هرات از شهرهای بسیارقدیمی از هزاره‌های دوردست و چنانکه گفته‌شد شامل یکی‌از استان‌های «آریانا» بوده است. این شهر دارای آب‌وهوای خوش و رودهای پرآب ازجمله رود مالان یا مالون بوده که تیموریان برآن پلی بسته بودند.

هرات از آن نوع شهرهای کم‌نظیری است که آکنده از تاریخ است و گفتنی بسیار دارد؛ و آن بازمی‌گردد به دو دلیل: اولاً به‌علت موقع خاص سوق‌الجیشی بر سر راه‌های عمده اصلی شمال به جنوب و شرق به غرب منطقه و ایران به‌طورکلی و خراسان به‌طور اخص. ثانیاً به‌دلیل آب‌وهوای مناسب و مطبوع و رودهای متعدد یا بهتر گفته شود موقع جغرافیایی مناسب. این‌خصایص موردنظر همه‌همسایگان دور و نزدیک بوده است و اقوام و ملل‌پراکنده و گوناگون در استیپ‌ها و صحاری‌منطقه وسیعی از شرق و غرب و شمال به آن چشم‌طمع دوخته بودند. خراسان‌بزرگ دارای چنین‌خصوصیتی است که در آن به‌ویژه فرمانروائی‌های هرات و سبزوار ازجهت روبه‌رو بودن با اقوام خشن و اغلب‌گرسنه و پیوسته موردتهاجم بوده‌اند.

زمانی‌که موردنظر ماست، قرن ۷و۸ هجری، برابر با قرن۱۲و۱۳میلادی است که قبایل و ایلات بزرگ و کوچک هرگاه به‌علت وفورجمعیت که روزبه‌روز افزون می‌گردیدند و آن سبب کمبود جا و گرسنگی افراد می‌شد؛ این فشارها بیش‌ازپیش نمودار می‌شدند. به‌خصوص که اقوام‌گوناگون با سرزمین‌های‌آباد و ثروتمند شهرنشین همسایه روبه‌رو می‌گشتند. این‌دلایل سبب تهاجم‌ها، قتل، غارت‌ها و ویرانی‌ها بود. ازسوی‌دیگر، دلیل‌تقویت نیروی‌هراتیان می‌شد که بر ملیت، فرهنگ و تمدن خودآگاهی داشتند و بیش‌ازپیش برآن پای می‌فشردند.

هیچ‌گاه درتاریخ ایران، اقوام پراکنده بزرگ و کوچک به‌ضرورت زمان و مکان، چنین منسجم نشده، یکی پس‌ازدیگری تشکیل حکومت‌هایی چون ابتدا «ایلخانی» و سپس «تیموری» را نداده، حملات پی‌درپی خود را براین سرزمین بزرگ و مهم وارد نیاورده بودند. ازسوی‌دیگر، هیچ‌گاه این سرزمین وسیع آبادوثروتمند به‌گونه پیوسته‌ومداوم، زیر سم ستوران آنان لگدمال نشده بود که هربار مردمان آن افتان و خیزان برپا می‌شدند و خسته ولی نیاسوده، امیدوار کمر راست می‌کردند و فرهنگ و ملیت خود را نگاه می‌داشتند. چه‌بسیار هنرمندان، ادیبان، کارآفرینان و دانشمندانی بودند که آنان نیز فوج‌فوج سر بر می‌آوردند و خود را بر مهاجم‌ها تحمیل می‌نمودند.

این‌چنین ابتدا ایلخانیان و سپس تیموریان، یکی پس‌ازدیگری توانستند بر هرات به‌طور اخص و بر ایران و افغانستان به‌طورکلی فائق آیند و مسلط‌شوند که چگونگی آن بسیارشگفت‌انگیز است و بحث ما را تشکیل می‌دهد. درنتیجه، جنگ «شمشیر» تبدیل به جنگ «قلم» گردید یا بهتر گفته شود سرانجام «قلم» بر «شمشیر» فائق آمد. دوره‌تیموری که حتی بیش‌از دوره‌ایلخانی در آن قتل‌وغارت گردید، درنهایت یکی‌از درخشانترین ادوار فرهنگی ایران شد.
دراین‌دوره هنرمندانی چون جامی «شاعر»، بهزاد «نقاش و مینیاتوریست»، سلطان علی‌مشهدی «خوشنویس»، عبدالقادر مراغی «موسیقی‌دان» و سرانجام امیرعلیشیرنوائی چون «دولتمرد و هنرمند» درآن به‌وجود آمدند و شاهزادگان جوان تیموری را تحت‌تعلیم قراردادند که آنان نیز شاگردان مناسب و نیکوئی از کار درآمدند. چنانکه در دوره ایلخانی نیز از این نو افراد کم نبودند، چون خواجه نصیرالدین طوسی سازنده «رسدخانه مراغه»، رشیدالدین فضل‌الله همدانی «مورّخ مشهور»، برادران جوینی «دولتمردان بی‌نظیر» و احمد سهروردی «خوشنویس». باید توجه داشت که در هر دو دوره تاریخ‌نویسی اهمیت‌فوق‌العاده یافت و مورخین‌مهمی چون برادران‌جوینی، خواندمیر و میرخواند «دوخویشاوند»، رشیدالدین فضل‌الله همدانی… ظهور و بروز یافتند. ابنیه و آثارمهمی چون «گنبد سلطانیه» بناگردید که نمونه‌ای ازهمه هنرهای پیش‌از اسلامی درآن تجدیدحیات یافت.

نام و نشان هرات

طوایف «ایران قریجه» از گروه‌های گوناگون در بخش‌های‌شمالی و شرقی‌ایران و شهرهای‌نوساز آن، ازتیره‌های خود نام‌و نشان و یادگارهایی‌گذاشته‌اند ازجمله هرات یا هَرَیَوَ (Harayava). آریاها در اوستا، هرات را هَریه‌وَتا (Haraiavata) می‌خواندند. همچنین دراین کتاب‌مقدس هریوه (Harayva) و هَرَوَتی (Haravati) نیز آمده‌است.

پس‌از آبادی‌هرات و نواحی‌آن، در هزاره‌های دور، این شهرها را به‌عنوان «شهرهای مزدا آفریده» خواندند که در اوایل قرن‌۷ پیش‌از میلاد و در زمان زردشت، رونق گرفته‌بودند. آکادی‌ها در بین‌النهرین آن را هَرَیوه می‌خواندند. هرات دراین دوره آباد بوده‌است. به‌قول گیدشمن «درنظر یک منشی بابلی که دراین عهد می‌زیست، عالم تمدن به دامنهّهای زاگرس خاتمه می‌یافت. حال چنین بود تا زمان ورود ایرانیان، یعنی دوهزار و پانصدسال بعد و تاسیس نخستین شاهنشاهی هخامنشیان که جهان‌مزبور ازسرحدهای مذکور به‌عقب کشید. به‌دورترین نقاط در آسیای‌مرکزی برده‌شد و ثغورآن به‌شمال رودسیحون رسید».

هرات در کتیبه معروف بیستون متعلق به داریوش‌کبیر هخامنشی، هَرَایی‌وَ (Haraiva) و هرات آمده‌است و در بعضی متون قدیمی هَرَیو (Haraiov) خوانده شده است.

«آریا» درایران ویجه که حدودش از شرق رود سند تا دروازه کاسپین در جنوب خلیج‌فارس و در شمال کوههای توژس (درترکیه امروزی) بوده، شامل هرات نیز می‌شده و خلاصه اینکه: این شهر از استانّهای «آریانا» بوده است.

بدین‌ترتیب هرات از شهرهای بسیارقدیمی از هزاره‌های دوردست و چنانکه گفته‌شد شامل یکی‌از استان‌های «آریانا» بوده است. این شهر دارای آب‌وهوای خوش و رودهای پرآب ازجمله رود مالان یا مالون بوده که تیموریان برآن پلی بسته بودند. محصولات گوناگون، به‌خصوص انواع میوه و انگور و سبزیجات مهم درآن به وفور یافت می‌شده و رونق داشته است. شهرداری چهار دروازه چوبین بوده، به استثنای دروازه اصلی که آهنین بوده است و هر دروازه بازاری داشته، به‌قول ابن‌حوقل: «بارکده خراسان است». برعکس سایر نواحی، مردم عربی کم می‌دانستند ولی فارسی بسیارخوب حرف می‌زدند و به‌قول همو: «در نویسندگی درمیان خراسانیان بی‌نظیراند».


فصل اول: تهاجم چنگیز به ایران

به‌سال ۶۱۶ه. ق چنگیز که فرماندهی‌سپاه را شخصاً برعهده گرفته‌بود، به اتفاق کلیه پسرانش که هریک فرماندهی‌گروهی را برعهده داشتند باحدود ۱۵۰ تا ۲۰۰هزارنفر به جانب ایران به راه‌افتاد و در سر راه، همه‌جا توفیق همراه با وی بود. سرانجام به شهرجُند رسید و مردم و فرمانده شهرجند را به وی تسلیم نمودند. از آن پس شهربه‌شهر پیش‌رفتند تا به بخارا رسیدند که ازعمده‌ترین شهرهای‌خراسان به‌شمار می‌رفت و به‌قول جوینی «قبه اسلام» بود. شهر فتح گردید و این‌واقعه به‌سال۶۱۷ه. اتفاق افتاد. ازآن‌پس، آنان شهربه‌شهر پیش‌رفتند تانوبت به سمرقند رسید. پس‌ازاین فتح بزرگ «تقریباً سراسر ماوراءالنهر فتح گردیده بود. سرانجام نوبت به بلخ رسید. «مغولان» شهربهشهر ازشرق به‌غرب درجست‌وجوی سلطان‌محمد خوارزمشاه بودند که او ازمقابل آنان می‌گریخت تا در جزیره‌آبسکون بدرود حیات گفت» و سلطان‌جلال‌الدین جانشین پدرشد. به‌قول‌جوینی «مغولان هرشهر و دیهی را چندنوبت کشش و غارت می‌کردند» تا سرانجام مرو و سرخس نیز درهم‌کوبیده شد و چنگیز با دنبال‌کردن سلطان‌جلال‌الدین بدون‌اخذ نتیجه به مغولستان بازگشت. او شورای‌بزرگی درخارج شهر، درکنار رود زرافشان، تشکیل داد و دوتن از پسران خود را مامور فتح‌نهائی خراسان نمود.

پس‌از درگذشت چنگیزخان، دوتن از فرماندهان‌خوارزمی در نیشابور به تاخت‌وتاز پرداختند. به‌دستور اُکتای قاآن جانشین وی، سپاه فراوانی درخراسان گردآمد. اُگتای، مردی زیرک و هوشیار بود و طبعی‌سازگار داشت. برعکس فرزندارشد چنگیز به‌نام جُغتای که دارای طبعی‌خشن و ناسازگار بود به شخصیتی ضداسلامی شهرت‌یافته بود و در «اولوس» خود (به تعبیر مغولی ایالت است) که منطقه‌ای از پیش‌بالیغ تا سمرقند را شامل‌می‌شد و تقریباً سراسر مسلمان‌نشین بود، به‌سختی و خشونت رفتار می‌کرد.

توفیق ایرانیان آن‌جا بود که اُگتای قاآن در بدو حکومت، فرمانروائی ایالات‌اسلامی را دراختیار محمودیَلواج نهاده‌بودند که او از قتل‌وغارت‌های بی‌نتیجه امتنان‌می‌ورزید ولی هنوز فتح کامل ایران و حتی خراسان نیمه‌تمام مانده‌بود.

گیوک جانشین وی، پس‌از استقرار، اولین هدف خود را فتح‌کامل ایران دانست و سپاه بزرگی را به‌راه انداخت ولی سال ۶۴۷ ه. در راه بدرود حیات گفت، درحالی‌که تاسمرقند پیش‌رفته بود.

زمامداری مُنگو قاآن: او عیسوی بود و به‌سال ۶۴۸ه. جانشین گیوک گردید. در بدو کار سرزمین‌های اشغالی خراسان را به فرمانده‌ای به‌نام ارغون واگذار نمود و خود طبق‌رسم معمول مغولان، درعراق – بغداد مستقر شد و اینکه فرمانروائی ایران برای ایلخانان به‌طور اعم و خراسان به‌طور اخص ضروری بود.
فرمانروائی هلاکوخان در ایران (۶۵۳-۶۶۳ ه.): بین کلیه شاهزادگان‌مغولی، هلاکو فرزند تولوی، یکی‌از پسران چنگیز به‌حکومت رسید که قابلیت‌بسیار برای احراز این‌مقام داشت. او مجدداً نبرد را در ایران آغاز کرد درحالی‌که بایجو و جزماغون فرماندهان این عملیات بودند.

منگوقاآن فرمان داده بود که هلاکو: «ازکنار جیحون تا اقصای مصر را فتح نماید و درآن «فتح شام و مصر و ارمن به صراحت قید شده بود».

پس‌از درگذشت منگو قاآن، قوبیلای قاآن زمام‌امور را در مرکزامپراطوری در دست گرفت. عصر این قاآن جدید زمان‌رقابت بین ایالات‌ایرانی هنوز فتح نشده بود. زیرا وی در چین (پکن) مستقر شده، قدرت بیشتری یافته‌بود. دراین‌زمان فرمانروائی خراسان با احمد بناکتی بود که کارها را آسان‌تر نموده بود.
بایدتوجه داشت هنگامی‌که چنگیز از ایران بازگشت، تنها بخشی‌از شمال و شرق این سرزمین فتح شده بود.

هلاکوها و نبردها: زمانی‌که او به‌دستور منگو قاآن جنگ‌ها را آغاز نمود، این اقدام که عظیم می‌نمود، آن‌مقدار اهمیت داشت که از کلیه «اولوس‌ها» ازهر ده‌نفر می‌بایست یکی به سپاه هلاکو بپیوندند.

هلاکو در پاییز سال ۶۵۱ه. به راه افتاد و طبق‌برنامه ازپیش اعلام شده می‌بایست از قلاع اسماعیلی آغاز نماید. بدین‌ترتیب او عازم قهستان در خراسان گردید.

کیتو بوقا فرمانده این نبرد درخراسان اردو زد. درحالی‌که ۱۲هزار سپاهی همراه‌داشت دراین بخش با یک‌مسئله مهم روبه‌رو می‌شویم و آن ایجاد حکومت‌کرت (کُرَت) در ایران است که درآینده به‌آن خواهیم‌پرداخت و واقعه‌ای بس‌مهم می‌باشد. بدین‌ترتیب شمس‌الدین فرمانروای معروف خاندان‌کرت که به‌حکومت رسیده بود، در سمرقند، قبل‌از هرات، به خدمت هلاکو رسید و ازاین‌جهت هرات که پایگاه و جایگاه کرتیان بود، تاحدبسیاری ازحملات مصون‌مانده که دربحث‌های آینده به‌آن خواهیم‌پرداخت.

هلاکو خود بودائی بود ولی تحت‌تاثیر مادرش دوقوزخاتون گرایش به‌سمت جهان مسیحیت داشت که بسیارخطرناک می‌نمود و مسلمانان را در فشار قرارمی‌داد.

سرانجام با فتح‌سراسری ایران و با پیروزی بر دستگاه‌خلافت و مرگ خلیفه‌المستعصم‌بالله «کار از هرات تا فرات یکسره شد» و این سرزمین تحت‌حکومت مغولی ایرانی که «ایلخانی» نامیده‌شد، درآمد. هلاکو با گذر از رود فرات تا دروازه مصر پیش‌رفته بود. وی به‌دنبال این فتوحات درسال ۶۶۳ه. بدرود زندگی گفت.


و اینک باردیگر هرات

غوریان فاتح مجدد هرات: اگر قرنی به عقب بازگردیم، آن‌گاه مسئله بهتر و بیشتر نمودار می‌گردد:

اول کسانی‌که در دوران مغول پایه‌های‌حکومت‌غور در هرات را پی‌ریزی مجدد نمودند، تاج‌الدین عثمان‌مرغینی و برادرش عزالدین‌عمرمحمدمرغینی ازنوادگان سلطان‌غیاث‌الدین محمدسام‌غوری (۵۵۸-۵۹۹ه.) بودند. امیرعزالدین‌محمد قبل‌ازاستقلال، وزیر سلطان‌غیاث‌الدین، از ملوک‌غور بود. او ابتدا به‌فرمان اگتای قاآن ازترکستان به‌هرات فرستاده‌شد. مغولان درهرات آبادی بسیار نمودند و مردم مرفه بودند. پس‌از تنظیم‌کارها، عزالدین مرغینی عازم ترکستان شد تا خانواده‌خویش را به‌هرات منتقل‌نماید. ولی دربین‌راه بیمارگردید و فرزندش امیرمحمد عزالدین‌مقدم مرغینی را جانشین‌خود نمود. و اگتای قاآن پذیرفت. در مباحث‌قبل گفته‌شد که در زمان‌مغولان ازجانب ایشان شحنه‌ای به‌هرات فرستاده می‌شد تا تحت‌نظر وی کارهای به‌خصوص سپاهی انجام‌گیرد.

پس‌از وی ملک‌رکن‌الدین خیسارمرغینی به حکومت هرات رسید. او نیای مادری ملک شمس‌الدین‌کرت، اولین فرمانروای معروف آل‌کرت بوده است.
رکن‌الدین شمس‌الدین، برادرزاده خود را جانشین خویش تعیین نمود زیرا در او رشادت، هوش و فتانت بسیار یافته بود.

پس‌از مرگ‌چنگیز به‌سال ۶۲۴ه. و جانشینی اُگتای قاآن، تولوی نواده وی دنباله فتوحات مغولان را گرفت و هرات را ویران نمود. رکن‌الدین خیسار که علاقه فراوان به شمس‌الدین نواده خود داشت، او را نزد خویش تربیت‌نمود و شمس‌الدین نیز به‌خوبی تعالیم آموزگار و نیای فهیم خود را می‌پذیرفت.

آل کرت و مغولان

تا قرن ۷و۸ هجری، برابر با قرن ۱۱.۱۲ میلادی، دنیای‌شرق چنین درهم‌تنیده نشده بود. قبایل ترک و مغول و عرب و ایرانیان با آداب و رسوم و فرهنگ‌های گوناگون در رقابت و ستیز بسر می‌بردند و ازهمه تواناتر مغولان بودند؛ زیرا درصدد بودند بر سراسر این سرزمین مسلط گردند. در غلوای این درهم‌تنیدگی، شمس‌الدین‌کرت به‌تدریج وارد معرکه این جهان گردید که به حکم قاآن هرات را از آن خود می‌دانست. هرچند مورد تعرض قرار گرفته بود. زیرا به‌قول میرخواند: «آباء و اجدادش در هرات و غور حاکم بودند». و به‌قول جوینی: «او نخستین پادشاه از ملوک کرت است».

زمانی‌که مُنگو، قاآن گردید، «حکومت ولایت هرات و جام و باخزر و پوشنگ و فیروزکوه را به وی واگذار کرد». این عهد مصادف است با روی کارآمدن هلاکوخان در ایران و فرمانروائی امیر ارغون در خراسان. روابط کرتیان با حکومت ایلخانی در ایران بسیار حسنه بود و انعام و جواهرهای بسیار از جانب مُنگو به شمس‌الدین داده شد.

شمس‌الدین با روحانیان و سایرطبقات درهرات به‌نیکوئی و ملاطفت رفتارمی‌کرد ولی خاطیان را به‌شدت مجازات می‌نمود. وی تصفیه‌ای‌بزرگ درمحدوده هرات ایجاد نمود و سرانجام «در اندیشه فتح سراسری افغانستان گردید» و به‌تدریج حکومت‌های‌کوچک منطقه‌ای افغانستان را فتح نمود. هلاکو که به‌جانب شرق راهی شده بود، درهمین سفر، حکومت‌هرات و مضافات آن‌را رسماً به شمس‌الدین واگذار نمود.

گفته شد که هلاکو به‌سال ۶۶۴ ه. وفات یافت درحالی‌که باگذر از رود فرات تا دروازه مصر پیش‌رفته بود.

حکومت ایلخانی به اباقاخان رسید (۶۶۳-۶۸۰ه.): در زمان وی بودائی‌گری نیرو گرفته بود. زیرا کارهای حکومت ایلخانی می‌بایست در مرکز امپراطوری (چین – پکن) حل‌وفصل شود و نفوذ لاماهای‌تبتی در دربار آن‌ها می‌توانست خطرهای زیادی ایجاد نماید. ازسوی‌دیگر، مسیحیت نیز رونق گرفته بود زیرا دوقوزخاتون، همسر وی که مسیحی بود و سرقوقتینی بیگی (Serqoqtini) مادر هلاکو که به دین مسیح گرویده بود، زنی بسیار بانفود بود. دراین میان، خاندان‌جوینی نمونه برجسته دیوانسالاری‌نیکو در دستگاه این ایلخان، دارای شغل‌های‌حساس بودند که طی ۳۰سال این نفوذ همچنان ادامه‌داشت. دراین زمان، خطر دیگری بروز نمود و آن تهاجم شاهزاده بَراق، فرمانروای الوس جَغَتای در ماوراءالنهر بود که طی نبردی‌خونین راهی فتح‌خراسان گردید و تا نیشابور پیش‌رفت ولی ناچار درنهایت بازگشت و پیشرفتی حاصل ننمود. دراین میان شمس‌الدین‌کرت برای ملاقات اباقا، ایلخان جدید، راهی عراق گردید.

اگر به مسیحیت بازگردیم، اباقا که برای فتح کرانه‌شرقی مدیترانه مساعدت‌های غرب را احساس می‌کرد، هیئت‌های مسیحی – سیاسی متعدد را پذیرا شد و روزبه‌روز برتعداد کلیساهای ایران به‌خصوص درتبریز اضافه‌می‌شد. اباقای بودائی مذهب مسیحی‌گرا مورد نفرت مسلمانان بود. او به‌سال ۶۶۴ه. سپاهی به شهر اَلبیره در شامات کشید ولی کاری‌از پیش نبرد. با مصریان نیز به‌جائی نرسید و مصریان فاتح شدند و اباقا با آنان همواره درگیر و با شکست روبه‌رو بود.

چندی نگذشت که شمس‌الدین‌کرت برای ملاقات با اباقا، ایلخان جدید، راهی عراق گردید و این رسمی‌معمول و متعارف بود. ولی اباقاخان که از شمس‌الدین بیمناک گشته، ماجراجوئی‌های وی را در افغانستان بسیار خطرناک یافته بود، سرانجام او را به‌قتل رسانید. شگفت آن‌که پس‌از فوت او نیز این بیم خاتمه نیافت زیرا شمس‌الدین را در تابوتی بسیار مستحکم نهادند به تبریز روانه‌اش نمودند.

سرانجام فرزند شمس‌الدین‌کرت به‌نام ملک رکناالدین، ملقّب به شمس‌الدین‌کهین (۶۷۳-۶۹۱ه.) در هرات زمام‌امور را در دست گرفت و ازجانب اباقا مورد قبول واقع شد و ایلخان سفری به هرات نمود. ایلخان با اهالی به نیکی رفتار نمود و به‌خصوص اوقات خود را با دانشمندان و روحانیان گذارنید. طبقات گوناگون، شمس‌الدین‌کهین را دوست می‌داشتند، هرچند مخالفین نیز دم از خودسری می‌زدند، اباقا جانب او را گرفت و شهر آرام گردید. به‌سال ۶۸۱ه. باردیگر هرات آرام بود و مخالفان سرکوب شده بودند.

اباقا که به عراق بازگشته بود، به مرضی‌صعب‌العلاج درگذشت و هنگام بیماری وی، بزرگان ایلخانی به ارغون فرزندارشد وی که فرمانروایی‌خراسان را برعهده داشت، خبردادند که خود را فوراً به مرکز رساند. ولی بُعد مسافت و مرگ زودرس خان، مجالی به ارغون نبخشید.

سلطان احمد تگودار (۶۸۰ -۶۸۲ ه.): گروهی به‌طرفداری شاهزاده ایلخانی که در جوانی، مسیحی شده بود ولی سرانجام اینکه مسلمان شده بود، برتخت نشست و این‌تغییر دراثر مجاهدت به‌ویژه برادران‌جوینی و روحانیان‌متنفذ بود. او که پس‌از اسلام‌آوردن «احمد» نام گرفت، به‌رسم مغولی برتخت نشست. آن‌گاه بود که کار مسلمانی رونق گرفت. پس‌از چندی شمس‌الدین جوینی را به‌قتل رسانیدند که به‌قول برخی منابع؛ گناه وی به سلطنت‌رسانیدن حاکمی مسلمان بود.

دراین‌بخش، مشاهده‌می‌کنیم که ادیان‌بزرگ بایکدیگر رویاروی شده بودند.

فرمانروایی ارغون (۶۸۳-۶۹۰ه.): او شاهزاده‌ای بودائی‌مذهب بود و رهبانان‌بودائی او را در محاصره داشتند. درحالی‌که وزیرکارآمد او سعدالدوله، یهودی متعصبی بود که زمام‌امور را وی در دست داشت. همه مسلمانان برسرکار را برکنار نمود و یهودیان را به‌جای آنان نشانید. آن‌گاه ساختن بتکده‌ها باردیگر آغاز گردید. ارغون که خانی شجاع و سفاک بود، دراثر مسمومیت از دارویی به‌نام «اکسیر زندگی» بدرود حیات گفت، درحالی‌که شایع‌شد او را مسموم نموده‌اند.

هم‌زمان با حکومت ارغون، ملک فخرالدین‌کرت به‌سال (۶۹۳) به فرمانروایی رسید. ارغون به‌سال ۶۸۳ه. به هرات آمده بود تا اوضاع حکومت فخرالدین را از نزدیک ناظر باشد و این رسم ایلخانان بود.

سلطنت گیخاتو – ادامه پریشانی (۶۹۰-۶۹۴ه.): باتوجه به کوتاهی زندگی سیاسی ارغون که آن‌را دراثر خونریزی‌های بسیار دانستند، ایلخان‌جدید می‌خواست زندگی نسبتاً آرامی را در پیش بگیرد. دراین‌زمان، حاکم‌یزد یاغی شد که طی نبردی شکست خورد ولی گیخاتو گناهش را بخشید. اتابک‌لرستان نیز ازجمله یاغیان بود. هرچند ابتدا پیشرفت‌هایی نمود ولی عاقبت شکست خورد. در زمان ارغون، هزاره‌های‌جدیدی از مغول‌ها، به‌نام هزاره جُرمانی و اوغانی با خانواده‌های خود به ایران آمدند و درکرمان ساکن شدند و هنوز چیزی نگذشته سر به شورش برداشتند. این آشوب‌ها فرونشست، معهذا برای حکومت ایجاد گرفتاری بسیار گردید.

درعهد گیخاتو، وزارت برعهده فردی نالایق با لقب «صدرجهان» بود. او صدرالدین‌احمد خالدی نام داشت که باوجود عدم‌لیاقت، دارای قدرت بسیار بود. سرانجام، مخالفان که گیخاتو را سلطانی ضعیف و ناکارآمد می‌دانستند و به‌خصوص عدم‌توجه به سنت‌های‌مغولی، با یاغی‌شدن شاهزاده بایدو از نوادگان هلاکو جنگ آغاز گردید و گیخاتو به‌قتل رسید.

بایدو و سروری کوتاه‌مدت عنصر مغول سال (۶۹۴ ه.): این شاهزاده پس‌از به تخت نشستن فرامین گذشته را لغو و فرامین جدید که گرایشات کاملاً مغولانه داشت، برقرار نمود و دست‌اندرکار احیای «یاسا» و تجدید نیروی مغولی گردید. مهمترین اقدام وی، خارج ساختن صدرجهان از گود سیاست و کوتاه‌کردن دست ایادی وی از امورکشور بود. معهذا با نیروی بسیار، وی نتوانست به‌طورکامل این وزیر را از گردونه کارهای‌مملکتی خارج نماید. بدین ترتیب مسلمانان را تضعیف و پیروان مسیح را به‌کار گماشت و کلیسای‌جدید بنا نهاد.

بدین‌ترتیب، یاران غازان‌خان ایلخان آینده که وضع را متشنج می‌دیدند، بایدو را که به نخجوان گریخته بود، درآن‌جا یافتند. او را نزد غازان بردند و به‌قتل رسانیدند. بایدو تنها هشت‌ماه سلطنت نمود.

فرمانروایی غازان‌خان (۶۹۴-۷۰۳و.): پس‌از فتوحات در مصر، در زمان هلاکو، نفوذ فرهنگی ایران تا جهان‌غرب گسترش‌یافت و در اواخر قرن‌سیزده و سراسر قرن‌چهارده میلادی، اندیشه‌جدیدی درغرب به وجود آمد و آن قلمروئی بود که چنانکه بحث آن گذشت؛ از «هرات تا فرات» را دربر می‌گرفت و بر طویل‌ترین جاده‌های‌ترانزیتی بین‌المللی دست‌می‌یافت که همان جاده‌ابریشم بود.

غازان؛ مهم‌ترین ایلخان به‌شمار می‌رفت و هرات در زمان وی باردیگر رو به آبادانی نهاد. او امیر نوروز یکی‌از فرماندهان‌بزرگ ایلخانی را که فرزند امیر ارغون حاکم‌مغولی هرات بود، به امارت خراسان نامزد نمود. این‌فرماند به زودی در دستگاه‌حکومتی غازان راه‌یافت و دراثر هوش و قدرت بسیار فرمانده‌کل قوای‌کشور گردید.

درسال ۶۹۵ه. شاهزاده دوا فرزند بَراق از اوسلوس جَغَتای با صدهزار سوار از ماوراءالنهر به خراسان آمد. فخرالدین حاکم‌کرت که به‌جای شمس‌الدین‌کمهین به‌حکومت رسیده بود، موفق شد آنان را شکست دهد ولی امیر نوروز با قدرت‌فراوانی که کسب کرده بود، جانب جغتائیان را گرفت. فخرالدین‌کرت، نوروز را دستگیر و به‌قتل رسانید و بدین‌ترتیب، غائله‌ای‌بزرگ خاتمه پذیرفت و غازان شادمان شد. درحالی‌که رقیبی‌سرسخت چون امیر نوروز ازمیان برداشته شده بود، غازان‌خان در ابتدای کار خود از دین‌بودائی خارج شد و به اسلام گروید. مسلمانان بسیارخوشوقت شدند، به‌خصوص به‌دنبال وی، عده زیادی که درمنابع تا ده‌هزار مغول برشمرده شده‌اند، به تبع‌وی به اسلام گرویدند و خاتون‌مهم وی بولغان‌خاتون نیز مسلمان شد. او دستور داد تا مجسمه‌های بودا و بت‌ها را شکستند و بتخانهّها را ویران نمودند. تعدادی از رهبانان بودائی را که تمایل به اسلام آوردن نداشتند، دستور داد که به ممالک خود بازگردند ولی دربین آنان، گروهی مسلمان شدند.

او یک‌سال پس‌از جلوس برتخت ایلخانی، به بغداد رفت و به تقلید از خلفا، روزجمعه در مسجدجامع شهر به نماز جماعت پرداخت. چنین پیدا است که «برای تثبیت ارکان حکومت وی این سفر ضروری می‌نمود». او کارهای سازنده بسیاری کرد و به ترمیم ویرانی‌جنگ‌ها پرداخت. شهر اوجان را مورد توجه بسیار قرار داد.

عمران و آبادی بسیار درآن نمود. بدین‌ترتیب، گذشته از هرات، شهرهای دیگر ایران نیز آبادی فراوان یافتند. او آرامگاه خود را نیز در تبریز بنا نهاد. دوره او، اوج نیروی رشیدالدین فضل‌الله است که مقام وزارت او را داشت.

غازان‌خان ازسویی چنان ملیت و قومیت را رونق بخشید که دیگر از «یاسای» چنگیزی اثری نماند. هرات نیز از این تعمیرات و تزئینات بی‌نصیب نماند و مرزهای این شهر تثبیت شده باقی ماند یا بهتر گفته شود: «از هرات تا فرات در دست ایلخانان بود».

غازان که مایل بود جنگ‌هایی با مسلمانان مصر و شام را دنبال نماید که درگذشته به‌خوبی پیش‌نرفته بود، سپاهی بزرگ تربیت داد و می‌خواست پلی بر فرات ببندد و عازم شام گردد ولی اجل مهلتش نداد. زیرا او آرزوی رسیدن به اقصای مصر را داشت. درسال ۷۰۳ه. بیمارشد و درگذشت و آرزوی باقی‌مانده‌اش برباد رفت.

اولجایتو (۷۰۳-۷۱۶ه.): برادر غازان‌خان در زمان حکومت وی، فرمانروای خراسان بود و از مرگ برادر به زودی آگاه شد. بسیارسریع خود را به هرات رسانید و زمام‌امور را در دست گرفت.

وی شهرسلطانیه را به‌ترتیب و سبک‌کاملاً ایرانی ایجاد نمود و رشیدالدین فضل‌الله همچنان وزیر باقی‌ماند و نیروی‌فراوان یافت.

نفوذ فرقه‌تشیع که در زمان غازان کاملاً محسوس بود، شیعیان را نیروی‌بیشتری بخشید، تا این زمان که مذهب فائق‌گردید و سلطان به فرقه‌تشیع گروید. او دین‌یهودی را که زمان ارغون نیروی‌فراگیر یافته بود، بسیارتخفیف داد.

بین‌او و فخرالدین‌کرت اختلاف بروز کرد و نبردهایی بین آن‌دو درگرفت که باشکست فخرالدین خاتمه‌یافت ولی آل‌کرت همچنان حکومت‌هرات را در دست داشتند.

حکومت غیاث‌الدین قمر کرت

در شروع کار این فرمانروا، باید به زمان اولجاتیو برویم که او پس‌از نشستن برتخت هرات، راهی دیدار اولجاتیو در عراق گردید و در سر راه مشاهد متبرکه را زیارت نمود و هنگام باریابی نزد اولجاتیو به‌قول سیفی هروی: «به‌رسم ملوک عجم زبان به مدح‌پادشاه گشود» که پدرانش نیز چنین کرده بودند. اولجاتیو چون ازجانب ملک غیاث‌الدین‌کرت آسوده‌خاطر گشته بود، «ادب و متانت او را بسیار پسندید و سراسرمناطق تحت‌نفود کرتیان را باردیگر رسماً به وی سپرد».

بدین‌ترتیب که به حکم ایلخانی «حکومت هرات، اسفزار، فراه، سیستان و غور و عزجستان رسماً به وی واگذار گردید.» به او اجازه داد که پس‌ازچندی اقامت، غیاث‌الدین به هرات بازگردد. ادوات‌جنگی و آلات‌موسیقی را همراه وی کرد. او نیز این‌چنین پیروزمندانه عازم هرات گردید. هراتیان به استقبالش شتافتند و او را وارد شهر نمودند و این به‌سال ۷۰۸ ه. بود. غیاث‌الدین با مردم به‌نیکویی رفتار کرد و به تعمیر ویرانی‌های شهر پرداخت.

سرانجام اولجاتیو با بیماری‌شدیدی، زندگی را وداع گفت و رسم‌مغولی تدفین‌آلات و اشیاء با مردگان را فراموش نکرد، هرچند شیعه‌ای مومن بود.
ابوسعید آخرین فرمانروای ایلخانی (۷۱۷-۷۳۶ه.): او کودک بود و از کار ملک و ملت آگاهی نداشت و پس‌از وی چند شاهزاده‌چنگیزی دیگر در فاصله‌های بسیارکوتاه زمام‌امور را در دست گرفتند. او مسلمان بود و بدین‌ترتیب «اسلام» تا به آخر در حکومت‌ایلخانی به پیروزی رسیده بود.

پس‌از وی، اسقف‌اعظم کلیسای‌نسطوری ایران نیز وفات‌یافت و ازآن‌پس رد رابطه ایران و غرب که ازطریق مذهب تاحدی ایجاد شده بود، به خاموشی گرائید و مسیحیان پراکنده شدند.

ابوسعید به‌طورناگهانی درعنفوان‌جوانی درگذشت، بدون‌اینکه برای خود جانشینی برگزیند. حکومت ایلخانی نیز با مرگ وی پایان‌پذیرفت.

غیاث‌الدین‌کرت و ابوسعید ایلخانی: پس‌از فوت اولجاتیو، غیاث‌الدین با ابوسعید بیعت نمود ولی کار به آخر رسیده بود. زیرا یسور، شاهزاده جغتایی، حملات خود را به هرات آغاز نمود که این‌تهاجم چندین‌باره جغتائیان بود. این‌گونه شهر متشنج گردید و مدتی نبرد ادامه یافت تا سرانجام یسور کشته شد و غیاث‌الدین پیروزگردید.

غیاث‌الدین سفری نیز به حج نمود. امرای ولایات هرات به بدرقه‌اش شتافتند که حدود ۲۰۰تن بودند. او ابتدا به بغداد نزد ابوسعید ایلخانی رفت. ایلخان در سفرحج او را بدرقه نمود. سفر به نحو احسن انجام گردید و او به سلامت به هرات بازگشت. و گفتیم که ابوسعید نیز فوت نمود.


فصل دوم: ظهور امیرتیمور گورکان – مسئله هرات و رویاروئی با کرتیان

پس‌از فتوحات چنگیزخان در شمال و شرق ایران که به‌سال ۶۱۴ه. آغاز گردید و سپس تشکیل حکومت ایلخانی تا مرگ ابوسعید، آخرین ایلخان به‌سال ۷۳۶ه. دراین بخش به فتح خراسان – هرات در این سرزمین، توسط امیرتیمور گورکان و نابودی آل‌کرت در خراسان‌شرقی با مرکزیت هرات واقف می‌گردیم.
دراین مدت مغولان سه‌بار هرات را اشغال و در آن قتل‌وغارت نموده بودند، درحالی‌که با رقیب سرسختی چون کرتیان روبه‌رو شده بودند. پس‌از مرگ ابوسعید، آخرین ایلخان، فرمانروایی‌کرت مستقل گردید و سراسر خراسان رسماً تحت‌نفوذ و سلطه کرتیان قرارگرفت. به‌قول سیفی هروی هرات: «معظم‌ترین بلاد خراسان است… (وباردیگربه تکرار می‌گوئیم که) ملکی هرات بسیار است: از جام، و باخزر و کوسویه و مرغاب و فاریاب و مرجق تا آب‌آمویه و اسفزار و فراه و سجستان و تکنیابا و حد هند»

ملک معزالدین‌کرت ۷۳۲.۷۷۱ه، و تیمور: غیاث‌الدین دارای سه‌پسر بود: شمس‌الدین (۷۲۹.۷۲۰ه.) ملک حافظ (۷۳۰ -۷۳۲ه.) و سرانجام معزالدین حسین. معزالدین بین سایر فرمانروایان‌کرت به استثنای شمس‌الدین مؤسس سلسه، قدرتمندترین آنان بود. در این زمان بین شاهزادگان دیگر این خاندان اختلاف و درگیری بود که او فاتح این میدان شد.

درسال ۷۲۳ه. با درگذشت ابوسعید ایلخانی، معزالدین استقلال کامل یافت زیرا دیگر از حکومت ایلخانی مغول خبری نبود و غیاث‌الدین نیز درگیر نبردهای گوناگون گردیده بود. دراین سال به‌قول عبدالرزاق سمرقندی: «حکومت چنگیزی خاتمه یافت و تیمور ظاهر گردید».

دراین زمان سربداران که در سبزوار نیروی فراوان یافته بودند از موقع سود جستند و عازم فتح سراسری خراسان گشتند ولی ابتدا کرتیان آنان را شکست دادند و سپس جغتائیان وارد معرکه شدند که عاقبتی نداشت.

فتح هرات و سقوط حکومت کرت

دراین دوره هرات به‌طور اخص و ایران – افغانستان به‌طور کلی با واقعه بسیار تلخ دیگری روبه‌رو شدند و آن ظهور امیرتیمور گورکانی بود. او در اواخر سال ۷۷۰ه. برای اولین‌بار به خراسان لشکرکشید یا بهتر گفته‌شود تهاجم خود را به آن ایالت وسیع و مهم آغازکرد. بدین‌ترتیب در تاریخ خراسان و هرات، فصلی‌کهنه بسته و فصلی‌نو گشوده شد و اینک حکومت هرات در دست غیاث‌الدین محمدکرت بود.

چگونگی شروع تهاجم: درهمان سال ۷۷۰ه. نبردی کارساز بین دوطرف درگرفت که با فتح قلعه معروف و مستحکم بلخ، توسط امیرتیمور، کار یکسره گردید.

هنگامی‌که تیمور به راه افتاد، غیاث‌الدین‌کرت در نیشابور با جمعی‌از سربداران درحال نزاع بود و کرتیان بایکدیگر مخالفت داشتند. وی با شنیدن این‌خبر، از نیشابور عازم هرات گردید و به فوشنج رسید. قتل‌وغارت آغازگردید و تیمور به این شهر رسید. سپس عازم هرات گردید و گرداگرد شهر را محاصره نمود. تیموریان حصارشهر را شکستند، وارد هرات شدند.

اهالی و سپاهیان که دیگر تاب برابری با تیموریان را نداشتند، پس‌از قتل‌وغارت بسیار تمکین نمودند. تیمور دوهزار نفر را دستگیر کرد و دستور داد که مردم یا تمکین نمایند و یا کشته خواهند شد.

سرانجام هرات تسلیم گردید و غیاث‌الدین به‌داخل شهرگریخت. تیمور کمی‌قبل برای وی پیام فرستاده بود که تمکین نماید و تسلیم گردد. او نیز که نیروی برابری نداشت پذیرفت و ایلچی دشمن را احترام گذاشت.

میرخواند می‌نویسد: «ازآن‌پس مجموع ممالک تحت‌تصرف بندگان اقدس درآمد و آوازه این فتح ارجمند در اطراف دیار خراسان و ماوراء‌النهر شیوع یافت». بدین‌ترتیب درسال ۷۷۱ ه. امیرتیمور به حکومت خراسان رسید.

گفته شد که غیاث‌الدین که تاب برابری با مهاجمین را نداشت، به داخل شهر گریخت و پسر بزرگ خود، امیر پیرمحمد را نزد تیمور فرستاد. تیمور به وی پیغام داد که: «با مسالمت نزد ما بیا»! ملک غیاث‌الدین پس‌از سه‌روز نزد وی رفت. تیمور در باغ زاغان سکنی گرفته بود. این بنا که بحث آن در گذشته آمد کاخی بزرگ و باشکوه درمیان باغی وسیع به‌نام باغ «زاغان» یا «باغ سفید» بود که قدمت بسیار داشت. این کاخ مملو از خزائن طلا، جواهر، انواع ظروف سیمین و اسلحه و همچنین کتابخانه‌ای معتبر بود.

اگر کمی به‌عقب بازگردیم، درمی‌یابیم که بنابر گفته میرخواند: «چون خاطر آفتاب اشراق خسرو آفاق از قضیه فراغت یافت، به‌جانب دارالسلطنه هرات تافت و ملک غیاث‌الدین با حصانت و کثرت اعوان و انصار مغرور شده، از حادثه روزگار غافل مانده و حضرت صاحبقران حدوبند قلعه‌گشای، با بهادران رزم‌آزمای به ظاهر هرات رسید. غیاث‌الدین به‌ناچار تحت‌الحمایه تیمور گردید. بدین‌ترتیب نه مردم و نه حکومت کرت، تاب برابری نداشتند و ازسوی‌دیگر تیمور نه‌تنها طالب هرات، بلکه طالب گنجینه‌های هرات و گذشته هرات و مجموع آنچه بود که هرات نامیده می‌شود. «پایان ماجرای تاسف‌بار و یا بهتر گفته شود پایان یک تراژدی بزرگ».

تیمور که دریافته بود تا خاندان کرت در هرات وجود دارد، کار او به سامان و نتیجه مطلوب نخواهد رسید، سرانجام به‌سال ۷۸۳ه. درحالی‌که هرات کاملاً گشوده شده بود، ملک غیاث‌الدین را همراه با پسران و خانواده‌اش به شهر کش در ماوراءالنهر فرستاد و به دستور وی در سال ۷۸۷ه. آنان را به‌قتل رسانیدند و یا بهتر گفته شود، قتل‌عام نمودند. بدین‌ترتیب آخرین نفرات از خاندان مهم و ارجمند سلسه‌کرت نابود گردیدند.
تو گفتی که آن شاه والا مقام خود از مادر هرگز نزاد

سرانجام اینکه: این خاندان که از زمان نیای خود رکن‌الدین خیسار در کار ایجاد یک حکومت صحیح و منظم و ملی و ضد بیگانه بود و شمس‌الدین را به بهترین وجهی تربیت نمود یا بهتر گفته شود این خاندان را که چون ستاره‌ای برآسمان تیره افغانستان ظاهر شده بود، از بیخ و بن نابود ساخت. تیمور انتقام همه مغولان را از این خاندان ملی‌گرا و ضدبیگانه با عصبانیت هرچه تمام‌تر گرفت.

تیمور گورکان پس‌از فیصله کار هرات، درهمان سال راهی سبزوار گردید تا کار خراسان را یکسره نماید و حکومت سربداری را نیز براندازد که چنین نیز گردید.

بدین‌ترتیب، دراین‌سال تیمور پس‌از فیصله کار هرات و آل‌کرت، راهی سبزوار گردید تا مسئله خراسان را یکسره نماید و حکومت سبزواری را نیز براندازد که چنین نیز شد. دراین‌سال، سراسر خراسان فتح گردید و تیمور طرح فتح فارس را کشید و به راه افتاد.

فصل سوم: ادیبان، دانشمندان و مشایخ هرات در عهد کرتیان

جامع‌ترین تعریف و توصیف ازاین گروه روشنفکر و اندیشمند، توسط سیفی هروی انجام گرفته است؛ این‌چنین: «هرات منشاء اصحاب فضل و فتوی و مأمن زهّاد و عباد و مسکن اقطاب و اوتاد است». درحالی‌که اقوام گوناگون ازقبیل غُز، بلوچ، خلج، مغول، ابیوَردی و سرخسی در آن ساکن بودند.

با این اوصاف می‌توان دریافت که این شهر بزرگ و کهن که در مباحث پیش گفته شد، از مراکز فرهنگ و تمدن خراسان، به‌طور اخص و ایران – افغانستان به‌طور کلی بوده است و قدمت آن به هزاره‌های دور می‌رسد، تاچه حد توانسته بوده ادیبان، دانشمندان و روحانیان را گردآورد، به‌ویژه آل‌کرت که خود اغلب ادیب و فاضل بوده‌اند و این توان را داشته‌اند که ازسویی این گروه را به دور خود گردآورند و مورد تشویق قرار دهند و ازسوی‌دیگر درکنار آنان در تنویر افکارخویش و بزرگان و دولتمردان این فرمانروایی کوشا باشند درحالی‌که تنی‌چند از آنان مورد خشم دولتمردان مغول در مرکزحکومت و یا در هرات قرار می‌گرفتند و به‌قتل می‌رسیدند و یا گوشه‌گیر و فراری می‌شدند. اینک چندتن از مهم‌ترین این شخصیت‌های فرهنگی را برمی‌شماریم:

نزاری قهستانی، شاعر معروف اسماعیلی مذهب: وی از اشعار خود برای پیشبرد عقایدش سود می‌جسته و اصطلاحات و تعبیرات صوفیانه آن‌را درقالب شعر پنهان می‌داشته است. نزاری مدح آل‌کرت را می‌گفته و درخدمت آنان بوده است. او از ابتدای اعتلای این حکومت، یعنی در زمان شمس‌الدین‌کرت در قید حیات بوده، به‌سال ۷۲۰ ه. در بیرجند وفات یافته بوده است. نزاریه فرقه‌ای از اسماعیلیه بودند که اکثریت آنان در خراسان و به‌خصوص در هرات اسکان داشتند.

گذشته از نزاری قهستانی، شیخ محمود نامی از اسماعیلیان، شهرتی داشته است و علاوه بر مریدان از افراد عادی، امرا را نیز بدور خود گرد می‌آورد.
خواجه قطب‌الدّین یحیی (شیخ‌الاسلام): از اهالی جام و اهمیت بسیار داشت. «علوم ظاهر و باطن» را می‌دانست. از عرفا و سالکان بود. با علاء‌الدوله سمنا و شیخ صفی‌الدین اردبیلی معاشرت داشت. او هفت نوبت به حج رفته بود و معاصر و از نزدیکان اولجاتیو بود. این عارف سالک به‌سال ۷۴۰ ه. درگذشت.

مولانا صدرالدّین ربیعی، خطیب فوشنجی: او به دستور ملک فخرالدین‌کرت داستان زندگی خاندان‌کرت را به‌گونه شاهنامه فردوسی به‌نظم درآورد که این‌کار مدت شش‌سال به‌طول انجامید و «کرت‌نامه» نامیده شد. هرماه هزار دینار زر نقد از خزانه به او داده می‌شد. ولی عاقبت با فخرالدین از در مخالفت درآمد. ابتدا به سیستان و سپس به عراق رفت و سرانجام به امر فخرالدین به‌قتل رسید.

امیرحسینی: ازجمله مشایخ مهم این زمان و معاصر با ملک‌غیاث‌الدین بود. او به مولتان سفر کرد و پس‌از بازگشت به هرات به ارشاد مردم پرداخت و بسیاری مرید وی شدند. «کنزالرموز» ازجمله منظومه‌های اوست. وی به‌سال ۷۱۷ه. درگذشت.

امامی هروی: از دانشمندان این زمان و در فصاحت و بلاغت شهره بود.

مولانا معزالدّین عبدالرحمن خوافی: در زمان ملک معزالدین‌کرت می‌زیست و او را گرامی می‌داشت. امامی زمانی ترک‌های غُز و دیگر ترکان را که در بادغیس مستقر بودند، کافر خواند و بر آن فتوی نوشت. به‌دنبال این عمل، جنگ درگرفت و ترکان تقاضای قتل او را نمودند که چنین شد ولی به‌قول میرخواند: «ترک محاصره هرات را کردند. این واقعه به‌سال ۷۳۸ه. رخ داد.»

خواجه شیخ‌الدین محمّدجامی: نسبت وی به احمدجام می‌رسید. او نواده ملک‌شمس‌الدین‌کهین فرمانروای کرت بود. فاضل و دارای جاه‌وجلال بسیار و در نظم‌ونثر سرآمد بود. به‌سال ۷۸۳ه. درگذشت و مدفنش متصل به‌گور شیخ‌احمدجام بود که اهمیت وی را نشان می‌دهد.

با آنچه گذشت می‌بینیم که در دوره‌کرت اندیشمندان بسیاری می‌زیسته‌اند که ما درمیان آنان نخبه‌ترین را برگزیده‌ایم.


فصل چهارم: دوتن از جانشینان بلافصل تیمور گورکانی

در این فصل که آخرین فصول نیز می‌باشد، تنها به دوتن از جانشینان تیمور که از مهم‌ترین‌های آنان می‌باشند، بسنده می‌شود؛ زیرا بقیه ازحوصله بحث حاضر خارج است:

شاهرخ میرزا، پس‌از فوت تیمور: پس‌از تیمور به‌سال ۸۰۸ ه. در امپراتوری وی خلل وارد آمد، زیرا میان شاهرخ فرزند وی و خلیل سلطان پسرمیرانشاه نواده تیمور برسر قدرت نبرد درگرفت و شاهرخ پیروز گردید.

شاهرخ (۸۰۸ – ۸۵۱ه.) از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین سلاطین تیموری به‌شمار می‌رود که در ابتدای کار با شاهزادگان دیگر نبردّهای گوناگونی نیز داشته. ولی او همواره موفق بوده است. این فرمانروا، هرات را به پایتختی برگزید و در عمران و آبادی آن بسیار کوشید آن‌چنان که یکی‌از شکوفاترین و ثروتمندترین شهرهای ایران به‌شمار آمد و در فرهنگ نیز سرآمد بود.

پس‌از شاهرخ هرات راه خود را پیمود، درحالی‌که نبردهای داخلی ادامه داشت. زیرا این شهر ازجهت اقتصادی و فرهنگی نمونه بود و جزء بهترین و آبادترین شهرهای ایران – افغانستان به‌شمار می‌رفت. این‌گونه دستیابی برآن توسط شاهزادگان تیموری اهمیت فراوان داشت.
سلطان حسین بایقرا (۸۷۳-۹۱۱ه.)

هرات در اوج هنر و شکوفائی

سلطان‌حسین بایقرا فرزند منصور بن بایقرا بن عمر شیخ بن تیمور، درسال ۸۴۲ ه. در هرات متولدگردید. در نوجوانی پس‌از مرگ پدر و اغتشاشات داخلی به‌سال ۸۶۱ ه. برای فرمانروایی قیام نمود و یک‌سال بعد نِساگرگان را گرفت و استرآباد را مقر خود قرار داد.

او چنان پیشرفت نمود که به‌سال ۸۷۳ه. هرات را گشود و آن‌را به پایتختی برگزید. باید توجه داشت که «دوران حکومت این فرمانروا مانند سایر جانشینان امیرتیمور، ازلحاظ سیاسی مشوش و توأم با نبردهای داخلی و گاه خارجی و اغتشاشات فرماندهان سپاهی بوده؛ دوره‌های آرامش در آن اندک یافت می‌شده است. معهذا شگفت آنکه درمیانه همین کارزارها و دسیسه‌بازی‌ها بود که هنر و فرهنگ ایران تجلی بیشتری یافت. وی به‌سال ۸۹۹ه. سمرقند را نیز گشود. این‌گونه از حدود رود سیحون تا شرق کویر مرکزی ایران قلمرو او بود و عصر زرّین فرهنگ و تمدن ایران در آن تجدید گردید.

به قول ژنه گروسه مورّخ معروف فرانسوی: «سلطنت سی‌وهفت‌ساله این سلطان، با اینکه بر سرزمینی محدود بود، معهذا یکی‌از سودمندترین بخش‌های سلطنت‌های مشرق زمین به شمار آمد».

در ابتدای کار سلطان حسین، ابوسعید فرزند دیگر تیمور برای فتح هرات با وی نبردی سخت نمود ولی شکست نصیبش شد. ابوسعید در آذربایجان طی‌نبردی دیگر کشته شد. در این تاریخ بود که حسین بایقرا به خراسان حمله نمود و شهر هرات را به آسانی تصرف‌کرد. از آن تاریخ به بعد هیچ‌گاه خویشاوندانش نتوانستند بر او غلبه کنند و این سلطان «با استقلال و اقتدار در شرق ایران به سلطنت پرداخت».

او چهارده پسر و یازده دختر داشت. فرزند بزرگش بدیع‌الزمان میرزا بود که بعداز پدر، او و برادرش حسین‌میرزا به‌گونه مشترک در هرات فرمانروا شدند.

بدین ترتیب، در این زمان نیز به‌قول خواندمیر: «خراسان و طخارستان و قندهار و سیستان و مازندران» محدوده عملیات آنان بوده است.

خواندمیر درباره آبادانی هرات به دست سلطان‌حسین بایقرا چنین می‌نویسد: «به یمن آن پادشاه… باغات و بساتین بهشت‌آذین، محتوی بر قصور دلپذیر صنعت، عمارت و تعمیر پذیرفت و در آن دیار کثرت خلایق، وفور بدایع مواضع به درجه‌ای انجامید که ساحت کوه و دشت سمت تضایق گرفت تا بدان حد که شهر دیگر گنجایش احداث بناهای جدید را نداشت… و در خارج شهر بیابان‌ها تبدیل به باغ و بستان و کشتزار شد… گوئی بهشت بر روی زمین آمده است». سلطان سعی داشت چیزهای نادر را از سراسرجهان دراین شهر گردآورد. امیر علیشیرنوایی وزیر وی باغی پر از طاووس داشت که شهره بود. شهر بسیار ثروتمند و خزائن آن مملو از خواسته و مال و آلات و ابزار هنری و زیبا بود… ».

«باغ جهان‌آرای» او معروف بوده و قصرجدید را درمیان آن باغ ساختند. این باغ و کاخ جدید در شمال‌شرقی هرات واقع بود که معماران استاد و هنرمند در آن «اختراعات عجیب» می‌کردند.

حور اگر دیده بدین روضه کند روزی باز کند از شرم در روضه فردوس فراز

قبلاً مجموعه‌ای دیگر در محلی به‌نام جوی انجیر (انجیل) وجود داشت.

نفج و نیروی تشیّع در این عهد

باتوجه به مذهب تشیّع امیرعلیشیر نوائی، وزیر بانفود و قدرتمند و باتوجه به شیعه‌بودن سلطان‌حسین بایقرا، می‌توان دریافت که این مذهب در اوج بوده است. به‌ویژه نفود نیروی حکومت شیعی مذهب سربداری که این دوحکومت ازسویی در همسایگی یکدیگر به‌سر می‌بردند و ازسوی‌دیگر رقیب بودند. تشیّع دراین عهد درقالب مشرب‌های صوفیانه نیز کاملاً مشهود بود.

سلطان‌حسین بایقرا که به این مذهب گرویده بود، در اشعار خود «حسینی» تخلّص می‌نمود و در خطبه و سکه نام دوازده امام وارد گردید. ولی پس‌از چندی کشش و کوشش سنی مذهبان که دست به اقدامات شدید یازیدند، سرانجام توفیق نصیب آنان شد و سکه‌ای ضرب گردید که نام «بهبود» برآن نهادند و نام دوازده امام از روی آن حذف گردید. چندی بعد با اضمحلال حکومت سربداری توسط تیمورگورکانی این‌مسئله بسیار ضعیف شد.
چهارتن از مهم‌ترین چهره‌های مشهور زمان: در دوران سلطان‌حسین بایقرا «چهار ستاره درخشان، یعنی امیرعلیشیرنوائی (وزیر)، نورالدین جامی (شاعر)، سلطان علی مشهدی (خوشنویس) و کمال‌الدین بهزاد (نقاش – مینیاتوریست) نورافشانی می‌کنند. نتیجه چنانکه گفته شد هرات درسال ۸۷۳ ه. پایتخت سلطان‌حسین بایقرا گردید و از این زمان تا تاریخ درگذشت وی به‌سال ۹۱۱ه. یعنی حدود سی‌وهشت سال، هرات باوجود فرازونشیب‌های بسیار، یکی‌از بهترین شهرهای ایران – افغانستان بوده است.

و اینک نمونه‌هایی دیگر از مشاهیر دانش:

تاریخ‌نگاری: این فن و هنر دراین زمان اهمیت فوق‌العاده یافت. محمّد بن خواند شاه بن محمود، معروف به میرخواند (۸۲۷.۹۰۳ه.) مورخ معروف اغلب درهرات می‌زیست. نام کتاب مهم وی «روضه الصّفا فی سیره الانبیاء و الملوک و الخلفا» و شامل هفت جلد است. دیگر از نمونه‌های این شخصیت‌ها غیاث‌الدین بن همام‌الدین بن محمد، معروف به خواندمیر، متوفی به‌سال۹۹۱ه. مولف کتاب «حبیب‌السیر» است. این دو خویشاوند بوده‌اند.

دیگر کمال‌الدّین عبدالرزّاق سمرقندی (۸۱۶-۸۸۷ه.) صاحب کتاب «مطلع السعدین و مجمع‌البحرین» که آخرین فصل این کتاب درباره این سلطان و اقدامات مفیدش می‌باشد. دیگری کمال‌الدین حسین واعظ کاشانی سبزواری متوفی به‌سال ۹۱۰ه. صاحب کتاب «اخلاق محسنی» که آن‌را به سلطان تقدیم داشته است. دیگر «روضه الجنات فی اوصاف مدینه هرات» نوشته معین‌الدین محمد اسفزاری زمچی که آن‌را به‌سال ۸۷۵ه. تدوین نموده است.

ادبیّات: هرچند دراین دوره با ورود لغات تُرکی و مغولی در زبان فارسی، می‌بایست مقداری آشفتگی در نحوه ادبیات رخ داده باشد، معهذا این هنر راه خود را به نحو احسن پیمود. مهم‌ترین شاعر این زمان عبدالرحمن‌جامی است که در سراسر ایران شهرت داشته و دارد. او صوفی و مرید شاگرد بهاءالدین نقشبندی، مؤسس طریقت نقشبندیه (۸۷۷-۸۹۷ه.) نیز بوده است. یکی‌از کتاب‌های معروف وی بهارستان به تقلیدی سعدی نگاشته شده. از وی سه دیوان و هفت مثنوی به‌نام «هفت‌اورنگ» نیز باقی است و مهم‌تر از همه «نفحات الانس» شامل زندگی‌نامه ۶۱۴ تن از عرفا می‌باشد و بخش اعظم آن به‌سال ۸۸۳ه. نگاشته شده است. سبک شعر از دوران پیش کمی ساده‌تر گردید و اشعار اغلب رنگ‌وبوی صوفیانه داشت.

دیگر مولانا جلال الدین ابویزید پورانی، روحانی و صوفی که بیش‌از ۹۰ سال عمر کرده، به‌سال ۸۶۳ه. وفات یافته و سلطان‌حسین بایقرا بر سرمزارش آرامگاه زیبایی برقرار کرده است. گذشته از آن‌ها باید تذکره‌الشعراء متعلق به دولتشاه بن علاءالدوله بختیار سمرقندی (۸۹۶ یا ۹۰۰) را به‌شمار آوریم که از مهم‌ترین کتاب‌ها در نوع خود می‌باشد.

دیگر خواجه مؤید دیوانه، و چند ادیب دیگر رانام می‌برم. سلطان‌حسین بایقرا نیز در زمره شعرا باید به شمار آید. او «حسینی» تخلص می‌کرد.

خوشنویسی: این هنر در اوج بوده است که مهترین دلیل آن توسعه کتابخانه‌های بزرگ و معتبر شهر، به‌خصوص کتابخانه عظیم امیرعلیشیرنوایی است که بحث آن خواهد آمد.

مهم‌ترین خوشنویس و خطاط سلطان علی مشهدی است که به‌سال ۹۲۶ه. وفات یافته است. او در شیوه خط نستعلیق شهره بوده و شکوفایی این خط از آن وی بوده است. و دیگر مولانا محمد و خواجه میرک و مولانا مجنون خطاط می‌باشند.

نقاشی: دراین دوره هنر نقّاشی در رأس سایر هنرها قرار داشته است. مکتبی به‌نام «مکتب هرات» ایجاد گردیده و در رأس همه نقاشان و مینیاتوریست‌ها کمال‌الدین بهزاد (۸۵۴-۹۴۲ه.) بوده است. مورّخین او را «استاد» می‌نامیدند. بهزاد در هرات زاده شد و درهمان شهر بدرود حیات گفت.
دیگر مولانا حاج محمّد نقاش و دیگر قاسمعلی از شاگردان بهزاد می‌باشند.

امیر علیشیرنوایی: وزیر دانشمند و ادیب این سلطان که از مفاخر فرهنگی این دوره به‌شمار می‌رود. او شعر می‌سرود و موسیقی‌دان بود. مهم‌ترین کتاب‌های فارسی وی عبارتنداز: دیوان غزلیات، به تقلید از حافظ با تخلّص «فانی». این کتاب تاریخ ۹۰۲ه. را دارا می‌باشد. دیگر تاریخ «ملوک عجم و انبیاء و حکما» از نوع تاریخ‌های عمومی. دولتشاه سمرقندی می‌نویسند وی: «در اول شباب ذواللسانین شد و در شیوه ترکی صاحب فن گردید». و اغلب کتاب‌های وی به این زبان نگاشته شده است.

نخستین آن‌ها، کتاب تاریخ ادبیات به زبان ترکی جغتایی «مجالس النفائس» نام دارد که به‌گونه «خمسه نظامی» سروده شده است.
دراین زمان موسیقی پیشرفت فراوان نمود.

دوتن از مشاهیر فن و هنر موسیقی این زمان یکی قلی محمّد بود که به «شیخ نای» شهرت داشت. و دیگری «حسین عودی» که در کنار وزیر به‌کار مشغول بودند. دراین عهد به موسیقی‌دانان نیز «استاد» گفته می‌شد. این وزیر به موسیقی علاقه فراوان داشت و از این علم بهره‌مند بود.
امیرعلیشیرنوایی شیعه مذهب و صوفی بود و صوفیان را محترم و عزیز می‌شمرد.
از دوران پرتب و تاب صوفی‌گری نیز یکی همین دوره بوده است. ازجمله صوفیان معروف این زمان مولانا بنائی و شیخ‌الدین محمّد الدجاجی ملقب به میر برهنه بوده است.

میرخواند درکتاب ارزشمند خود «روضه الصفا» حدود صدتن از اعاظم دانشمندان و روحانیان و هنرمندان را برمی‌شمارد که درمیان آنان متجاوز از هشتاد تن ادیب و هنرمند بوده‌اند.

در مباحث پیش درباره آنان فهرست‌وار ذکری شده که اغلب به این وزیر نزدیک بودند.

امیرعلیشیرنوایی کتابخانه‌ای معتبر در شهر هرات تأسیس نموده بود که از نقاط گوناگون تخریب شده، حین نبردها، کتاب‌ها و آلات و ادوات علمی و هنری دراین محل گردآوری گردیده بود.

گذشته از آن، آلات و ادوات علمی و هنری گوناگونی در کتابخانه گردآمده بود که به تعبیر امروزی «موزه‌ای» به‌شمار می‌رفت. و با کتابخانه سلطنتی هرات برابری می‌نمود.

ابنیه و آثار این وزیر: یکی از مهم‌ترین آن‌ها بنای مجموعه ابنیه‌ای بود «درکنار مجموعه بناهای سلطان‌حسین بایقرا که با آن پهلو می‌زد». این‌گونه:

مسجدجامع که از مهم‌ترین بناهای هرات است.

دارالشفا که در آن پزشکان حاذق مشغول مداوای بیماران بودند.

مدرسه اخلاصیه در برابر دارالشفا، دارای باغ بزرگ که علمای مشهور و به‌قول منابع «طلبات» در آن به آسودگی مشغول تحصیل بودند.

خانقاه اخلاصیه، در جوار مدرسه و در نزدیکی دارالشفا که در آن همه روز به فقرا طعام داده می‌شد و نیز انواع لباس و غیره.

باغ‌ها و بوستانّها: هریک از بناهای یاد شده دارای باغی پرگل و درخت؛ و اغلب نادر بودند. ۶-ابنه و آثار دیگر و مرمت بناهای متروک. امیر علیشیرنوایی حدود ۱۰۰ تن را نام می‌برد که دراین مجموعه از ابنیه مشغول کار بودند.

کتابخانه: این کتابخانه با کتابخانه سلطنتی رقابت می‌کرد. هنرمندان بزرگی چون سلطان علی مشهدی، جامی و بهزاد و خواندمیر در آن گرد می‌آمدند.

نتیجه آنکه: امیرعلیشیرنوایی، ادیب، مورّخ و موسیقی‌دان و شاعری توانا بود. این وزیر نه‌تنها سیاستمداری هوشمند و بزرگ و آبادانی دوستی کم‌نظیر، بلکه هنرمندی پرآوازه بود. سلطان او را ابتدا «شهردار بزرگ» خود نمود و سپس «ریاست دیوان اعلی» را در اختیار وی گذاشت.

خلاصه‌آنکه «زمانی‌که نبردهای خانمانسور داخلی و خارجی، توان ایران – افغانستان را سلب کرده بود، فرهیختگان پس‌از چنگیز گرفتار مغولان تیموری شدند. شگفت‌آنکه این‌زمان ازجمله بالاترین دانشّها، زیباترین تمدن‌ها و مهم‌ترین فرهنگ‌ها به دنیا عرضه گردید که هرات یکی‌از خاستگاه‌های این فرهنگ و تمدن بود.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=17111
  • 240 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.