- ابعاد خارجی
بررسیها نشان میدهد که دولتهای غربی با اعتراضات درون کشور بسیار فعال برخورد کردهاند. کمتر در دنیا دیده شده که مقامات خارجی به وقایع یک کشوری در چنین وسعتی عکس العمل نشان داده و از آن حمایت و پشتیبانی کنند. تقریبا همه مسئولین عالیرتبه غرب از اعتراضات حمایت و بر خورد نیروهای امنیتی و انتظامی کشورمان را محکوم کردهاند. تحریم بعضیاز مقامات از طرف آنها، شور در بین اعضای شورای امنیت سازمان ملل، موضعگیری مقامات عالیرتبه آمریکا و اتحادیه اروپا و… بخشی از این اقدامات است.
تظاهرات ایرانیهای مقیم خارج نیز بیسابقه بوده و پس از انقلاب چنین تجمعات مخالف، دیده نشده است. در این میان رسانه اینترنشنال مرکزی، بی بی سی فارسی و صدای آمریکا نیز برای جهت دادن، اطلاعرسانی، تشویق به استمرار آن، تعلیمات جنگی و تهییج برای خشونت عمل کرده است.
روشن است که جمهوری اسلامی دشمنان زیادی در سطح جهان دارد. اینکه این جمهوری میتوانست تعداد کمتری مخالف داشته باشد بحث دیگریست. از نگاه استراتژیک سیاست دشمنی با آمریکا و دول غرب موقعیت کشور را در جهان تضعیف نموده است. آنها از هر فرصتی استفاده میکنند تا فشار لازم را بیاورند. در کنار مسئله هستهای که تحریمهای سنگین و گستردهای را متوجه ایران نموده، هر موضوع دیگری مثل حقوق بشر، اعدامها، اعتراضات و مخالفتها در داخل، اهرم بسیار مهمی برای آنها محسوب میگردد. در چنین شرایطی دستگاههای تبلیغاتی آنها بطور حرفهای جنگ روانی و هجوم تبلیغات منفی را براه میاندازند. غرب میگوید در صدد براندازی نیست و صرفا میخواهد که رفتار جمهوری اسلامی را منطبق بر معیارهای شناخته شده نماید. در اینکه کلیت غرب و بهویژه آمریکا خواهان تغییر نظام در ایران هستند، نظرات مختلفی وجود دارد. البته جای شکی نیست که جناح محافظهکار آمریکا و بعضی سیاستمداران تندروی اروپا تغییر نظام را در دستور کار دارند. از طرف دیگر جناحهای میانهرو میخواهند که جمهوری اسلامی نرمهای بین المللی را بپذیرد و علیه منافع غرب عمل نکند. از اینرو در مسئله مهسا امینی پشتیبانی سیاسی و تبلیغی بسیار گستردهای را به نمایش گذاشتهاند.
تاثیرات دیگر این اعتراضات تضعیف جمهوری اسلامی در بین دولتهای خارجی و به خصوص غرب میباشد. اصولا همبستگی مردم، حاکمیتها را در مقابل جهان بیمه میکند و مواضع آنها را برای ایفای نقش در سطح بین الملل و یا منازعات و دعواهای حقوقی و سیاسی استحکام میبخشد. اعتراضاتی که از سال ۸۸ تاکنون روی داده، دولتهای قدرتمند غرب را بر این موضع قرار میدهد که جمهوری اسلامی بر خلاف دهه اول انقلاب در داخل با مشکلات بزرگی روبرو است. گفته میشد قبل از انتخاب سیدمحمد خاتمی، کلینتون در صدد بود که نقاطی از مراکز ایران را بمباران کند. اما بیست میلیون رای در دوم خرداد او را از این اقدام منصرف نمود. این امر یعنی همبستگی دولت و جامعه، مسلما در معادلات قدرتها مهم تلقی میگردد. متاسفانه مقامهای ارشد جمهوری اسلامی، بُعد جمهوریت نظام را تضعیف و اقتدار گرائی را تقویت نمودهاند.
همچنین آنها با ناکارآمدی و بیاعتنائی به حقوق مدنی مردم شکاف عمیقی را بین خود و بخش وسیعی از جامعه دامن زدهاند. اینها در نوع نگاه و برخورد کشورها و قدرتهای غربی بسیار موثر میباشد. یعنی اگر هژمونی غرب خواهان تغییر نظام نیست اما چنانچه شکافها زیاد شود و جمهوری اسلامی بیش از این تضعیف گردد سناریوهای آنها میتواند تغییر پیدا کند.
در هر حال در مقطع فعلی که کشور مواجه با عدم انعقاد برجام و تداوم تحریمها است درگیری بین مردم و حاکمیت میتواند در این مسئله اثرگذار شود.
شکی نیست که در صورت تضعیف حاکمیت و کاهش پایگاه مردمی آن دو قدرت شرقی هم نگاه دیگری را خواهند داشت و ملاحظاتی را در روابط در نظر خواهند گرفت. گو اینکه برای آنها جمهوری اسلامی ضعیف اما پا بر جا بهترین حالت ممکن است.
دولتهای رقیب و متخاصم همچون اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس که امیدشان به داخل کشور است، شکاف بین دولتمردان و ملت را مهمترین اهرم برای اعمال فشار و فروپاشی نظام تلقی میکنند. آنها هم در معادلات خود برای نوع روابط عامل شکاف را در نظر میگیرند. حتی برای دولتهای کوچکتر پیرامونی، مثل آذربایجان این حوادث بسیار اهمیت دارد و لذا دیده شد که الهام علیاف اخیرا مواضع تندی را اتخاذ نمود. نوع نگرش کشورها به روابط با دیگران همیشه تابعی از قدرت داخلی آنها میباشد. جای شکی نیست که این اعتراضات موقعیت جمهوری اسلامی را در مناسبات با قدرتها ودولتهای مختلف تضعیف نموده است ولی به لحاظکنترل حوادث ملاحظات آنها به شکلی نیست که تصمیمات خاصی را گرفته باشند.
- سخنی با مقامات
حاکمیت اسلامی فقط اسم نیست بلکه از محتوی و متن بر خوردار است. مجموعه بیعدالتیها وتبعیضها و اذیت و آزارهای متعدد، روح و جان و روان جامعه را درگیر کرده و نارضایتی گستردهای را سبب شده است. اقشار مختلف کشور که علاقهمندی متنوعی دارند، بعلت تنگنظریها در رنج وعذاب میباشند. فقر زندگی بسیاری را با سختی و ناامیدی روبرو کرده است. تبعیض و الویت بخشی به خودیها راه خدمت و استفاده از نسل نابغه و متخصص را بسته و آنها را مجبور به مهاجرت نموده است. تورم فاصله طبقاتی را رقم زده و اجازه نمیدهد که فرودستان بتوانند درآمد و هزینهها را پیشبینی و زندگی آبرومندانه و عادی داشته باشند. آنها هر چه تلاش کنند از تورم عقب و هر روز بر فقرشان افزوده میشود. تورم سطح زندگی آنها و طبقه متوسط را بهشدت تنزل داده و داشتههای آنها را کاهش میدهد. در حالیکه بر ثروت پولدارها میافزاید. مردم احساس میکنند شریک در کشور نیستند و اصلا بهحساب نمیآیند و مقامات زندگی جداگانهای را برای خود تعریف کردهاند. جامعه خواهان برابری در حقوق و رعایت حقوق مدنی است، اما نه تنها این خواست وجود ندارد بلکه چشماندازی هم برای تحقق آن متصور نیست. مردم از این که زندگیشان نسبت به ملتهای منطقه بسیار تنزل پیدا کرده و هر روز این فاصله بیشتر میشود، بسیار ناراضی و احساس حقارت دارند. بخش زیادی از مردم نسبت به راهبرد سیاست خارجی و دشمنی با غرب مشکل دارند و آن را در جهت منافع کشور نمیدانند. متاسفانه بخش بزرگی از جامعه به این درک رسیدهاند که مقامات نسبت به فساد و اختلاسها و سوءاستفاده عدهای از بیتالمال هیچ احساس مسئولیت جدی ندارند. بیاعتمادی شکاف بزرگی را بین ملت و دولت ایجاد کرده است. مردم میبینند که به هرگونه اعتراض به این بیعدالتیها و نارسائیها برچسب وابستگی میخورد. آنها بههمین دلیل نسبت به اقدامات تخریبی بیگانگان بیتفاوتی از خود نشان میدهند. ضعف پیوند دولت و ملت و بیاعتمادی، سبب شده تا رسانههای خارجنشین بتوانند در سازماندهی اعتراضات و یا هماهنگی معترضین نقش داشته باشند و رسانه را به یک مرکز عملیات روانی تبدیل کنند.
ضعف جمهوری اسلامی در برابر رسانههای خارجی بسیار تاسفانگیز و تحقیرآمیز است. اگر موضع جمهوری اسلامی بر حق بود و مورد پذیرش جامعه قرار داشت، تبلیغات چند رسانه خارجی آنقدر برایش چالشبرانگیز و خطرناک جلوه نمیکرد. چنانچه جمهوری اسلامی بر مدار حق باشد، سخنانش موثر واقع شده، عمل تبلیغاتی متقابلی را انجام میداد و تبلیغات آنها را با تبیین مسائل خنثی میکرد. مقامات مسئول میدانند و بهیاد میآورند که در اول انقلاب که مسلمانان نظر مساعد به انقلاب داشتند دولتهای عرب را به نگرانی و وحشت انداخته بود. شاید یکی از دلایل حمله صدام و حمایت کشورهای عرب خلیج فارس ترس از صدور انقلاب بود. صدور انقلاب بهمنزله حمله نظامی و جنگ نبود، بلکه پیام و نظرات انقلابی تلقی میشد. مسئولین کشور اکنون میدانند که وضعیت بر عکس شده است و این زمان آنها هستند که از رسانههای بیگانه در ترس و نگرانی بسر میبرند.
به همین دلیل فرمانده سپاه بهعنوان عالیترین مقام نظامی و یکی از مسئولین بلندپایه کشور شخصا نسبت به اینترنشنال موضع میگیرد که بسیار غمانگیز و جای تاسف دارد. یکی از مسئولین میگوید که ده درصد در کف خیابان معترض هستند و پنجاه درصد مخالف میباشند، ولی همیاری با اعتراضکنندگان را ندارند. اگر این آمار معیار قرار گیرد، نشان از آن دارد که چرا نیروهای اطلاعاتی و امنیتی که با تمام قوا برای کنترل اوضاع بسیج شدهاند، با سختی روبرو هستند. در زمانی که پیوند دولت و مردم مستحکم بود، گروههای خطرناک و بزرگ مجاهدین و کمونیستها توسط خود مردم طرد وکنترل شدند. نیروهای امنیتی فقط با کمک مردم در خنثی نمودن فعالیتهای گروهکها موفق شدند. مادری که فرزند منافق خود را در اختیار قرار میداد و خیل مردمی که بهعنوان چشم و نگهبان نظام، خانههای تیمی را کشف و اطلاعات را در اختیار قرار میدادند.
با مقایسه وضع گذشته و حال حاضر شکاف بین ملت و دولت کاملا آشکار است. مقامات ذی ربط کشور باید به این نکته برسند که سخنان امیدوار کننده آنها و ربط معترضین به بیگانگان درست نیست و علاج و چاره خردمندانه نمیباشد. آزموده را آزمودن خطاست. اکنون مقامات کشور پس از چند دهه تبلیغات علیه بیگانگان باید به این درک رسیده باشند که در بسیاری از موارد این تبلیغات نتیجه عکس داده است. حاکمیت اگر بخواهد در برابر بیگانگان مصونیت پیدا کند، چنانچه در صدد باشد در برابر رقبا و دشمنان قدرتمند شود، اگر درصدد حفظ قدرت موشکی و بسط و گسترش آن در سطح قدرتها باشد، ناچار است که در کنار مردمش قرار بگیرد و برای نظرات و مواضع آنها ارزش قائل شود.
محمدرضا شاه جدا از استبداد بهدنبال قدرتمند کردن ایران بود. او فرد وطنپرستی محسوب میشد و تا آنجا که قدرت داشت منافع کشور را در مقابل خارجیها دنبال میکرد. اما محمدرضا شاه فاقد حمایت مردمی بود. توجه جدی به افکار واندیشههای جامعه، نخبگان و روشنفکران و افراد ملی نداشت. از اینرو در یک تند باد نتوانست خود را حفظ کند و سلطنتش فرو ریخت. هر حاکمیتی ناچار است که برای مصون بودن از حوادث داخلی و خارجی در کنار مردمش قرار بگیرد. نظرات رهبران یک جامعه هر چقدر خوب و در جهت منافع کشور باشد، اگر رضایت مردم را تامین نکند، راه به جائی نمیبرد. تنها در سایه عدالت، حقوق مدنی، دوری از سیستم فرقهای، احترام به خواستهای جامعه، تامین معیشت همگان، کاهش فاصله طبقاتی، از بین بردن فساد ورانت و رضایتمندی جامعه از سیاستهای داخلی و خارجی است که امکان تحقق برنامههای نظام فراهم است. محمدرضا شاه نتوانست به دروازههای تمدن بزرگ برسد و کشور را ژاپن کند، چرا که پایههای سلطنتش بر مردم نبود. او چون مستبد بود و با نخبگان جامعه و متفکران تماسی نداشت، هرگز نتوانست درک واقعی از اداره خوب را پیدا کند. امروز احساس میشود که جمهوری اسلامی همان راه را میرود. قدرتمندی کشور در بازدارندگی دفاعی که باید مورد تحسین و تمجید قرار گیرد، حضور کشور و پیگیری منافع منطقهای که میبایست مورد حمایت قرار گیرد، در میان عامه مردم با انکار و انتقاد جدی همراه است. رضایتمندی جامعه تنها راه قدرتمند شدن کشور و پیشبرد برنامهها است.
- سخنی با جامعه
از زمان حضور استعمار در منطقه خاورمیانه یکی از اقدامات آنها تجزیه کشور ایران بوده است. قبل از روس و انگلیس، اقوام ایرانی اگر ناراضی بودند دست به درگیری با نظام حاکم میزدند. گاهی هم موفق میشدند که حاکمیت را از آنخود نمایند و بهعنوان یک حکومت ایرانی زمام امور را بدست بگیرند. سلسلههای صفویه، افشار، زندیه و قاجار نمونههایی از این دست میباشند.
هنگامی که پای دو کشور روس و انگلیس به منطقه باز شد و حاکمیتهای ایرانی ضعیف و ناتوان شدند، این امر، یعنی نارضایتی و شورش قومیتها به جدائی انجامید. بخشهای وسیعی از کشور بهوسیله این دو قدرت جدا شدند و تلاش برای تجزیه بیشتر کشور هم در دستور کارشان قرار گرفت که شرایط خارجی و داخلی بحمدالله اجازه آن را نداد. در غیر آن شرایط گیلان، کردستان و آذربایجان نیز اکنون جزء ایران محسوب نمیشدند. در واقع پس از ورود استعمارگران و تضعیف حکومت مرکزی این خطر تجزیه همیشه وجود داشته است. شاه در هنگام رفتن لفظ ایرانستان را بر زبان جاری نمود. او وقایع کردستان بهرهبری قاضی محمد و در آذربایجان پیشهوری را دیده بود. پدرش هم تجزیهطلبی و استقلالخواهی میرزا کوچکخان جنگلی، کلنل پسیان، شیخ خیابانی، شیخ خزعل و عشایر قشقائی و بویراحمد را با سختی تمام کنترل و سرکوب نموده بود. در دوران انقلاب هم تجزیهطلبی تروریستهای کردستان و بعضی نقاط دیگر با همت و پشتیبانی همه مردم و به شهادت رسیدن نیروهای نظامی به جایی نرسید.
در وقایع و اعتراضات اخیر که میبایست به عنوان یک خواست مدنی مشکلی در کشور ایجاد نکند، حمایت بارزانی از تظاهرات و فعال شدن عبدالله مهتدی رئیس گروه جنایتکار کومله را در کشور شاهد هستیم. خوشبختانه رفتار متجاوزانه آنها با عکسالعمل بسیار به جای سپاه خاموش شد و امکان سوء استفاده از آن بهوجود نیامد.
بیتدبیری در بلوچستان هم اظهارات اخیر آقای عبدالحمید را که خواهان رفراندوم با حضور ناظران خارجی است در پی داشت. این موضع بسیار حساس و در جای خود خیلی خطرناک میباشد. اکنون و در حالیکه حکومت هنوز اقتدار خود را دارد با چنین عکس العملهای خطرناک مواجه میباشد، وقتی نظام فروپاشیده شود و یا کنترل خود را بر امور از دست بدهد، شرایط بهکلی متفاوت خواهد بود. در واقع پس از تضعیف حکومت مرکزی و از دست دادن کنترل از جانب ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی شرایط کشور غیرقابل پیشبینی میباشد و زمینه برای هرنوع اعمال سوء فراهم میگردد. همچنین در شرایطی که کشور در گیر اعتراضات است، حکومت باکو برای خود نظراتی دارد. گفته میشود که تروریستهای شاه چراغ از آنجا وارد ایران شدهاند. البته مردم باور ندارند چرا که چوپان دروغگو بسیار سخت است که حرف راست خود را جا بیاندازد.
حاکمیت از آنجا که صادق نبوده و سناریوهای مختلفی را داشته که مورد تردید جامعه قرار گرفته است، متاسفانه نمیتواند این واقعیت را که در اطراف ایران نیروهای داعشی بهصورت گسترده شکل گرفتهاند را مورد پذیرش مردم قرار دهد. در حالیکه واقعا حرف درستی میزند. البته خود کرده را تدبیر نیست. دولتمردان اگر بخواهند جامعه سخن آنها را باور کنند، بایستی صداقت داشته باشند. سناریوهای امنیتی کاذب درست نکنند. شفاف عمل کنند. مانع تبلیغات پوچ و بیپایه کیهان، بخشی از روحانیت و مسئولین شوند. ضرر چوپان دروغگو آن بود که گوسفندانش را گرگ از بین برد و خسارت جمهوری اسلامی آن خواهد بود که فرصت به نیروهای تکفیری و عناصر مخرب خواهد داد که بدون حساسیت مردم فعال شوند. فرصت را به بعضی همسایگان همچون حکومت باکو خواهد دادکه اهداف خود را دنبال کند. در هر حال جامعه ضمن پیگیری مطالبات بر حق خود و تغییر سیاستهای داخلی و خارجی شایسته است که بدون حساسیت از خطرات بین الملل و منطقه نباشد.
نکته دوم در مبارزات جامعه نوع انتخاب برای تغییر سیاستهاست. تجربه نشان داده که در کشورهای جهان سوم پیگیری مطالبات از طریق خشونت نمیتواند اهداف را برآورده سازد. گروههای خشونت طلب اولا پس از پیروزی سیستم استبدادی جدیدی را بوجود میآورند. ثانیا برای پیروزی ناچارند که مساعدت و کمک خارجی را داشته باشند که در اینصورت وابستگی نسبی هم پیدا میکنند.
انتخاب دوم که نشان داده موفقیت بهتری را برای جوامع رقم زده، پیگیری مطالبات از طریق اصلاحات و راههای صلحآمیز و اجتناب از خشونت است. معمولا اصلاحات مسیر بسیار سخت و ناهموار و دشواریست. انسانها و جوامع مصلح از ویژهگیهای صبر، شکیبائی استقامت، آزادگی، شجاعت، دانش وآگاهی و خودساختگی بر خوردارند. تاریخ مصلحانی همانند گاندی و نلسونماندلا را بهخود دیده است که چگونه مطالبات ملتشان را از راه اصلاحات بدست آوردهاند. خوشبختانه در دوم خرداد ۱۳۷۲ آقای سید محمد خاتمی ندای اصلاحات را بلند کرد. پس از آن جنبش اصلاح طلبی شکل خوبی بخود گرفت و اثرات عمیقی را بر ذهن و عمل کسانی گذاشت که از وضع موجود ناراضی بودند. این افراد میتوانستند مانند رهبران مخالف بشار اسد در سوریه و یا جنبشهای ضد قذافی قرار گیرند و کشور و ملتشان را نابود سازند. متاسفانه جنبش اصلاحات به چند دلیل ضعیف شده ولی باید و شایسته است که بهعنوان اصلیترین خواسته و مطالبه جامعه باشد. کمسو شدن جنبش اصلاحات اولا به سبب تخریب آن توسط دولتمردان و نیروهای ارتجاعی و اقتدارگرا بود که آنرا به عنوان یک آلترناتیو برای خود خطرناک میدانست. ثانیا گروههای برانداز و خشونت طلب و دولتهائی که خواهان از بین رفتن ایران هستند محور حمله خود را بر روی اصلاح طلبان و نهضت اصلاح طلبی متمرکز نمودند. ثالثا بخشی از کسانی که مدعی اصلاحات بودند بهطور واقعی به آن ایمان نداشته وآن را وسیلهای برای موقعیت و دستیابی به قدرت و ثروت به کار گرفتند. این گروه بهانه را بدست مخالفان اصلاحات و به تعبیر دیگر دشمنان کشور دادند تا امکان تضعیف فعالیت اصلاحی را فراهم نمایند. عدهای هم که کمظرفیت بودند عبور از اصلاحات و آقای خاتمی را مطرح نمودند. این گروه در واقع ویژهگیهای اصلاحات که صبر و استقامت و شناخت دقیق هدف بود را نداشتند. آنها عجله کردند و یا بر خصلتهای غیرخردمندانه خود مسلط نبودند. یک جامعه و یا فرد مصلح بایستی در زندگی اصلاح طلبان دنیا تعمق کند و بر مشکلات و راه و رسم اصلاحی آگاهی پیدا کند. در زمان رژیم گذشته نهضت آزادی مسیر اصلاحی را دنبال میکرد. این گروه پس از انقلاب نیز راه خود را پیگیر و از ایده و نظرات مسلحانه دست بر نداشت. سرگذشت مهندس سحابی که در دو نظام سختیهای بسیار کشید. شکنجه را در دو زمان تحمل کرد اما بر باورها و عقاید درست خود پای بر جا بود، نمونهای از سختی راه اصلاحات است. جامعه ایران میتواند مقایسهای از سرنوشت گروههای مسلحانه و نهضت آزادی را داشته باشد. آن گروهها در هردو زمان عملکرد خیانت، جنایت و وابستگی به بیگانگان را در کارنامه خود دارند در حالیکه نهضت آزادی برگ زرینی را در مبارزات خود به ثبت رسانده است.
از اینرو جای شکی نیست که تنها مسیر درست که بتواند سرنوشت معلوم و روشنی را برای جامعه و کشور رقم بزند راه و مسیر اصلاحی است. اما سوال جدی آن است که آیا همان مسیر اصلاحی آقای سید محمد خاتمی جوابگو خواستها و مطالبات میتواند باشد؟ حقیقت آن است که همراه با آن گفتمان اصلاحی و روش گذشته ضرورت فشار اجتماعی و اعتراضات مدنی وجود دارد. گفتگوی تنها با مقامات قدرتمند به علت تصلب آنها نمیتواند نیل به تغییرات را سبب گردد و لذا اصلاح طلبان ناچار هستند که در کنار اعتراضات مدنی قرار گیرند، تا هم اندیشههای پلید و ضد مردمی خشونتطلبان را خنثی نمایند و هم اقتدارگرایان را مجبور سازند که در جهت مطالبات جامعه انعطاف پیدا کنند.