• امروز : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024
::: 3395 ::: 0
0

: آخرین مطالب

دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است دولت چهاردهم و ضرورت تغییر حکمرانی فرهنگی | شهرام گیل‌آبادی* مهاجرت، صلح و امنیت پایدار | رسول صادقی* صلح اجتماعی و سیاست انتظامی | بهرام بیات* عصرانه‌ای با طعم شعر فرزندان پوتین | آندره ئی کولز نی کف (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد چرا اسرائیل به ایران حمله نکرد؟! | آیت محمدی (کلهر) احیای داعش و القاعده در منطقه | آیت محمدی (کلهر) رونمایی از بزرگترین شهاب سنگ آهنی در مجموعه برج آزادی رهبران پوپولیست چه میراثی برای کشورشان بر جای می‌گذارند | مانوئل فاتک، کریستوف‌تری بش و مورتیس شولاریک بحران واقعی اقتصاد چین | ژانگ یوآن ژو لی یو (ترجمه: رضا جلالی) آسیا بدون هژمون | سوزانا پاتون و هروه لماهیو (ترجمه: رضا جلالی) شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد نکاتی درباره دیدگاه رئیس جمهور در ضرورت انتقال پایتخت | عبدالمحمد زاهدی حرکت به روی یال جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه | مرتضی‌ رحیم‌نواز داستان آشنایی یک شاعر اجازه خلق آثار عاشقانه را نمی‌دهند تو زنده‌ای هنوز و غزل فکر می‌کنی | سمانه نائینی زیبایی کلام در شعر بهمنی | سحر جناتی شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد گفتمان صلح و نگاهی به چالش‌های حقوقی در ایران معاصر | محمدرضا ضیایی بیگدلی صلح اجتماعی و مرجعیت رسانه در ایران | ماشاءالله شمس‌الواعظین صلح ایرانی از نگاه محمدعلی فروغی | مریم مهدوی اصل چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک گفتمان صلح و سیاست خارجی | محمدکاظم سجادپور گفتمان صلح و نیروهای مسلح ایران | حسین علایی اقتصاد صلح محور | فرشاد مومنی* نقش آموزش‌عالی در شکل‌گیری گفتمان صلح | مصطفی معین* آخرالزمانی‌های ایرانی و اجماع‌سازی پزشکیان | کیومرث اشتریان* ایران، بحران‌های منطقه‌ای و گفتمان صلح | عبدالامیر نبوی* گفتمان صلح و سیاست همسایگی | ماندانا تیشه‌یار* گفتمان صلح و محیط زیست | محمد درویش* گفتمان صلح و مساله حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران | مهدی ذاکریان* از چرایی تا چگونگی معرفی کتاب «اخوان‌المسلمین» | پیرمحمد ملازهی به نظر می‌رسد که باید شاهد روند خوبی باشیم شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد محمد جواد حق‌شناس: کابینه‌ای با حضور زنان جوانان و اهل تسنن سخنی با آقای رئیس جمهور در مورد چگونگی کاهش اثرات تنهایی استراتژیک ایران | نصرت الله تاجیک* انتخاب کابینه در اتاق‌ شیشه‌ای پیام رهبری به مناسبت برگزاری چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شریعتی، جلال و دیگران | حمید عزیزیان شریف آباد صحافی سنتی | مجید فیضی‌راد* اگر پزشکیان قشر خاکستری را با خود همراه کند، بازی را برهم می‌زند نگاه مسعود پزشکیان به اقوام امنیتی نیست | علی مفتح آیا اندیشه شریعتی پاسخگوی جامعه امروز است؟ | محمدجواد حق‌شناس* فاصله دره احد و تالار رودکی

7

مؤلفه‌های حکمرانی خوب، رسالت جامعه و روشنفکران | محمود صدری (بخش اول)

  • کد خبر : 7474
  • 08 دی 1401 - 11:00
مؤلفه‌های حکمرانی خوب، رسالت جامعه و روشنفکران | محمود صدری (بخش اول)
تا زمانی که مقامات ذینفع ضعف‌، نقص، کژی‌، ظلم، اجحاف‌ وآشفتگی و نارضایتی‌های مردم را درک نکنند وآن‌را قبول نداشته باشند، امید به بهبودی جامعه وبرون رفت از بحران‌ها میسور و ممکن نیست. بنظر می‌رسد که بخش روحانی اشعری حاکمیت و گروه طرفدار روسیه و دسته اقتدار گرا، نه تاب پذیرش سیاست‌های غلط خود را دارد و نه آمادگی برای اصلاح امور را می‌پذیرد. از اینرو فرصت‌ها را که متعدد و بسیار زیاد بوده از دست داده است. بی‌تردید کم هزینه‌ترین شکل اصلاح جمهوری اسلامی اراده تصمیم مقام‌های ارشد برای تجدید نظر در اشتباهاتی است که تاکنون مرتکب آن شده‌اند.

بیش از دوماه از اعتراض به کشته شدن مهسا امینی می‌گذرد. اعتراضاتی که به مناسبت دستگیری او توسط گشت ارشاد و سپس مرگ وی صورت گرفت و تاکنون و علیرغم هشدارهای شدید مقامات امنیتی کم و بیش ادامه دارد. بررسی ابعاد این مسئله از دو منظر داخلی وخارجی در این یادداشت از نظرتان می‌گذرد.

  • ابعاد داخلی

در نفس وجود گشت ارشاد اظهار نظرات مختلفی بیان می‌شود. بعضی آنرا وفق قانون نمی‌دانند و عده‌ای مصوبه شورای انقلاب فرهنگی را مجوزی برای وجود گشت تلقی می‌کنند.

از جانب دیگر مبنای فقهی کنترل حجاب نیز مورد سوال گروهی از صاحب‌نظران می‎باشد گو اینکه بنظر می‌رسد فقهای طرفدار آن در اکثریت باشند.

پس از پیروزی انقلاب و مطرح شدن مسئله حجاب، آیت الله طالقانی و شهید مطهری و بعضی دیگر از بزرگان با اجباری کردن آن موافق نبودند. در هر حال به نظر می‌رسد این موضوعی‌ست که می‌بایست مورد بحث و گفتگوی فقهی و علمی قرار گیرد تا زوایای آن بیشتر روشن گردد.

از نظر اجتماعی عده‌ای از نسل جوان وگروهی از زنان میانسال حجاب را بر نمی‌تابند و بی‌حجابی برای آن‌ها اهمیت دارد. اما اگر مردم از وضع فعلی راضی بودند تنها مسئله حجاب نمی‌توانست چنین اعتراضات را درپی داشته باشد.

حقیقت آن است که اعتراض به مسئله حجاب اجباری برای گروهی از زنان مسئله اصلی است و برای اکثریت جامعه واکنشی به فشارها و اذیت‌ها و محدویت‌های متعددی است که امروز بر همه اقشار جامعه وارد می‌شود.

این آزارها و دخالت‌های بیجا، روح و روان جامعه را در رنج و عذاب قرار می‌دهد. متاسفانه حاکمیت نیزکوششی برای رفع این نقطه ضعف‌ها بعمل نمی‌آورد و حساسیت لازم نسبت به آن نشان نمی‌دهد.

بسیاری از ناظران سیاسی ومتفکران اجتماعی لااقل دو دهه است که مشکلات کشور را بازگو می‌کنند. گروهی از آنان دلسوزانه، صمیمانه و با کمال تواضع در خواست داشته‌اند که تا ثبات در جامعه است و قدرت مرکزی بر همه امور مسلط می‌باشد، روند اصلاحات از بالا شروع شود.

آغاز روند اصلاحات از درون حاکمیت با هزینه بسیار کم و یا بدون هزینه شدنی است و توسط صاحبان اندیشه بسیار بر آن تاکید شده است.

برای آغاز رویکرد اصلاحی، حاکمیت باید قبول کند که نواقصی در اداره امور جامعه وجود دارد. سپس اراده و تصمیم بر انجام اصلاحات داشته باشد.

تا زمانی که مقامات ذینفع ضعف‌، نقص، کژی‌، ظلم، اجحاف‌ وآشفتگی و نارضایتی‌های مردم را درک نکنند وآن‌را قبول نداشته باشند، امید به بهبودی جامعه وبرون رفت از بحران‌ها میسور و ممکن نیست. بنظر می‌رسد که بخش روحانی اشعری حاکمیت و گروه طرفدار روسیه و دسته اقتدار گرا، نه تاب پذیرش سیاست‌های غلط خود را دارد و نه آمادگی برای اصلاح امور را می‌پذیرد. از اینرو فرصت‌ها را که متعدد و بسیار زیاد بوده از دست داده است. بی‌تردید کم هزینه‌ترین شکل اصلاح جمهوری اسلامی اراده تصمیم مقام‌های ارشد برای تجدید نظر در اشتباهاتی است که تاکنون مرتکب آن شده‌اند.

اینک به برشماری دلایلی که کشور را وارد چنین وضعیتی کرده است می‌پردازیم.

  •  برخوردار نبودن از نظرات روز

یکی از اصلی‌ترین دلایل، وجود روحانیت اشعری مسلک می‌باشد. هیچ عاملی همچون ذهن بسته برای انسان‌ها خطرناک نیست. کسانی‌که در یک چارچوب منجمد فکری بسر می‌برند، حتی در سطح انسان‌های اولیه و یا قبایلی نیز نیستند. واقعیت آنست که تفکرات مترقیانه در بعضی از انسان‌های اولیه و یا ایلاتی سبب گردید که جوامع بتوانند بتدریج و گام به گام به مدنیت و تمدن امروزی برسند. بدیهی‌است که اگر چنین روشن‌بینی و گشادگی ذهنی و چشم‌اندازهای بلند در انسان‌های اولیه وجود نمی‌داشت، تمدن امروزی بدست نمی‌آمد.

بر عکس، دیدگاه بسته اشعریت هرگز اجازه نمی‌دهد که چارچوب‌های بسته ذهنی‌شان شکسته شود و مرزهای اندیشه باز و راه نور و روشنائی و مدنیت گشوده گردد. متاسفانه اکنون این قشر از روحانیت در بخش‌های زیادی از حاکمیت از جمله امامان‌جمعه و مراکز قدرت و در اداره حوزه‌های درسی که به تربیت طلبه‌های جوان مشغولند، حضور پررنگ دارند. بعضی از آنها نیز کادرسازی نموده و تشکیلات قوی و بانفوذی را به وجود آورده و اکثر پست‌های مدیریتی سطح بالا را بدست گرفته‌اند.

نظام جمهوری اسلامی برای اداره جامعه و خروج از بحران ناچار است که این طیف را درتصمیم گیری‌ها و مصادر امور اجرائی دخالت نداده و نظرات شاذ قرون وسطائی و خلاف مدنیت و غیر تمدنی آن‌ها را کنار بگذارد.

  •  قدرت‌گیری اسلام سیاسی خشونت‌گرا

اسلام سیاسی که قبل از انقلاب بنظر می‌رسید جنبه مترقی دین را نمایندگی می‌کند، متاسفانه در زمان حال به عنوان عامل تخریب اسلام و نمود چهره بسیار زشت وترسناک آن عمل کرده‌ است.

علت آن است که انسان‌ها و عالمان سیاسی گذشته و یا انقلابیون مذهبی، به اخلاق و رعایت دستورات دینی اهمیت می‌دادند و اصولا تقید به آن دستورات، انگیزه لازم را به آن‌ها برای فعالیت سیاسی با ماهیت مذهبی می‌داد. اما امروزه جهان اسلام ‌شاهد است که اسلام سیاسی بسیار خشن، بی‌اخلاق و بی‌مسئولیت در قبال دستورات وتوصیه‌های مذهب عمل می‌کند و صرفا گرفتن قدرت را هدف قرار داده است. عملکرد داعش و طالبان و گروه‌های تکفیری و وهابی و سلفی و بخش اعظم اخوان المسلمین نمونه‌های میدانی و عینی این رویکرد می‌باشد. همچنین حوادث لیبی، سوریه، افغانستان، سومالی و نیجریه و… نشانگر اوج توحش اسلام ‌سیاسی خشونت‌گرا است. در ایران نیز تندروها وگروه‌های متاثر از روحانیت اخباری، تقریبا همان ‌نگاه تکفیری را با خوانشی شیعی و ادبیات دیگر دنبال و رواج داده‌اند.

نکته دیگر آن ‌است که اتحاد بین اسلام سیاسی و روحانیت اشعری امری است که نه تنها در جهان اهل سنت بلکه در جمهوری اسلامی تحقق عینی و عملی به خود گرفته است. در واقع اسلام سیاسی فعلی و روحانیت اشعری مسلک دو روی یک سکه می‌باشند. بدیهی‌ست با وجود این گروه‌ها در حاکمیت، اندیشه اصلاح بسیار سخت و با موانع جدی روبرو می‌گردد.

آثار این اتحاد نامیمون ناکارآمدی در اداره کشور، فشار بر جامعه و تنگ شدن زندگی آحاد مردم از هر قشر را در پی داشته و به نارضایتی اجتماعی دامن زده است.

  •  توقف توسعه، دست‌آورد دولت هزاره سوم

از زمان دولت نهم و دهم توسعه کاملا متوقف شد. سرمایه‌گذاری در تولید از بین رفت. رانت و سوء استفاده از ثروت عمومی به شکل گسترده به جریان افتاد. راستگوئی مهجور شد و دروغ‌های بسیار بزرگ و غیرمعمول بر زبان دولتمردان جاری شد. ثروت کشور از جمله کارخانه‌ها و شرکت‌ها با نام خصوصی‌سازی به گروه‌های خاص اختصاص یافت. میزان درآمد و مخارج با انحلال سازمان برنامه و بودجه صرفا در اختیار رئیس دولت و یارانش و همچنین حمایت کنندگان پر قدرت آنها قرار گرفت. تلاش شد که طبقه متوسط سرکوب گردد و دشمنی آشکار با قشر فرهیخته و تحصیل کرده و اندیشمند به طور وسیع به عنوان یکی ‌از اهداف اصلی در دستور کار واقع گردید.

همچنین این دولت از جهات مختلف و متعدد به طور ریشه‌ای ضربات بنیان کن به دستاوردها وآموزه‌ها و اهداف انقلاب و مردان ملی وارد نمود. از یک طرف ثروت و منابع و درآمدهای مادی را تضییع و نابود کرد و از جانب دیگر تلاش نمود تا نیروی انسانی را تخریب و از حرکت سازنده باز دارد. جامعه دوقطبی و طرفداران انقلاب به جان هم افتادند. ضمن اینکه با ظرافت تمام تبلیغ نمود که همه طیف‌های انقلاب به دنبال دست‌اندازی به ثروت عمومی و غارت کشور هستند و از این نظر تفاوتی نمی‌کنند. یعنی بطور زیرکانه هر دوگروه را ضایع وتخریب کرد. در واقع برنامه‌های این دولت برای نابودی داشته‌ها و ظرفیت‌های فوق‌العاده و بیکران کشور و انقلاب به کار گرفته شد. رئیس دولت با پخش شایعات و برچسب زدن، زمامداران جمهوری اسلامی را مفسدانی معرفی کردکه ریشه بر اعتماد عمومی زده‌اند. در حالی‌که به نظر می‌رسد گسترش، تعمیق و سیستمی کردن فساد در این دوره بیشتر رخ داد. یعنی در تخریب همه‌جانبه کشور بسیار موفق عمل کرد.

آنچه که جای تاسف داشت حمایت بخش‌هائی از قدرتمندان از این عنصر و جریان بود. به نظر می‌رسد ایشان با درک مسیر و خواسته‌های بخشی از حاکمیت نقش و برنامه‌های خود را به خوبی ایفا نمود. بطور کلی رئیس دولت نهم و دهم در بی‌اعتباری جمهوری اسلامی و به وجودآمدن وضعیت و فضای فعلی، نه تنها سهم بسیار بزرگی را به خود اختصاص داد. بلکه آنرا نهادینه کرد و راه و مسیر آنرا هموار نمود.

همچنین وی با جمع همفکرانش و قدرت نظری و تشکیلاتی برخی روحانیون منتسب به خود، در ناکارآمدی فعلی و آشفته شدن امورات کشور و بی اعتبارسازی جمهوری اسلامی در داخل و خارج، پایه‌های اساسی و محکمی را بنیان نهاد. به نظر می‌رسد در دولت آقای رئیسی نیز این جریان نبض اصلی اداره امور کشور را بر عهده گرفته است.

  •  آثار و پیامدهای یکدست شدن قدرت

انتظار آن بود که دولت آقای رئیسی درس‌هائی از آن زمان گرفته باشد اما ظاهرا استراتژی تصمیم‌گیرها ادامه آن مشی و سیاق بوده است. از این‌رو تخصص و کار آمدی چندان مورد عنایت قرار نگرفته است. در این میان تشکیلات جبهه پایداری امکان برتری را یافته و عناصر کلیدی کابینه را در دست دارد. این گروه نشان داده که به هیچ اصولی به جز قدرت پای بند نیست. آن‌ها همانند رئیس دولت نهم توسعه را بر نمی‌تابند. اما بسیار تشکیلاتی بوده و اکنون تقریبا نبض امور اجرائی را بدست گرفته‌اند.

به نظر می‌رسد مقامات جمهوری اسلامی اشتباه استراتژیک کردند که هم‌ مجلس و هم دولت را در اختیار گروهی قراردادند که مواضع سیاسی و اقتصادی افراط‌گرایانه و غیر معمول دارد.

این تشکیلات با نفوذ گسترده در ارکان قدرت در صدد استحاله و تغییر ماهیت وجهه مردمی انقلاب می‌باشد. در هرحال وجود آن‌ها به ادامه توقف توسعه منجر خواهد شد و با انتخاب‌هائی که به عمل آمده است کشور با رشد منفی هم روبرو می‌شود. بدیهی

است تنها با توسعه امکان کار، اشتغال و رشد اقتصادی فراهم می‌گردد.

  • ناکارآمدی ارکان قدرت

در جذب و دوری مردم از حاکمیت ناکارآمدی نقش بسزائی دارد. از امور بدیهی در زندگی انسان‌ها و جوامع آن است که پیشرفت بشریت و جهان بر پایه انسان‌های خلاق و شایسته بوده است. متاسفانه جمهوری اسلامی در دو دهه اخیر بیشتر مسیر کره شمالی را دنبال کرده است. دولت نهم و دهم رسم شایسته‌سالاری نسبی پس از انقلاب را زیر پا گذاشت. کابینه این دولت از حداقل توان و ظرفیت کاری بر خوردار بود.

از ابتدای انقلاب تلاش و همت مقامات بر آن بود که حداقل صلاحیت‌ها را در نظر داشته باشند و مدیریت امور اجرائی را از حیز انتفاع ساقط نکنند. دولت نهم این موضع و امر بسیار مهم را جدی نگرفت و برای پنهان کردن ضعف‌ها و اقداماتی که منجر به عقب افتادگی کشور و واپسگرائی شدید در همه امور می‌گردید، با ترفند افشای دزدی و اختلاس و تهمت مسائل جنجالی وحاشیه‌ای را جایگزین موضوعات بنیادین همچون کارآمدی و اداره جامعه به صورت علمی کرد.

یکی از علل اصلی نارضایتی جوانان معترض ‌عدم امید از دستیابی به یک شغل آبرومند و زندگی معمولی است. با اوضاع فعلی تشکیل خانواده توسط نسل جوان و معترض امکان ندارد. عدم رضایت جامعه نیز بر مبنای وضعیت بسیار سخت معیشت می‌باشد. به علت ناکارآمدی قوه مجریه و عدم نظارت قوه مقننه، نبض کشور و اداره امور در اختیار کسانی قرار گرفته که هیچ قرابتی با توسعه ندارند، این رویکرد پاشنه آشیل کشور را کاملا روشن و آشکار می‌سازد.

  • انحصار و تبعیض مانعی بزرگ برای سرمایه اجتماعی

انحصار قدرت کشور در دست گروه کوچکی از جامعه و خودی و غیر خودی کردن مردم یکی دیگر از عوامل مهم وضعیت فعلی است. وقتی حاکمیت در این مسیر قرار گرفت به مرور و گام به گام از دایره خودی آن کاسته می‌شود و ریزش در چنین سیستمی یک امر طبیعی خواهد بود. روشن و آشکار است که اداره یک کشور با اداره یک‌ تشکیلات متفاوت است. جامعه از انسان‌های متفاوت تشکیل شده که جمع آن ظرفیت‌های فوق العاده‌ای را به وجود می‌آورد.

انحصار و رانت، به فساد و تبعیض منجر می‌شود. سیستم در این حالت مجبور است که منافع خودی را لحاظ کند چون در غیر این صورت وفاداری آن‌ها را از دست می‌دهد. از این رو اداره امور بر اساس درستی و راستی و پاکدستی و شایسته سالاری ممکن نیست. در نتیجه فساد، سیستمی می‌شود. ثروت به گروه خاصی تعلق می‌گیر‌د که فاقد هنر و خلاقیت است. عناصر فرصت طلب و چاپلوس و بی هنر و ناکارآمد در قدرت شریک می‌شوند و ناکارآمدی سیستم، به شکل گسترده ظهور می‌یابد. در این حالت نیروهای خلاق، متعهد، متخصص و شایسته و میهن دوست راه هجرت را در پیش می‌گیرند و یا منزوی شده و با استبداد خلاقیت‌های آن‌ها بکار گرفته نمی‌شود و جامعه نمی‌تواند از آن‌ها استفاده کند و در نهایت انحصار شکل گسترده نا کارآمدی را سبب می‌گردد.

  • بی اعتمادکردن جامعه

یکی دیگر از چالش‌ها و نارضایت‌هایی شدید در کشور عدم اعتماد به اصحاب قدرت است. گرچه عدم صداقت در بخشی از مقامات از ابتدای انقلاب وجود داشت، اما از زمان دولت نهم با رواج گفتار و سخنان خلاف واقع و بیان صحبت‌های عجیب و غریب و غیرمعمول، اعتماد عمومی مردم به دولتمردان سلب گردید. سخنانی مانند مدیریت جهانی، رجوع رهبران برای یادگیری و صف کشیدن کشورها برای ارتباط با ایران و اینکه هر کشوری که زودتر به ایران نزدیک شود، سود برده وگرنه ممکن است مورد پذیرش قرار نگیرد و از امتیازات بی‌بهره شود، هاله نور و داستان‌سرائی‌ها در مورد امام زمان و صدا کردن احمدی‌نژاد توسط یک کودک در صف مستقبلین در آمریکای لاتین و … از این هنگام شروع شد.

زمانی آقای مشایی اعلام کرد در عرض دو سال، هزار هتل پنج ستاره خواهیم ساخت. او با هیئت‌های خارجی مطرح می‌کرد که اگر کوتاهی کنید ممکن است دیر شود و مورد پذیرش قرار نگیرید. ادبیات هم تغییر کرد. واژه‌هائی به زبان آمد که در شأن مقامات جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک ایرانی مسلمان نبود و با فرهنگ دیرینه این کشور و اسلام مطابقت نداشت. در آن زمان بیان توهین و دشنام و کلمات رکیک توسط رئیس دولت یک امر معمول شد. متاسفانه پس از ایشان این رویه در جمعی از مقامات رایج شده است. این رفتار سبب شد که احترام مقامات در نزد جامعه خدشه‌دار شود و بی اعتمادی نسبت به آن‌ها به وجود آید.

در تاریخ ملت‌ها و دولت‌ها اعتماد مهم‌ترین و اصلی‌ترین عامل پیوند و همبستگی بوده است. در اوایل انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی چون مردم اعتماد کامل به رهبر خود داشتند از دل و جان به سوی جبهه‌ها شتافتند و برگ زرینی را در تاریخ ایران بر جای گذاشتند. پیوند رزمندگان و مردم با رهبرشان به اندازه‌ای بود که حتی تصور ذره‌ای تردید و شک نیز به وجود نمی‌آمد. اعتماد در آن زمان در نهایت خود قرار داشت. از این‌رو مردم فرزندان خود را با طیب خاطر به میدان نبرد روانه می‌کردند. با شروع سیستم جدید، تفکر اولیه انقلاب ترک برداشت و شکستی در این اعتماد ایجاد شد. این بی‌اعتمادی اگر مورد توجه مقامات تصمیم‌گیر قرار می‌گرفت و رفتار و کردار و سخن اصلاح می‌گردید، امروز به شکلی نبود که تبلیغات رسانه‌های خارجی و صحبت‌های مقامات بیگانه بیش از مقامات جمهوری اسلامی اعتبار پیدا کند. حتی بخش قابل توجهی از مردم شایعات را نسبت به ادعاهای مسئولین بیشتر قبول دارند. نمونه‌های اخبار و اطلاعات دروغ و خلاف واقع بسیار زیاد است. بنظر می‌رسد رضایت سیستم از این سخنان غیرمعمول و خارج از عرف و خرد است که برای توقف و ممنوعیت چنین سخنان پوچ و مخرب در اعتماد عمومی اقدامی نمی‌شود. در چند سال اخیر بعضی از روحانیون هم، چنین صحبتهائی را در مورد پیشوایان دین بر زبان جاری می‌کنند. روشن وآشکار است که نه تنها نسل جدید بلکه میانسال‌ها و عموم مردم نیز نمی‌توانند خود را با چنین فضای غیرمعمول و عجیب سازگاری دهند و طبیعتا اعتماد خود را نسبت به این افراد از دست می‌دهند. بی‌اعتمادی به مسئولین شکننده‌ترین وضعیت را به وجود می‌آورد، بخش بزرگی از مردم به رسانه داخلی اعتماد نکرده و مرجعیت رسانه‌ای خود را به خارج از کشور انتقال داده‌اند. اندیشمندان جهان و خردمندان از قدیم الایام بر این امر تاکید کرده‌اند که هیچ ثروت و داشته‌ای مانند اعتماد نیست.

  • توسعه و بسط اندیشه اقتدارگرایانه در حاکمیت

برخی از عالمان دین، قدرت بلامنازع برای حکومت فقها قائل شدند ودر واقع فقها را بر جای خلیفه نشاندند. نظرات کسانی همچون آقای مصباح یزدی در زمان فعلی مورد توجه قرار گرفته و به وجه مسلط در دیدگاه روحانیت حاکم بدل شده است. این تفکر برای جمهوریت ارزش والایی قائل نیست و دیدگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی را بر نمی‌تابد. همچنین این نگرش در تضاد کامل با دیدگاه شهید مطهری و شهید بهشتی به عنوان نظریه‌پردازان انقلاب می‌باشد. این دو متفکر بزرگوار با تاسی از حکومت امیرمؤمنان عدالت را اصل و محور حاکمیت اسلامی قرار می‌دادند و بر جمهوریت نظام تاکید داشتند. در هرحال نظریه حکومت اسلامی فقهای صاحب قدرت در جمهوری اسلامی، نیز سبب شکاف جدی بین خبرگان و روشنفکران و معتقدین به جمهوری اسلامی با اصالت جمهوریت گردیده است. بدیهی است جمهوریت و تکیه بر آراء مردم تامین کننده آزادی عقیده و نوعی حاکمیت دمکراتیک است که در جهان امروز بیشترین طرفدار را دارد. در حالی‌که حکومت اسلامی شبیه حاکمیتی است که تکفیری‌ها مبلغ آن هستند. این باورمندی با اصل حاکمیت‌های دمکراتیک سازگار نبوده و با نظرات بنیانگذار جمهوری اسلامی در تعارض است و لذا فاصله جدی را بین بخش اعظمی از جامعه و حاکمیت به وجود آورده و موجب نارضایتی اقشاری از جامعه از جمله روشنفکران، متفکران و سیاسیون شده است.

اگر با دقت و با روش علمی این تغییر بیان شود، لفظ کودتای فکری شایسته جایگزینی اندیشه آقای مصباح به جای دیدگاه‌های نظریه‌پردازان انقلاب همچون شهید مطهری است. در واقع حاکمیت فعلی با قبول اندیشه روحانیت همفکر آقای مصباح کاملا با دیدگاه‌های اولیه انقلاب فاصله گرفته است.

  • شکست فرهنگی

موضوع دیگری که از اهمیت بنیادی بر خوردار است شکست فرهنگی جمهوری اسلامی می‌باشد. انتظار آن بود که با تشکیل نظام دینی بفرموده بنیانگذار آن، هم مادیت و هم معنویت جامعه برآورده شود. تصور همه طرفداران انقلاب هم بر این امر قرار داشت که حاکمیت دینی علاوه بر تامین معیشت و رقابت با جهان سرمایه‌داری برای پیشرفت علمی و تکنولوژی و توسعه به شکلی قدم بردارد که در قیاس با لیبرال دموکراسی برتر جلوه کند و مورد پذیرش متفکران جهان قرار گیرد. در واقع عدالت و معنویت و تبیین سعادت انسان ضعف لیبرال دموکراسی در تامین خواست‌های معنوی انسان قرن بیست ویکم بود. از این رو همه فکر می‌کردند که یک آلترناتیو قدرتمند در قبال جهان سرمایه‌داری بروز و ظهور کرده که می‌تواند سمبل بشریت و یا لااقل مسلمانان امروز باشد. در زمان انقلاب نه تنها مسلمانان بلکه مبارزین جهان سوم و حتی متفکرین چپ و آزادیخواه در غرب متوجه ایران شده بودند. شاید چنانچه شهید مطهری و شهید بهشتی زنده می‌ماندند و ایدئولوژی مبتنی بر عدالت و جهان بینی اسلام را پیگیر می‌شدند جاذبیت انقلاب اسلامی می‌توانست گفتمان جدیدی را در بین انسان‌های قرن بیست ویکم به وجود آورد و بارقه امید را برای زندگی سعادتمند ایجاد نماید. در واقع به قول بنیانگذار انقلاب فقدان معنویت که دنیای امروز را رنج می‌دهد، در کنار خلاقیت‌های مادی و پیشرفت‌های شگفت قرار می‌گرفت و خواست‌های بشریت تامین می‌شد. متاسفانه پس از گذشت چهل سال از انقلاب مردم بعینه می‌بینند که نه تنها از معنویت خبری نیست، بلکه مادیت نظام نیز که معیشت و رفاه جامعه را می‌بایست تامین کند از کشورهای جهان سوم و در حال توسعه هم پائین‌تر می‌باشد. ناکامی در تامین مادیت و شکست در فرهنگ سبب گشته است که جوانان و یا نسل z بطور کلی از دین واسلام بری شوند و انگیزه‌ای هم برای قرابت به آن نشان ندهند. متاسفانه به خاطر ضعف فرهنگی و علمی جمهوری اسلامی، نسل z شکل گرفته از نسل z کشورهای پیشرفته همچون ژاپن و کره جنوبی ضعیف‌تر است. در آنجا این نسل خود را با انقلاب تکنولوژی تطابق داده ضمن اینکه نگرش‌های‌ جدید را به خود گرفته است. بنظر می‌رسد در ایران نسل دهه هشتادی کمتر با تحول علم خود را سازگار نموده و بیشتر بیگانگی و بی‌تفاوتی با سنت و فرهنگ دینی را دنبال می‌کند. در هر حال‌عدم تربیت نسل جدید و ناتوانی در پرورش و جهت دهی آن‌ها از جانب دستگاه‌های تبلیغی جمهوری اسلامی بیانگر شکست بزرگ فرهنگی است.

علت این امر در دو نکته نهفته است:

  • حاکمیتی که با دیدگاه اشعریت باشد مطلبی برای گفتن و تامین خواست‌های فکری و اندیشه‌ای ندارد
  • وقتی گفتار وکردار متفاوت باشد و عمل و سخن در برابر هم قرار گیرد. تنفر و بی اعتمادی را به وجود می‌آورد. ضرب‌المثل ایرانی دو صد گفته چون نیم کردار نیست نشان از اهمیت عمل وکردار است که در مقامات جمهوری اسلامی به‌ندرت دیده می‌شود. چنانچه نسل ده هشتادی هیچ عنایتی به حاکمان ندارد و اگر بخش عظیمی از جامعه به رسانه‌های خارج از ایران بیش از سخنان مقامات و گفته‌های صدا وسیما اهمیت می‌دهند به لحاظ همین بی‌عملی و تناقض حرف و کردار است

بخش پایانی مقاله

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=7474
  • نویسنده : محمود صدری
  • 239 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.