• امروز : سه شنبه, ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴
  • برابر با : Tuesday - 20 May - 2025
::: 3426 ::: 0
0

: آخرین مطالب

ظهور استعمار «جهش یافته» در هم آغوشی تاج و تاراج | ابوالفضل فاتح سخنان ترامپ‌ در عربستان | سید محمود صدری پکن چگونه تغییر خواهد کرد؟ | رانا میتر (ترجمه: رضا جلالی) گفتگوهای ایران و آمریکا | سید محمود صدری* شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد فرزند خلیج فارس | محمدجواد حق‌شناس در باب پاسداشت زبان فارسی در میان سیاست‌مداران | محمدجواد حق‌شناس در فضای منافع ملی پیامی که باید از ایران مخابره شود | محمدجواد حق شناس عواقب اقتصادی تسخیر دولت | الیزابت دیوید بارت (ترجمه: رضا جلالی) جنگ یا گفتگو | باقر شاملو* نوروز و تجلی آن در فرهنگ پاکستان | ندا مهیار جشن آتش‌افروزان | مرتضی رحیم‌نواز دوگانگی در مواجهه با مصاحبه رفیق‌دوست | احسان هوشمند حرف‌های بی‌پایه درباره مسائل حساس قومی ـ زبانی را متوقف کنید شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد تلاش تندروها و بی‌ثباتی بازارها نگاهی دوباره به مشکلات روابط آمریکا با چین | جود بلانشت و ریان هاس (ترجمه: رضا جلالی) اهمیت راهبردی گردشگری دریایی در توسعه پایدار | محمدجواد حق‌شناس ایران در محاصره کوریدورهای ترکیه | علی مفتح* شخصی‌سازی حکمرانی یا ناحکمرانی | محمدحسین زارعی* پوتین و ترجیح اوکراین بر سوریه | الکساندر با نوف (ترجمه: رضا جلالی) شماره ۷۱ و ۷۲ | ۳۰ دی ۱۴۰۳ زاکانی پس از شرکت در انتخابات رای اکثریت را از دست داد تصمیمی شجاعانه ققنوس در آتش | مرتضی رحیم‌نواز شمایل یک اسطوره | مرتضی رحیم‌نواز بچه خانی آباد | ندا مهیار کالبد مدنی تهران | بهروز مرباغی* فضاهای عمومی و تعاملات اجتماعی رو بستر تاریخ | اسکندر مختاری طالقانی از تهران چه می‌خواهیم؟ | ترانه یلدا * داستان تولد یک برنامه | حمید عزیزیان شریف آباد* تاملی بر نقش سترگ سیدجعفر حمیدی در اعتلای فرهنگ ایران شبی برای «شناسنامه استان بوشهر» انجمن‌های مردمی خطرناک نیستند به آنها برچسب نزنیم فشار حداکثری فقط موجب تقویت مادورو خواهد شد | فرانسیسکو رودریگرز ناکارآمد‌ترین شورا | فتح الله اُمی نجات ایران | فتح‌ الله امّی چرا یادمان ۱۶ آذر، هویت بخش جنبشِ دانشجویی است؟ در ۱۶ آذر، هدف ضربه به استقلال و کنش‎گری دانشگاه بود یادی از۱۶ آذر | فتح‌ الله امّی وقایع ‎نگاری یک اعتراض | مرتضی رحیم ‎نواز روز دانشجو فرصتی برای تیمار زخم‌ها | محمدجواد حق‌شناس سیاست‌ورزی صلح‌آمیز ایرانی از منظر کنش‌گری مرزی | مقصود فراستخواه* دهه هشتادی‌ها و صلح با طبیعت | علی‌اصغر سیدآبادی* دلایل دوری از سیاست دوستی در جریان‌های سیاسی امروز با رویکرد شناختی | عباسعلی رهبر* شماره ۶۹ و ۷۰ | ۳۰ آبان ۱۴۰۳ دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است

11

دو سرزمین، یک وطن | ماندانا تیشه‌یار

  • کد خبر : 14485
  • 31 مرداد 1402 - 13:44
دو سرزمین، یک وطن | ماندانا تیشه‌یار
در سرزمین‌های ما، اهالی فرهنگ و ادب در طول تاریخ بیش از آنکه دنباله‌رو اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌های سیاسی باشند، خود جریان ساز بوده‌اند و در شکلی دهی به باورها و ارزش‌های فرهنگی مردمان جوامع ما نقشی کلیدی بازی کرده‌اند

اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ به دعوت دانشگاه فردوسی برای شرکت در همایشی درباره افغانستان راهی مشهد شدم و در حاشیه این برنامه، به همراه دو تن از دوستان، سری به محله گلشهر زدیم تا در کوچه پس کوچه‌های آن محله زیبا، که تداعی کننده حال و هوای محلات کابل، هرات و بلخ هستند، قدمی بزنیم. در این گشت و گذار، عبارتی درباره یک جشنواره فرهنگی بر روی دیوار، نظرم را جلب کرد: دو سرزمین، یک وطن.

این ایده در سال‌های اخیر بارها در قالب سروده‌ها، یادداشت‌ها، مقالات و سفرنامه‌های اندیشمندان افغانستانی به زبان‌های گوناگون تکرار شده است. در واقع، آنان با بازگویی احساس خود نسبت به روابط میان دو کشور همسایه و در گامی پیشتر، در شکل دهی به روابط میان مردمان کشورهای این حوزه تمدنی، در حال بنیان گذاشتن گفتمانی تازه‌اند.

راست است که در سرزمین‌های ما، اهالی فرهنگ و ادب در طول تاریخ بیش از آنکه دنباله‌رو اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌های سیاسی باشند، خود جریان ساز بوده‌اند و در شکلی دهی به باورها و ارزش‌های فرهنگی مردمان جوامع ما نقشی کلیدی بازی کرده‌اند. از همین رو است که امروزه اگرچه بیش از یک سده از شکل‌گیری مرزبندی‌های سیاسی رسمی میان جوامع ما می‌گذرد، اما این مرزها در چارچوب گفتمان‌های فرهنگی حاکم بر روابط میان مردمان این سرزمین‌ها هنوز به رسمیت شناخته نشده‌اند.

در واقع، ملی‌گرایی که مفهومی نوپا در این کهن دیار است، نه تنها در قالب نظریه‌های غربی، بلکه در چارچوب گفتمان‌های دولتی نیز نتوانسته است جای پایش را در ذهنیت تاریخی بسیاری از مردمان منطقه استوار کند. این امر به ویژه در نوشته‌های اندیشمندان افغانستانی تبلوری دو چندان یافته است. در حالی که دولت‌ها در افغانستان در این یک سده در شکل دادن به هویتی ملی ناتوان مانده‌اند و هویت‌های فروملی در قالب قومیت، مذهب، زبان و غیره در برابر سیاست‌های همسان ساز دولتی ایستادگی کرده‌اند، اینک چندی است که می‌توان دید گونه تازه‌ای از هویت فراملی در اندیشه دانشگاهیان و روشنفکران افغانستانی در حال برآمدن است و بر افق‌های اندیشه ورزی در میان اندیشمندان دیگر کشورهای منطقه نیز تاثیرگذار بوده است.

هنگامی که نجیب بارور، شاعر اهل پنجشیر، مرزهای سیاسی را در می‌نوردد و می‌سراید: «هر کجا مرز کشیدند، شما پل بزنید/ حرف تهران و سمرقند و سرپل بزنید» و قنبرعلی تابش، اندیشمند اهل غزنی، به جستجویی تازه برای احیای هویتی پیشینی برمی‌خیزد و می‌سراید: «کابل و کشمیر و شیراز و خجند و چین و روم / کاشکی احیا شود باز این جهان فارسی» در واقع می‌توان دید که ایده بنیانگذاری شکل تازه‌ای از همگرایی منطقه‌ای بر پایه اشتراکات فرهنگی در حال پیدایش است.

در همین حال، در سفرنامه‌های نویسندگان افغانستانی به ایران نیز می‌توان دید که چگونه مفهوم «ایران» گستره‌ای بسیار فراتر از مرزهای سیاسی امروزین یافته و جهانی تازه را ساخته است. محمد داوود عرفان، استاد دانشگاه از ولایت هرات، در کتاب «از هریرود تا زاینده رود» با بازدید از ۱۱ شهر ایران، همه جا، از سبک کاشیکاری‌ها و معماری بناها گرفته تا آداب و رسوم و روابط میان مردمان را با زادگاه خود می‌سنجد و هیچ کجا برایش دور از خانه پدری نیست. رضا عطایی، دانشجوی افغانستانی در دانشگاه تهران نیز در یادداشتی در کتاب «خاطرات خوب» که مجموعه‌ای از خاطرات استادان و دانشجویان و فعالین مدنی ایران و افغانستان است، خود را در میان دانشجویان شهرهای گوناگون ایران، «بومی‌ترین ایرانی» می‌نامد. در همین کتاب می‌توان دید که چگونه شفیق اله شفیق، استاد روابط بین الملل در دانشگاه بلخ از «میهن مشترک پارسی» و بصیر احمد دانشیار، استاد روزنامه‌نگاری در دانشگاه هرات از «سرزمین مشترک فرهنگی» و نیز محب اله نوری، پایه‌گذار جنبش همگرایی ملتهای قلب آسیا، از ایران و افغانستان با عنوان «یک روح فرهنگی در دو کالبد سیاسی» یاد می‌کنند.

به این ترتیب، از یک سو دیده می‌شود که مفهوم وطن در سخن شماری از فرهنگیان و اندیشمندان افغانستان به امری نسبی و فراتر از مرزهای سیاسی بدل شده و از سوی دیگر، نام این وطن پهناور، با نام تاریخی آن که «ایران زمین» بوده و گستره‌ای فراتر از کشور ایران امروزی را در بر می‌گیرد، پیوندی نو یافته است.

نکته در خور توجه آن است که این ایده منحصر به روشنفکران افغانستانی نمانده و در سخن ادیبان و اندیشه ورزان دیگر کشورهای منطقه نیز نمود یافته است.

نمونه روشن آن را می‌توان در سروده گلرخسار صفی یوا، سراینده تاجیک، با عنوان «ایران عزیز من، ای جان عزیز من» و یا در سروده لایق شیرعلی «ریشه من، منشا اجداد من، اصل من، ایران من، بنیاد من» و یا عطاخان سیف اله زاده: «تاجیکم و همنوا با فارسی گردیده‌ایم / بد بود گویند اگر تاجیک و ایرانی جداست» به خوبی یافت.

اوج این تاریخ گرایی نوین و باز تعریف هویتی کهن بر پایه ارزش‌های فرهنگی مشترک در میان اندیشمندان منطقه را می‌توان در سروده زیبای غفران بدخشانی که به صورت نمادین برای هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شفیعی کدکنی، به عنوان بزرگان فرهنگ و هویت ایرانی در روزگار ما، خوانده است دید، آنجا که می‌گوید: «…سلام ‌ای همزبان / من هم از ایرانم».

به این ترتیب، با گسترش همدلی و همراهی ادیبان، اندیشمندان و دانشگاهیان کشورها در این حوزه فرهنگی، می‌توان انتظار داشت که صورت‌بندی‌های نوینی از روابط منطقه‌ای و هویت‌های فراملی شکل گرفته و بر شیوه زیست اجتماعی مردمان و ساختارهای قدرت سیاسی تاثیرگذار باشند. در واقع، می‌توان گفت که به نظر می‌رسد گفتمان‌های هویتی آینده در افغانستان، می‌توانند از مزیت‌های تازه‌ای برخوردار بوده و با همفکری میان روشنفکران مهاجر افغانستانی با همتایانشان در دیگر کشورهای منطقه، تعاریف نوینی از عناصر هویت ساز همچون سرزمین، وطن، مرز، زبان، آیین‌ها و باورها، نژاد، تاریخ، فرهنگ و به ویژه مفهوم «ایران زمین» به عنوان وطن فرهنگی مردمان کشورهای گوناگون، برساخته شوند و جهانی هم پیوسته‌تر را شکل دهند. جغرافیای این وطن مشترک، بیش از آنکه بر روی نقشه‌های سیاسی ترسیم شده باشد، در میان نوشته‌ها و سروده‌های اندیشمندان این منطقه تعریف شده است و نقشه‌ای تازه بر بنیان جغرافیای فرهنگی را شکل می‌دهد که تکیه بر ارزش‌های اخلاقی و انسانی مشترک، به ویژه بر پایه مداراجویی و همزیستی، ویژگی اصلی آن است.

این ایده در سال‌های اخیر میان روشنفکران و فرهنگ دوستان در کشور ایران نیز طرفداران بیشتری پیدا کرده و زمینه ساز بازاندیشی در روابط منطقه‌ای در چارچوب نظریه‌های نومنطقه گرایی و شکل دهی به سیاست همسایگی نوینی شده که تازه در اول راه است. سروده شعبان کرم دخت، شاعر مازندرانی را می‌توان استقبالی از ایده بنیانگذاری «خانه فرهنگی مشترک» در میان مردمان منطقه ما دانست:

گاهی خجند و گاه بخاراست خانه‌ام

گاهی هم اصفهان فرح زاست خانه‌ام…

گاهی هرات و گاه بدخشان و گاه طوس

گاهی کویر لوت، چه زیباست خانه‌ام! …

عطارم و به بوی نشابور زنده‌ام

آن سوی مرو، در دل صحراست خانه‌ام

لاهور و بلخ و غزنه و بغداد و نیمروز

می‌پرسم از خودم که کجاهاست خانه‌ام…

ایران مهربان من، ای خاک سرفراز

هرجا که هست بوی تو، آنجاست خانه‌ام.

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=14485
  • نویسنده : ماندانا تیشه‌یار
  • منبع : هفته‌نامه نیم‌روز
  • 359 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.