با مرگ تیمور (۸۰۷ هـ .ق)، فروپاشی امپراتوری پهناور او آغاز گشت، و مراکزی که پس از او قدرت سیاسی را بهدست گرفتند و ادب فارسی در کنف حمایت آنها رشد و پیشرفت کرد متعدد بود، و پس از چندی، افزون بر هند و عثمانی، که بزرگترین جولانگاه خارجی ادبیات فارسی بودند، در آسیای مرکزی و ایران (تبریز، فارس، عراق، هرات) مراکز متعددی پدید آمد.
جانشینان تیمور از سال ۸۰۷ تا ۹۱۱ هـ .ق بر ایران فرمان راندند. در میان آنان شاهرخ، سلطان حسین بایقرا و سلطان ابوسعید قدرت بیشتری داشتند و دولتهای مقتدری تشکیل دادند، ولی دیگر شاهزادگان تیموری بدین سبب که نسبت به یکدیگر بدبین بودند و گرفتار اختلاف و نزاع شدند و دست به کشتار یکدیگر زدند، از قدرت و نفوذشان کاسته میشد. این عوامل از یک سو و قیام ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو و قدرت یافتن ازبکان و تعرض آنها به قلمرو ایران تیموری از سوی دیگر، زمینه سقوط و انقراض حکومت تیموریان را در ایران فراهم آورد.
از حیث فرهنگی و معنوی اما در مناطق غربی و آذربایجان و آسیای صغیر تصوف بسیار پرمایه و قدرتمند ظاهر شد و حضور مولانا جلال الدین رومی و خاندانش و تشعشع شمس تبریزی درخشش خاصی داشت که بقیه جهان و زمان را تحت تاثیر قرار داد، اما به دلیل نفوذ و نزاع ترکان و ترکمانان، جایگاه ادب و شعر فارسی چندان گشاده و نیکو قرار نیافت. شاعران بزرگ بعدی از تبریزبودند و سپس مرکز و خراسان و هرات. این دوره به رغم اضطرابی که بر مملکت و ولایات تیموری حاکم بود، از هر جهت وضع غریبی داشت. علم و فرهنگ و هنر و ادب وارد عصر تازه و دستخوش تحولات خاصی شد.
«…انتظار میرفت بعد از حمله تیمور به جهت ناامنی و بیثباتی شرایط، که در آن روزگار جامعه را دربرگرفته بود، رونق این بازار شکسته شود و به علم و ادب چندان توجه نگردد، اما به دلایلی این واقعه روی نداد. تیمور و جانشینانش بیش از گذشته از علما و فضلا حمایت کردند و دایرۀ حمایت خود را وسیعتر ساختند و اصناف هنرمندان و اهل ذوق و ارباب حِرَف را نیز در کانون توجه خویش قرار دادند. امیرتیمور مانند فاتحان و سلاطین پیشین، در مرکز حکومت خویش اهل علم و ادب و هنر را گردآورد و کوشید از حیث عِدِه و عُدِّه دربارخویش را پرشکوهتر از دربار پادشاهان قدرتمند جلوه دهد.»
جانشینان او مخصوصاً فرزندش، شاهرخ این راه را به قوّت پی گرفتند و چنان که گفته شد، مرکز حکومت خود و شهرهای بزرگ را به دارالعلم بدل ساختند. پیش از این، به اجمال درباره علم و هنر اشارت رفت. در ساحَتِ ادب نیز، همپای علم و هنر، شاعران و نویسندگان بسیار ظهور کردند و آثاری متنوع و پرشمار پدید آوردند چندان که این دوره از جهت کمّی از مهمترین و بزرگترین دورههای تاریخی محسوب میشود. شمار کسانی که به عنوان شاعر نامشان در کتب تذکره و تراجم و دیگر منابع آورده شده است به صدها تن میرسد و عدۀ صاحبان قلم که از خود تألیفاتی بر جای گذاشتند درخور اعتناست. بهرغم پرشمار بودن آثار ادبی این دوره، غنا و کیفیت آنها در حدّی نیست که قابل مقایسه با دورههای پیشین باشد…
با این حال، این دوران، از شکوفاترین و درخشانترین ادوار علمی و هنری و ادبی در تاریخ ایران محسوب میشود. پس از هرج و مرج دوران امیران و شاهزادگانی مانند بایسنقر و بابر که جان برسر شادخواری و شراب نهادند، و اوجگیری اختلاف و نزاع شدید میان امرا و فرزندان دربارهای تیموری، انتظام سیاسی و انسجام این جوامع رو بهسوی انحطاط و فروپاشی نهاد اما تدبیرهای شاهرخ، این فروپاشی را به تأخیر افکند و پس از او بابر میرزا، ابوسعید و سلطان حسین بایقراء اعتدال و عدالتی پدید آوردند و تا حدی از هرج و مرج و مظالم کاسته شد و آرامش و رونق و پیشرفتی در جامعه به وجود آمد.
هرات؛ زادگاه فرهنگ تازه
هرات مرکز خراسان در عهد تیموریان بود و در قرن نهم، یعنی بلافاصله پس از مرگ تیمور، بخاطر گرایشات خاص و معرفتپروری و همت بلند پسرش شاهرخ به پایتخت هنر و فرهنگ بدل شد. از بازیهای تاریخ، عجیبتر از همه این است که ظهور این فرمانروای فرهنگپرور در مجموعه اولاد خونخوارِ ویرانگر زمانه، یعنی تیمور، معروف به تیمور لنگ، یک میراث متضاد با اصل و گوهر بود.
البته اولاد تیمور سه دسته از فرمانروایان بودند.
یک دسته بابریان و تیموریان هند هستند که فعلا خارج از بحث ماست، اما در پناه ایشان فرهنگ و هنر و ادبیات، به ویژه شعر و مکاتب نظم با عنوان «طرز تازه» بار آمد و به سبک هندی آوازه یافت.
دومین دسته، در قفقاز و آذربایجان و شمال غرب و غرب ایران زیر دست ترکمانان و شبانکارگان پرورده شدند مانند میرانشاه و پسرش میرزا ابابکر (۸۱۱-۸۰۱ ق / ۱۴۰۸-۱۳۹۸ م) که پس از مرگ تیمور یکی از مدعیان جانشینی او بود.
میرزا ابابکر حدود سال ۸۰۱ ق / ۱۳۹۸م، پس از آن که پدرش به سبب افتادن از اسب، دچار نوعی اختلال حواس شد، از سوی تیمور به جای پدر به امارت آذربایجان و گرجستان برگزیده شد. میرانشاه و ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور را فتح کنند اما حریف شاهرخ نشدند و او به تدبیر و شمشیر بر ایشان غلبه یافت. این مدعیان و اولاد و اعوان و انصارشان جنگجو و خونریز بودند و برخی که بافرهنگ به حساب میآمدند، در طریقت و شریعت، گرایشات ظاهری داشتند و ظواهر تصوف و فقه را خوش و نیک میداشتند. ذوق و عمقی نداشتند.
دسته سوم، تیموریان هرات بودند که اهمیت زیادی برای این بحث دارند. سوای این بحثها، میراث مغول همان است که در مقاله دانشور و نویسنده ارجمند حمید یزدان پرست آمده و لازم است محققان بدان رجوع و در آن تأمل کنند.
شاهرخ
سرآمد فرزندان تیمور، شاهرخ بود. بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیان را میشناخت، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاصی داشت. او در سفر و حتی در میدان جنگ، از بهجا آوردن فرایض دینی غفلت نمیکرد. در ایجاد و آباد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعهها و رباطها کوشش کرد و نسبت به علما و مشایخ صوفیه محبت نمود. شاهرخ حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامی درآمیخت و برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور، در شریعت صدق و اخلاص می¬ورزید و از شرب خمر میپرهیخت.
در دوره تیموریان، صوفیگری رواج و رونقی یافت و مشایخ و علما از احترام برخوردار شدند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید به سلسله نقشبندیان تمایل جسته و از آنها حمایت کردند. اما بجز نقشبندیه، دیگر سلسلههای مهم صوفیه در این دوره مانند نوربخشیه و فرقه حروفیه نیز هواداران پرشور و زیادی داشتند. قدرت و تمایلات سیاسی به تدریج نفوذ و صدای آبا و مشایخ تصوف و فرقی همچون حروفیه و امامیه را افزون میساخت و ادغام و ائتلافهایی هم در اینجا و آنجا به حسب منافع یا برای مقابله با دشمن مشترک روی میداد که موجب مخاطره و تهدید زیادی بود. در آن عهد ظاهراً حروفیه دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بود که بنا بر آنچه در منابع تاریخی نوشته اند، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ه.ق نیز نقش اساسی داشتند و در نتیجه تحت پیگرد حکومت و آزار قرار گرفتند.
در پی این رویداد بود که هرات و خراسان، معین الدین شاهرخ نسبت به بعضی از مشایخ و کسانی که گرایشهای شیعی داشتند، سوءظن نشان میداد. این طرز تلقی دلایلی داشت و مسبب دشمنی حروفیه و شیعه با او و او با آنان شده بود. حتی برخی فرق صوفیه در این بدگمانیِ متقابل، گرفتار بودند. نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین تُرکه، با خشونت برخورد شد و متهم شدند که در توطئه قتل شاهرخ با ترکمانان آذربایجان – طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند – ارتباط و وصلی در کار یا آثارشان بوده است.
به رغم این سوءتفاهم و نظایر آن، در مجموع میتوان گفت که معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگ آزموده، اما بر خلاف او مردمدار و سلیم و صلحجو بود. او با وجود مصلحت اندیشی و مخالفت با خونریزیهای بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل میکرد. از وزیران و مشاوران خردمند بهره میبرد که نام امیرعلیشیر نوایی شاعر و دانشور عصر بر تارک آنان میدرخشد.
در عهد سلطنت شاهرخ و وزارت امیرعلیشیر، هرات که پایتخت دولت بود، به کانون درخشان هنر و ادب عصر تبدیل شد. وجود مولانا قوام الدین شیرازی، آن مهندس معمار نابغه و بیمانند که در آن ایام در هرات، به شاهرخ و همسر هنرپرورش گوهرشادآغا، این فرصت و امکان را داد تا مساجد، مدارس، و ابنیه عالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار حرم علی بن موسیالرضا و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوامالدین شیرازی و آن ملکه هنرپرور عصر بود، که همچنان برجای مانده است.
شاهرخ به رغم تعهدات و تقیدات دینی، عدهای از موسیقیدانان، شاعران و خنیاگران عصر را نیز نواخته و گرد خود جمع کرده بود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما و زیارت مقابر اولیاء نشد. او زیارت مشهد رضوی را تقریباً بهطور منظم و در هر فرصتی که دست میداد با اخلاص و علاقۀ تمام به جا میآورد. به علاوه زیارت مقبره خواجه عبدالله انصاری را در گذرگاه هرات و زیارت مقبره ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر میکرد، محترم و مغتنم میداشت.
تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود.
به امر شاهرخ در ۸۱۵ ه.ق، قوانین یاسا لغو شد و فقه اسلامی رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند.
به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانهای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعداد زیادی از کتب و نسخ و نفایس بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند. باید اضافه کنم که پارهای از زیباترین نقاشیها، ریشه در مکتب هرات دارند که بهطور کامل با حمایت شاهزادههای تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ و نامدار نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد که مورد توجه شاه اسماعیل بود، پرورده و برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملیاش را در این دوره طی نمود. بعدها در دوره صفوی خط مکاتیب زیبایی به نام شکسته نستعلیق ابداع شد که بسیار زیبا و چشم نواز بود. اینگونه، کمال و جمال و ذوق در مردم نهادینه شد و آزادی اعتقادات به انتشار ایده ها و باورهای محبوب عامه و عموم انجامید. شگفت آنکه در همین دوره بود که تشیع با تبلیغ و گزارشی متناسب با روح عصر، جای و جان، و مایه و پایه ای مستحکم در ایران یافت.
میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیانگذارد در اختیار صفویه قرار گرفت. معماری صفوی یا نقاشی و خوشنویسی آن عصر، میراثی است که از تیموریان برجای ماند. بهویژه که حاکمان صفوی با حمایت گستردۀ خویش، این میراث را درخشان تر نموده، باعث رشد و گسترش آن شدند.
طرفه آنکه شاهرخ میرزا هنرپرور و ادبدوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورشهای جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی خراسان همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند، که زادگاه و گورجای پدرش بود به شهر هرات در قلب خراسان منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغبیگ (۸۵۰ – ۸۵۳ ه.ق/۱۴۴۷–۱۴۴۹ م) حکمران امپراتوری تیموری شد اما بیشتر منجم و ریاضیدان بود تا فرمانروا و سلطان.
شاهرخ میرزا ۶۹ سال عمر نمود و در تاریخ ۸۵۰ ه.ق در شهر ری درگذشت. وی ۴۳ سال با اقتدار و برجای نهادن میراثی بزرگ و ماندگار سلطنت کرد.
بابریان نیز چنین بودند و به راستی میتوان نظیر باشکوه این دوره و ادامه این سنت هنری را در گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند مشاهده کرد. تنها اندکی بعد از شاهرخ و مقارن انگیزش و خیزش صفویه، یکی از نوادگان تیمور با نام بابُر که در منطقه ماوراءالنهر حکومت داشت، با لشکری کلان به هند حمله و آنجا را فتح کرد. او بر خلاف جدّش، در همانجا ساکن شد و سلسله شکوهمند گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسلهای که برخی از درخشانترین آثار هنری و معماری نظیر بنای تاج محل در دوره ایشان بنا شده و سنت شعری موسوم به سبک هندی در تاریخ اولاد بابر ثبت است. پذیرایی از شاعران و هنرمندان ایرانی در زمره مواریث برجسته و باشکوه این سلسله است.
(منابع در دفتر نشریه موجود است)