در روزگاری نسبتا دور، حضرت حافظ علیهالرحمه گفته بود مقام امن و رفیق شفیق از جمله اموری است که به دست آوردن و اصطلاحا میسر شدنش، مساوی با توفیق است. تورقی کوتاه در تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران حاکی از آن است که به جز دورههایی کوتاه، ایرانیان همواره با احساس ناامنی ناشی ازحملهی بیگانگان مواجه بودهاند و غزلهای حافظ و بسیاری از دیگر شعرا هم آیینهی تمام نمای همین وضعیت است.
اما برای ما که در میانهی دنیایی مدرن و نه در عصر شعر و غزل، که در دورهی شعار و فریاد به سر میبریم، گویا این احساس ناامنی شدیدتر و رنجآورتر هم هست. زیرا از حملهی دشمنان خارجی نشأت نمیگیرد و به قول آن شاعر: من از بیگانگان هرگز ننالم/ که با من هرچه کرد، آن آشنا کرد. در حقیقت، ما زخمخوردگانِ ناکارآمدی، اهمال و خودپسندیِ آقایانِ نظامیم.
کار به جایی رسیده که بیکفایتی مسئولان در نگهداری از توله یوزی که احتمال انقراضش همیشه وجود داشته، بذر یأس و اندوه در دلهایمان میکارد. اما این شاید سادهترین و قابل اغماضترین مسئله باشد. تحقیر سرباز ایرانی که اسیر طالبان شده و طالبِ وحشی با لگد به باسن او میزند را آقایان “سوءتفاهم” مینامند و غیرت و عُلقهی ما به ایران و سرباز ایرانی را به هیچ میگیرند. از آن سو، در داخل کشور، همین نزدیکیها و در شورای شهر تبریز، آقای نایب رییس، به صورت خبرنگاری سیلی میزند که تنها جرمش انجامِ درستِ وظیفه است. اما آقایان دلِ شکسته و خشمِ فروخوردهی ما را هیچ میانگارند.
شهریار فوتبال ایران را ممنوعالخروج میکنند و غرور ملی ما را زیرپا میگذارند. اما وقتی او سرانجام موفق به حضور در مراسم فیفا میشود، اینفانتینو را به خاطر استفاده از نام جعلی خلیج ع ر ب ی به پرسش میکشد و انگار آبی گوارا بر جگر سوختهمان میریزد. این، کاری است که همان آقایان باید انجام میدادند اما سرشان جای دیگری گرم بود و آبروی ما را نادیده گرفتند.
هلیکوپتر هلال احمر را به تاکسی مرسیِ وزیر ورزش تبدیل میکنند و به جای ۴ نفر، ۱۸ نفر را در آن مینشانند، در حالی که جان سرنشینان و از جمله ۲ خبرنگار را باد هوا میپندارند.
در گیرودار مسمومیتهای سریالی مدارس و خوابگاههای دخترانه که ترس و خشم و اندوه را جایگزین خواب والدین و بچهها کرده، عاجز از حل مسئله، فرمان میدهند که آوازخوانی در پل خواجوی اصفهان ممنوع است. بیانیه میدهند. تکذیب میکنند. بیانیه بعدی و تکذیبیهای دیگر. و هیچ نمیاندیشند که گیرافتادن در تلهی این دور و تسلسل، چه حسی از بیثباتی، تزلزل، ناامنی، بیپناهی و رهاشدگی به ما میدهد. اما نکتهی ماجرا در این است که بیتوجه به داستان مسمومیتها، انسیه خزعلی میفرماید نظام از محرومیت تحصیلی دختران افغان نگران است و آمادگی دارد که میزبان دختران دانشجوی افغانستان باشد. از جگر پرخون و دل پرآشوب ما هم یادی نمیکند.
امامان جمعه هم در نبوغ و سیاستورزی همتا ندارند. آن یکی در اصفهان پیشنهاد حذف دلار و مبادله کالا به کالا میدهد. آن دیگری در شیراز میگوید شیاطین جن و انس مشغول توطئه برضد نظامند. و این آقا در تهران با سینهی سپر کرده و نفسی که از جای گرم درمیآید، معلوم نیست مردم را چه فرض کرده که فرمایش میکند برای حل مشکلات در خلوت اشک بریزند.
🔺 از نمایندگان مجلس چه بگویم؟ مشت نمونه خروار است و حسین جلالی که از شگفتی روزگار،عضو کمیسیون فرهنگی هم هست، نمونه وکلای ملت. یکبار پیشنهاد ختم روزانه قرآن توسط نمایندگان را میدهد و از تقسیم صفحات قرآن براساس حروف الفبا سخن میگوید( که با این احتساب، معلوم نیست چرا ص۱ و۲ به قالیباف افتاده). یکبار دیگر، افاضه میفرماید که معلوم نیست مسمومیت دختران مربوط به ژن است یا علت بیرونی و داخلی دارد و یا از راههای دور است!!!
خبرنگارها و خبرگزاریهای وابسته به نظام هم، همچنان در کار خودشیرینی پیشرواند. از آن جمله فارس است که طی یک کشف و شهود ماورایی دریافته پشت صحنه مسمومیتها،پیوستن اکثریت خاموش به اعتراضات سراسری است.
اما آقایان نظام بیکار ننشستهاند و کارهای مهمی کردهاند که نمیتوان نادیده گرفت.مثلا پوشیدن مقنعه در داروخانهها را اجباری کردهاند. حصر و محدودیت میرحسین و زهرا خانم را تشدید کردهاند. والدین دختران مسموم شده را به باد کتک گرفته و عدهای را با خود بردهاند و از همه مهمتر، باگردآوریِ ۱۰ هزار کودک و نوجوان در جمکران، از سلام فرمانده ۲ رونمایی فرمودهاند.
و دریغ و درد که اکنون و تا این زمان، ما نیز به تأسی ازعالیجناب حافظ، درپی آن مقام امنی هستیم که او به دنیا و آخرتش نمیداد .