• امروز : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 26 April - 2024
::: 3299 ::: 4
0

: آخرین مطالب

هرات و نقطه‌ ‌عطف رهبری | ظاهر عظیمی هرات و توسعه‌ سیاسی | سید نایل ابراهیمی حوضه آبریز هریرود؛ چالش‌ها و راهبردهای مشارکتی و بومی | عبدالبصیر عظیمی و سیدعلی حسینی موقعیت استراتژیک هرات | فریدریش انگلس (ترجمه‌: وهاب فروغ طبیبی) نقش هرات در همگرایی منطقه‌ای | ضیاءالحق طنین درخشش تاریخی هرات | سید مسعود رضوی فقیه دیدار سروان انگلیسی با یعقوب‌خان در هرات | علی مفتح ایستاده بر شکوه باستانی* | محمدجواد حق‌شناس سیاست‌گذاری «همگرایی منطقه‌ای» در حوزه تمدنی ایران فرهنگی هرات در عهد ایلخانی، آل کرت و تیموری | شیرین بیانی گزارش سفر محمود افشار به افغانستان تحولات افغانستان و قیام ۲۴ حوت (اسفند) ۱۳۵۷ مردم هرات | محسن روحی‌صفت* هرات، شهر عشق، دانش و هنر | سید رسول موسوی* دلبسته این مردم مهربان هستم تقابل نظامی اسرائیل و ایران: پیامدها و راه حل‌ها | سید حسین موسویان آیین نوروز دوای درد افغانستان | حسین دهباشی ردپای نوروز در ادبیات داستانی | محمد مالمیر سبزی پلو با ماهی | مرتضی رحیم‌نواز بهداشت و تغذیه در تعطیلات مراسم نوروز باستانی | گلبن سهراب شهر نوروزانه | بهروز مرباغی تئاتر و بهار، تلاشی برای زدودن زشتی و پلشتی | مجید گیاه‌چی نوروز در رادیو ایران زمستان به پایان رسیده است… | محمود فاضلی اهمیت پاسداری از جشن نوروز در افغانستان | محمدصادق دهقان پارسه، تخت‌گاه نوروز | مرتضی رحیم‌نواز نوروز، جشن بیداری | جعفر حمیدی بازشناسی نمادهای انسانی نوروز | مرتضی رحیم‌نواز آن روزگاران | ساناز آریانفر سیمای جهانی نوروز ایرانی | مرتضی رحیم‌نواز آداب و رسوم نوروزیِ تاجیکان | دلشاد رحیمی* نظام اسطوره‌ای نوروز | مرتضی رحیم‌نواز نوروز و دیپلماسی میراث فرهنگی | رضا دبیری نژاد تحویل سال و تغییر احوال | محمدجواد حق شناس نمادشناسی سفره هفت‌سین و نوروز | مرتضی رحیم‌نواز حال و هوای عید در تاجیکستان | عباس نظری کارت تبریک عید | مجید جلیسه نوروز، فرهنگِ هویت‌ساز | فریدون مجلسی شکوهِ هرات، در فراسوی گستره ایران فرهنگی نوروز، جشن رستاخیز آئین‌های پیشوار نوروزی | ندا مهیار نوروز و آیین‌های نمایشی نوروزی سیاست همسایگی در نوروزستان | سید رسول موسوی پوتین قادر نیست جنبش رهبر مخالفان را خاموش سازد | آندره ئی سولداتوف . ایرینا بروگان (ترجمه: رضا جلالی) جشن آتش‌افروزان | مرتضی رحیم‌نواز عامل قدرت چین نه فناوری که خبرچین ها هستند | مین شی پی (ترجمه: رضا جلالی) روسیه آینده خود را می سوزاند | آندره ئی کولسینیکوف (ترجمه: رضا جلالی) جایگاه نقاشی‌خط را اثر مشخص می‌کند تئاتر شهر، حریم ذهنی می‌خواهد نه حریم شهری | مرتضی رحیم‌نواز سنگ زیرین آسیاب | فرشاد مومنی در چشم برادر | محمد کریمی*

3

جنبش اجتماعی و فلسفه زندگی | داود سلیمانی*

  • کد خبر : 11857
  • 15 اسفند 1401 - 20:39
جنبش اجتماعی و فلسفه زندگی | داود سلیمانی*
در اینجا، آزاد زندگی کردن، بیان یک اراده و خواست و تلقی از زیست فردی و اجتماعی بوده و بسیار جدی است. زن، زندگی، آزادی همه عناصر پیش گفته را با خود حمل می‌کند و خود بیان این دغدغه جدی است.

از میان فلسفه‌ها، سخنان فیلسوفان زندگی در تحلیل شرایط کنونی قابل تامل است. فیلسوفان زندگی آرای قابل تاملی دارند که شاید بتوان در چارچوب نظری آنان وقایع و رویداد جاری کشور را ارزیابی بهتری کرد. ضمن آنکه مرور بر این فلسفه و روش آن در ارزیابی و تحلیل شرایط می‌تواند چرایی عدم درک مساله را برای برخی شاهدان روشن کند. شاهدانی که تحلیل و داوری رویدادها ریشه در نوع تفکر متصلب و متعصب آنان دارد که در آمیخته با قرائتی خشک، خشن، جزمی و ایدئولوژیک است. و دیگرانی که با فلسفه زندگی و تاکید بر سوژه و ابژه و جدایی بین رویدادها و فعالان و کنشگران از متن واقعه، به ارزیابی عقلی و استدلالی صرف می‌پردازند و چیستی حرکت و کنش مردم را درک نمی‌کنند. نمونه‌های بارز این تفکر را در نسل‌های قدیم و انقلابی دوران انقلاب و جنگ می‌توان سراغ گرفت که احیانا نتوانسته‌اند از امور انتزاعی در عقل و اندیشه، به واقعیات عینی و زیسته توجه کنند.

این اشتباه بزرگی است که تجربه‌ی زندگی این نسل را واقعیتی ذهنی و یا از نوع عقلی و ریاضی بدانیم. جوانان امروز را باید در ظل تجربه‌ زیسته شناخت زیرا آن‌ها نتایج تجربه‌ زیسته‌ خود را بیشتر فهم می‌کنند، تا مباحث استدلالی و انتزاعی و تاریخی آن دیگری را. از این رو تاریخ نیز برای آنان عینیت و تجلی تجربه‌ شهودی و فهم حاصل از آن است که با تجربه‌ هم‌نسلان خودشان همخوانی پیدا کرده و مکشوف یکدیگر می شود. جوانان فهم مشترکشان ریشه در تجربه‌ زیسته و عینیت یافته‌ آنان و در نتیجه فهم ایشان دارد. آنان معیار را همین تجربه می‌دانند و نه میراث گذشته و نه آموزه‌های سنتی. برای توضیح بیشتر به مباحث شناختی رایج در دوره‌ انقلاب اشاره می‌کنم. فلسفه و مباحث ایدئولوژیکی که نسل جوان و دانشگاهی بیش از حد انتظار درصدد شناخت عینیت هستی و خدا و جهان و دین و ایدئولوژی‌های موافق و یا رقیب و مخالف بود. نسلی که زندگی را نه در حال و زیست کنونی‌اش که در آینده می‌فهمید و می‌جست، آرمان‌گرایی و ایده‌آلیزم در متن کنش‌گری این نسل دیده می‌شد. از این رو زیست خود را نیز به دست فراموشی سپرده و «آن‌جای‌ دور» مد نظر بود. در گزاره های دینی بایدها را در «آینده» می‌دید و نه اکنون. از این رو در نظر ایشان دریغ و حسرت جایی نداشت، چون او برای زندگی در جریان، زندگی نمی‌کرد، برای آینده زندگی می‌کرد و محرومیت‌ها و آسیب‌ها را بجان می‌خرید. در جنگ و دفاع و رویدادهای سخت این فلسفه انتزاعی و منفک از زندگی وی را از خود زندگی غافل کرده بود، زیرا دین را نه برای آباد کردن دنیا که برای آبادی آینده (آخرت) مد نظر داشت، ولو اینکه در رویایی با خصم از توان دین در امر معاش و تدبیر منزل سخن‌ها داشت، جدا از ارزیابی دقیق و ارزش‌گذاری بر این تفکر و فلسفه، اگر چه می‌توان بسیاری از توانمندی‌ها را در دین سیال و عینی شده در زیست انسان‌های فرهیخته پی‌جویی کرد، ولی رنگ و روح و تحلیل غالب نگرش سنتی به دین نوعی احاله به‌اینده، حلال و مرتفع کننده‌ همه‌ مشکلات و نارسایی‌ها ریشه‌کن کردن فقر و تبعیض و بی عدالتی، تبحر در همه علوم تبیینی و ساینتیفیک و بالاخص تمامی علوم انسانی، ادعایی بوده و هم اکنون نیز در میان سنت‌گرایان از این دست که نسخه‌های برخوردشان با حرکت‌های اخیر را می بینیم، جریان داشته و دارد، برخلاف اکثریت جوانانی که آنچه که آرمان‌گرایانه بیان شده است در تجربه عینی ـ زیستی خویش فهم نکرده‌اند، بلکه بالعکس نتایج و رهاورد آن را در محدودیت زیست اجتماعی و محصور بودن در حصارهای سیاسی، فرهنگی اقتصادی و به تعبیری خلاف آمد تمامی ادعاها، زندگی کرده‌اند. در این گفتار برآنم نه از منظر عقلیون و نه مکاتب رآلیستی که در تحلیل این رفتارها سخن‌ها از وجهه شناختی دارند، وارد شوم، بلکه برنتابیدن این نگاه نزد جوانان امروز گویای نگاه به حقیقت، از زاویه و در چهارچوب نظری دیگریست که در آن ابزار شناخت صرفا عقل و آنچه بیشتر از عقل در فهم نسل جوان دخالت دارد، شامل احساس، تجربه، حس مقایسه، حس خویشتن‌خواهی، کسب لذت و رفاه، و از نظرگاهی فردیت و مالکیت بر خویشتن است. دین، اخلاق و معنویت در این امر هنگامی مقبول است که مویداتی از عناصر مذکور را دارا باشد.

عناصر «احساس»، «تجربه عینی» و «فهم» سه عنصر واحد و درهم تنیده در مبانی شناختی جنبش جوانان این نسل، به‌ویژه دهه هشتادی‌ها‌ست که قابل بررسی است این عناصر سه گانه چندان از هم جداشدنی نیستند، بلکه همراه و هم‌زیستند، و در این مسیر ارتباطات و قدرت رسانه‌ همدلانه، بیش از پیش به همدلی، وحدت، هماهنگی مدد می‌رساند، تاثیر تجربه‌های فردی و کشف و بازیافت تجربه‌های همزاد و همرنگ در سپهر رسانه نیز به جنبش مدد رسانده و پارامترهای متعدد و توجیه‌کننده جنبش را به نمایش می‌گذارد. ارزش و معناداری زندگی اجتماعی نیز ذیل این معانی قابلیت فهم می‌یابد.

در اینجا، آزاد زندگی کردن، بیان یک اراده و خواست و تلقی از زیست فردی و اجتماعی بوده و بسیار جدی است. زن، زندگی، آزادی همه عناصر پیش گفته را با خود حمل می‌کند و خود بیان این دغدغه جدی است. از منظر برخی فیلسوفان زندگی، نمی‌توان فهم را از عینیت زندگی زیسته و تجربه فرد جدا نمود، آن‌ها در هم تنیده و وحدت دارند. این بدان معنا نیست که جنبش زنان و جوانان در سپهر احساسات حرکت می کنند، یعنی ایشان در جهان اعیان زندگی می‌کنند که در آن پدیده‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و..‌. خود را در زندگی او بصورت فعلی می‌نمایانند. او فقر را تعریف نمی‌کند، بلکه آن را حس می‌کند، لذا نمی‌توان احساس آنان را از متن و واقعیت جدا کرد، و باشتراک گذاردن فهم خویش با دیگران نوعی انکشاف دیگری را در پی‌ دارد، رفتارهای همدلانه و همراه ماهیت یکی شده افراد را می‌نمایاند، و سر و راز جنبش بدون رهبری کلاسیک نیز در همین امر است، وحدت یافتگی و نظام یافتگی در حرکت‌های همدلانه، نشانه‌ انکشاف اراده و خواست و هماهنگی در فهم آنان است که در سپهر جنبش خود را نشان می‌دهد، از این‌رو جنبش رنگ و بوی دیگری می‌یابد و وحدت تجربه در این نسل آنان را متحد می‌سازد. تجربه از این منظر مربوط به گذشته و امری ایستا و مکانیکی نیست، تجربه امری مدام چون واقعیت سیال زندگی و یا بهتر بگویم خود زندگی است، و معنایش هم شامل گذشته، حال و آینده است. گذشته و آینده در این تجربه زیستی حضور دارند. این سخن شاید نیازمند توضیح باشد، زمانمندی تجربه با خود تجربه هم آغاز است. یعنی اینطور نیست که تجربه را بتوان از زمان خود جدا کرد و به نسل کنونی انتقال داد، بدیگر سخن، تجربه کردن در این نگاه امری عاریتی نیست که آموزش بدهیم، ما اگر می‌گوییم که تجربه خود را انتقال می‌دهیم در حقیقت تجربه را گزارش می‌کنیم، انتقال تجربه زیستن مجدد آنست در زمان کنونی، تجربه دیگریست، زیرا تجربه از زمانمندی خود عاری نمی‌شود. پس تجربه جوانان و زنان، یعنی زندگی و زیست فعلیت یافته و فهم شده آنان در سپهر جامعه که با تمامیت وجود آنان یکی است. و این همان فهمی است که جنبش با آن حرکت می‌کند. در اینجا دستگاه فهم به مفهوم کلاسیک آن صرفا به عمل ادراک ذهنی اطلاق نمی‌شود، بلکه مراد آن اتفاقی است که فرد تمامیت، عینیت و خود زندگی را در تجربه زیسته خویش با تمام احساس و وجود می‌فهمد. اگر در مسائل علمی  (science)، مراد از فهم تبیین ماده و روابط حاکم بر آن است، در اینجا فهم ، نه تجربه علمی و نه درک استدلالی، بلکه تجربه زیستی است. چنانکه از دیلتای نقل می‌کنند که گفت «ما طبیعت را تبیین می‌کنیم، ولی انسان را فهم می‌کنیم». پس فهم بی‌واسطه‌ترین تماس ما با نفس زندگی است و حاصل بدون انفکاک تجربه، عینیت و تجلی آن است. و علاوه بر احساس تمامی قوا و استعدادها و اراده و… در آفرینش آن دخیلند. هرچند در عمل ذهن و عقل یکی از این عوامل بوده و فاعلیت دارد، ولی تنها یک عامل ـ و نه تعیین کننده اصلی فهم ـ است. از این رو در فرآیند اجتماعی، چنانکه در جنبش مشاهده می‌شود، فهم نوعی جابجایی و حرکت از خود به خود است و در پهنه اجتماعی، وحدت در این جابجایی در طیف گسترده‌ای از مردم جنبش اجتماعی را رقم می‌زند. یعنی هرکس خودش را در دیگری کشف می‌کند و از آنان وحدت فهم و اراده زاده می‌شود. از این رو بر خلاف سنت‌گرایان، زندگی امری صرفا آخرتی نیست، ولو اینکه می‌توان تجربتی آخرتی از آن داشت. بلکه زندگی، تجربه آن است. زندگی از طریق عینیت یافتگی‌ها و تجربه‌هایش فهم‌پذیر می‌شود. تا کنون شاید دانسته شد که علت همدلی مشارکت کنندگان در جنبش، ریشه در زیست مشترک و تجربه و احساس مشترک و زندگی اجتماعی و دغدغه‌های مشترک دارد و عامل اتحاد، انکشاف خود در دیگری از طریق هم‌زیستی و هم‌تجربگی است و نه پاسخ به اوامر یک لیدر و یا فرماندهی، بر خلاف جنبش‌هایی که مشخصا سازمان یافته و با ایدئولوژی و رهبری از پیش‌مقبول، اداره می‌شود. جنبش نوین جوانان و زنان، به شیوه‌ای سنتی هدایت نمی‌شود، بلکه نوع سازماندهی آن و حتی ایدئولوژی و رهبری جنبش، در تعاریف کلاسیک نمی‌گنجد، بلکه امری نو پدید است.

دیگر سازماندهی حرکت‌ها بر اساس یک برنامه‌ریزی منظم و سازمانی نیست، ولو اینکه برخی سازمان‌ها و یا گروه‌ها در طول جنبش سعی می‌کنند بر موج آن سوار شده و آن را به سمت و سویی که خود می‌خواهند، سوق دهند. ولی بن مایه‌اینگونه جنبش‌ها متشکل از افراد، خانواده‌ها و کلونی‌های از پیش سازمان نیافته است، که تجربه زیستی، آنان را بهم پیوند می‌دهد. در عین حالی که در جریان جنبش افراد یکدیگر را کشف کرده و در عهدی نانوشته، همدلانه جنبش را راه می‌برند، این جنبش دیگر خود را بی‌نیاز از ایدئولوژی به مفهوم گذشته و تاریخی آن می‌داند. در اینجا تئوری حرکت نیز همچون تئوری‌های گذشته و کلاسیک نیست، همانطور که تجربه زیستیِ عینیت یافته، جنبش را راه می‌برد، افکار و اندیشه‌های برآمده از این تجربه زیستی، پایه حرکت نیز می‌شود، این دیگر یک تئوری منسجم و یکپارچه که شایستهک حزب و یا سازمان سیاسی است، نیست. بلکه، تجربت ـ آگاهی است. برای اینکه ملموس‌تر سخن گفته باشم، اشاره می‌کنم که تجربه‌های زیستی متنوع‌اند و در حیطه‌ها و حوزه‌ها و ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی شکل می‌گیرند، برخی فرهنگی، برخی سیاسی، برخی اجتماعی و برخی اقتصادی‌اند، مثلا گشت ارشاد در حوزه اجتماعی و فرهنگی موجب تجربه‌ای زیستی شده است، چنانکه مثلا فقر، بیکاری، اختلاس، بزه اجتماعی، اعتیاد، سرقت، محدودیت‌های سیاسی، برخورد با رسانه و اهل قلم و… همه در زیست اجتماعی و به‌ویژه تجربت ـ آگاهی، موثرند و از این روی آگاهی به آثار سوء و مخرب آن‌ها و هم‌افزایی و پیوستگی این تجارب، به‌جای ایدئولوژی و تئوری‌های کلاسیک می‌نشیند. این امر بسیار قابل تامل است که چگونهک عامل برای انسجام و پیوستگی این تجارب در به جنبش درآوردن سایر خواسته‌های نهان در تجربت ـ آگاهی، با هم پیوند خورده و جنبش را پدید می‌آورد، در حقیقت تنها عامل گشت ارشاد و یا حجاب اجباری نیست که جنبش را رقم می زند، بلکه‌این عامل، پیوند و انسجام تجربت ـ آگاهی انباشته در ابعاد و حوزه‌های گوناگون است که جنبش را رقم می‌زند و می‌توان گفت این خود تئوری جنبش است. در جنبش مدنی جوانان، رهبری جنبش اگرچه سنتی و کلاسیک نیست اما رهبری کردن، امری فرایندی است و پیش‌بینی‌پذیر نیست و حتا مشارکتی است. یعنی در جریان جنبش است که کسانی که بیشترین کمک را در تقویت حرکت در سطحی فرا محلی و یا فرا شهری انجام می‌دهند، در پیوند با دیگرانی از جنبش، اندک اندک از دل جنبش برآمده، و فرایند جنبش، آنان را در جامعه بر می‌کشد. توضیح آنکه، رهبر و یا رهبران جنبش همچون جدال کمپین‌ها در ایام انتخابات (جهت تقریب بذهن است وگرنه از نطر اهداف و رفتار سازمانی کاملا تفاوت دارد) از دل جنبش بر می‌آیند. در اینجا و در پیوند جنبش و زیست آن، تجربه رسانه جنبشی امری نیک قابل تامل است و می‌توان از آن به نقش سازنده رسانه زنده و در متن تجربه ـ و نه برساخته تعبیرها و تفسیرهای نامرتبط و منتزع و بریده از زیست و ماهیت جنبش ـ سخن گفت. گفته شد تجربت ـ آگاهی تئوری جنبش را می‌سازد، ولی جنبش همانطور که در اجتماع صورت می‌پیوندد، رسانه عینیت این تجربه را نمایش می‌دهد و خود آحاد جنبش، شهروند ـ رسانه را تشکیل می‌دهند. جهت تقریب به ذهن ـ و فقط از همین جهت، مورد سال ۸۸ در تبلیغات کاندیداتوری مهندس موسوی، قابل اشاره است. «هر شهروند یک ستاد» مطرح شده شاید بهترین تعریف از شهروند ـ رسانه است که خود از متن تجربه‌ شهروندان و زیست جنبش بر می‌خیزد و آن را با سایرین به اشتراک می‌گذارد. این امر در تقویت و پیشبرد جنبش و تقویت قدرت سینرژیک آن نقش بسیار سازنده و پویایی دارد. من اینجا از بنگاه‌های تجاری ـ رسانه‌ای و به تعبیر بهتر سازمان‌های حرفه‌ای خارج از تجربه ـ آگاهی سخن نمی‌گویم. یک بنگاه خبری می‌تواند چون رسانه یک نهاد تندرو و خشن، با سوگیری و یا تحلیل سیاسی خاص، در جبهه‌ اصولگرایی و یا غیر آن فضاسازی کند و در مقابل جنبش، با تبلیغ خشونت و به‌کارگیری زور به میدان بیاید تا بر جنبش غلبه کند و یا همچون بی بی سی و یا امثال آن با هدفی دیگر و با تحلیلی دیگر فراتر از جنبش مدنی حرکت کرده و در جهت جنبش انقلابی و یا به تعبیری بکارگیری روش‌های غیر مدنی از سویی دیگر نیز به خشم و خشونت، دامن بزند. این امر که عموما در کنار اطلاع‌رسانی‌های واقعی، اخبار و تحلیل‌های غلط و فیک نیز هست، از محمل جنبش نیز استفاده می‌کند. رسانه‌ها و فضای مجازی می‌توانند در همرسانی جنبش مدد رسانند، ولی مهم این است که رسانه‌ای مرجع جنبش است که بتواند نقش خود را در جنبشی مدنی، ـ و نه آنارشیستی ـ ایفا کند، تحریف و به انحراف کشاندن جنبش مدنی و تبدیل آن به یک حرکت آنارشیستی، برخلاف ایجاد تغییرات عمیق برپایه جنبش مدنی جوانان و زنان است، از این رو رسانه جنبش، مدنی محور و همزیست جنبش مدنی است و در تقویت آن و مصونیت جنبش تا به نتیجه رسیدن، نقشی موثر دارد، و بدون سوگیری‌های منفعت‌طلبانه و یا جهت‌دار، افراد جنبش را در برساختن و تقویت جنبش توانا می‌سازد. برخلاف بنگاه‌ها و یا سازمان‌ها و نهادهای خبری دو سوی افراط و تفریط داخلی و خارجی که جنبش مدنی را به سمت و سوی یک جنبش آنارشیستی و یا انقلاب کور سوق می دهند. با مطالعه رفتار عمومی توده‌هایی که متن جنبش را شکل می‌دهند، می‌توان دریافت که ‌در این جنبش، زنان، جوانان، دانشجویان نه تنها به روش‌های خشن دست نیازیده‌اند. بلکه خشونت را دو سوی افراط و تفریط در داخل و خارج با اتکاء به اپورتونیست‌ها هستند که سامان می‌دهند، تا جنبش انقلابی و آنارشیستی را جایگزین جنبش مدنی کنند. از این رو شناخت جنبش از این دو منظر مورد دیگریست که درخور تامل است.

جنبش مدنی یا انقلاب نیازمند به کالبد شکافی جنبش ـ آنچه که در میدان عملی جنبش اتفاق افتاده ـ  است تا ببینیم که آیا جنبشی اجتماعی‌ای که شعار محوری آن برخاسته از یک خواست اجتماعی است و حاملان اصلی آن را زنان تشکیل می‌دهند و کم کم در جریان زیست خود به‌ویژه پس از فوت مساله‌دار و اسفبار مهسا امینی، رنگ سیاسی نیز به‌خود گرفته است، در روند خود آیا، از وجهه نظری جنبش، حرکتی مدنی باقی مانده و یا حرکتی انقلابی و یا آنارشیستی است؟ آیا جنبش مانند هفته‌های اول بروز و ظهورش کماکان مدنی باقی مانده است؟ و یا در دو سوی افراط و تفریط و انحراف و به تعبیر بهتر به نوعی حرکات آنارشیستی بدل شده است؟ پاسخ من این است که جنبش، با رویکرد مدنی تداوم دارد، و کماکان مطالبه‌گری خود را به‌شکل مدنی بروز می‌دهد، ولی اگر بپرسید که آیا نمی‌توان از یک جنبش مدنی و اعتراضی یک جنبش با حرکات آنارشیستی و سرنگونی‌طلب ساخت، پاسخ این است که اگر جنبش مدنی، بتواند دچار هیجان و جو و همراهی با خشونت‌طلبان نشود، اپورتونیست‌ها نمی‌توانند حرکت مدنی را تبدیل به ضد خود کنند، حرکت‌های کور مقابله به مثل، جنگ بین نیروهای حاکمیت با مردم و بالعکس پاشنه آشیل یک جنبش مدنی است. اما باید بدانیم در هر جنبشی اپورتونیست‌ها نیز وارد صفوف جنبش می‌شوند و از احساسات پاک و بی شائبه زنان و جوانان در جهت اهداف و مقاصد غیر جنبشی خویش استفاده کرده و در صدد سوار شدن بر موج جنبش شده و آن را تبدیل به ضد خودش می‌کنند. باید دانست که اپورتونیست‌ها زیست خود را در کنار حرکت مدنی و با سوار شدن به موج اعتراض‌ها تا مادامی‌که مردم گرفتار فضای جنبشی هستند، پیش برده و آن را به آنارشی اجتماعی و سرنگونی طلب با ابزار خشونت پیش می‌برند، زمینه‌ها و عوامل ظهور و بروز این امر را باید در دوسوی ماجرا دانست. نیروهای کنترل کننده اعتراضات و نیروهای اپورتونیستی سرنگونی طلب که ردپاهای واضحی در میان رسانه‌ها، لابی‌های بین‌المللی، صهیونیست‌های رادیکال و شبکه‌های ماهواره‌ای خارج نشین دارند. گرایش و استراتژی گروه اول که تندروها و خشونت‌طلبان داخلی را تشکیل می‌دهند و قدرت و یا باوری به تفکیک جنبش مدنی با سرنگونی طلبان نداشته و همه را برانداز و پیرو منافقین و سلطنت‌طلبان و شبکه‌های ماهواره‌ای مذکور می‌دانند و خواستار مقابله شدید و خشونت‌بار و بگیر و ببند و اعدام‌اند. دسته دوم براندازان و سرنگونی طلبانی که با مشی حرکت‌های آنارشیستی به تقویت این بعد پرداخته و عملا به جای رسانه جنبشی بودن‌، رسانه براندازی و سرنگونی طلب‌اند، لابی‌های بین‌المللی با منفورترین سازمان‌های تروریستی در نزد ملت و جناح رادیکال حاکم بر برخی کشورهای منطقه علیه کلیت و موجودیت ایران و تبلیغ و اشاعه تخریب، ترور و قتل و… همه نشانه‌های آنارشی طلبی این دسته از جریان اول است. با توجه به مطالبی که گفته شد، می‌توان گفت: تحلیل جنبش زن، زندگی، آزادی ریشه در زیست معترضان دارد. دیگر آن که‌ این جنبش مدنی است و باید توسط حاکمیت به رسمیت شناخته شود، جنبش «زن، زندگی آزادی» فی نفسه بیانگر اعتراض جنس خاص نیست، بلکه جنبشی مردمی اعم از زنان و مردان است. که اولا حاکمیت باید نسبت به آن گوشی شنوا داشته باشد و معترضان نیز باید حرکت‌های آنارشیستی و اپورتونیست‌های ماجراجو را که بر تحریف حرکت مدنی می‌دمند تا آن را به خشونت بکشانند، کنترل و اجازه موج‌سواری به آن‌ها را ندهند. حاکمیت علاوه بر شنیدن صدای معترضان باید نسبت به سهم خود در پدید آمدن خشونت و جرح و قتل جوانان و کودکان بی‌گناه، ضمن پذیرش و برخورد با خاطیان، به جبران آن پرداخته و به تحقق عملی خواست‌ معترضان جامه عمل بپوشاند.

در برخی از موارد، عقب‌نشینی حاکمیت و عذر خواهی مسئولان، بر خلاف تصور برخی حکومت‌گران، دومینوی تخریب نیست بلکه به بهبود روند کمک می‌کند و بالعکس لجبازی و پافشاری و ادامه روند برخورد گذشته، به پیچیده شدن شرایط و بحرانی‌تر شدن اوضاع کمک می‌کند.

بخشی عظیمی از اعتراض‌ها علاوه بر محدویت‌های اجتماعی و موضوع حجاب و گشت ارشاد (که باید برچیده شده و اعلان رسمی شود)، ریشه در تنگناهای معیشتی، اشتغال، تبعیض و نابرابری و فساد و اختلاس دولت‌مردان و وابستگان به قدرت دارد، که باید چاره‌اندیشی شود.

جهت اول عادی‌سازی روابط با جامعه بین‌الملل و پذیرش برجام و توجه به روش‌های مسالمت‌جویانه در عرصه دیپلماسی و پایان دادن به تنش‌های منطقه‌ای است.

جهت دوم پرداختن به مشکلات معیشتی و باز کردن فضا و آزاد سازی نهاد انتخابات از اقلیت‌گرایی و تمامیت‌خواهی و نظارت استصوابی که بدعتی غلط و مداخله مستقیم حاکمیت در انتخاب مردم است.

دادن فضای فعالیت به نهادهای واسط مدنی و آزادی فعالیت احزاب و اصلاح قانون احزاب. خلع ید از وزیر کشور در سیاستگذاری و راهبردهای سیاسی امنیتی و تصمیمات بزرگ و سپردن امنیت کشور به شورای‌ عالی امنیت ملی با همفکری استادان دانشگاه، مجریان موفق و متخصصان، دانشگاهیان، و شنیدن سخنان آن‌ها و بکاربستن روش‌های معقول، قانونی توسط وزرا و مجریان ذیربط که وظیفه اجرایی کردن تصمیمات را برعهده دارند.

آزادی کلیه زندانیان سیاسی و دانشجویان و عفو عمومی و عادی کردن فضای امنیتی و نظامی جامعه.

پذیرش واقعیت‌های موجود توسط تصمیم‌گیران اصلی حاکمیت و تلاش مسالمت‌جویانه و غیرنظامی ، برای جبران خسارات روحی و جسمی مردم.

اعتماد بخش وسیعی از مردم از حاکمیت سلب شده است، برگرداندن این اعتماد اولا ضروری و واجب است و ثانیا این امر به آسانی میسر نمی شود.

جمع کردن لباس شخصی‌های بدون یونیفورم و بدون تابلو از خیابان‌ها. زیرا که بخش بزرگی از ضرب و شتم‌ها از طرف آن‌ها بوده و دیگران نیز توانسته‌اند در میان آن‌ها نفوذ کرده و فاجعه بیافرینند.

*معاون پیشین دانشگاه تهران و نماینده مردم تهران در مجلس ششم

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=11857
  • نویسنده : داود سلیمانی
  • منبع : هفته‌نامه نیم‌روز
  • 44 بازدید

نوشته ‎های مشابه

30بهمن
بازپس‌گیری زندگی | علی دستباز
جستاری تحلیلی بر درونمایه جنبش ۱۴۰۱ ایران:

بازپس‌گیری زندگی | علی دستباز

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.