رخدادهای مملکت ما چنان به هم پیوند خورده که این روزها دیگر برای تحلیل مسائل کشور لازم نیست سیاستمدار باشی. کافی است رشته تحولات یک قرن اخیر را در افغانستان کنار هم بچینی و مرحله به مرحله تعصب پشتونگرایی را رصد کنی.
همین صد و سی سال پیش، دوران عبدالرحمان خان را مردم به یاد دارند، کسی که با کشتار مردم هزارهجات، به بردگی گرفتن آنها و غصب زمینهایشان و با جایگزین کردن پشتونها، باعث کوچ عدهی زیادی از آنها به پاکستان و ایران شد، جرمشان هزاره بودن، شیعه بودن و فارسی زبان بودن بود.
صفحهی دیگری از تاریخ ورق میخورد و این بار به تغییر نام یک سرزمین میرسیم، نام یک قوم «افغان» به کل کشور تعمیم داده میشود و «خراسان» بزرگ میشود «افغانستان».
زمان میگذرد و این بار در دوران محمد نادر خان، گروههایی از پشتونهای جنوب به نوار مرزی و شمال افغانستان منتقل میشوند جایی که تاجیکنشین و ازبکنشین هستند، جریانی که همین حالا هم ادامه دارد...
گردونۀ زمان میچرخد دوران ظاهر شاه است، زمانی که زبان پشتو در کنار زبان فارسی در قانون اساسی به رسمیت شناخته شد. آموزش زبان پشتو در ادارات و در مکاتب اجباری شد و تلاش شد یک نوع فارسیستیزی در سیاست حکومتی، حاکم شود تا به امروز که حتی در قانون اساسی افغانستان، سرود ملی را به زبان پشتو اختصاص دادند، من این قانون را در شرایطی که قومیتهای متعدد با زبانهای مختلف و به صورت گسترده با زبان فارسی صحبت میکنند درک نمیکنم.
و بعد نوبت حامد کرزی و اشرف غنی است تا در تب تعصب پشتونی خود، کسانی را که کارنامهشان پر است از انتحاری، برادر بخوانند، برادرانی ناراضی که نارضایتیشان را با ریختن خون جوانان و کودکان و زنان و مردان شیعه و فارسی زبان بروز میدهند، مثل حوادث اخیر در دشت برچی.
و حالا طالبان، با حاکمیتی یک دست پشتون در شمال و جنوب و شرق و غرب میداندار است و قصه هم همان قصهی گذشته…
ساختن کشوری یکدست پشتون با یک فکر افراطی و سلفی، بدون زبان فارسی و توازن قومی و زبانی در کشور.
تعصب قومگرایی و پشتونیسم چشمها را کور و کر کرده است و آیندهی کشور را تیره و تار کرده و درهم پیچیده است.
این است داستان سرزمینی که روزی خراسان بزرگ بود، مولانا و سنایی و ناصرخسرو و خواجه عبدالله انصاری و دیگر بزرگان زبان فارسی را پرورد و گنجینهای به نام زبان فارسی را با همه تعالیم بینظیر و ارزشمندش به تاریخ بشر هدیه کردند.
آیا برای نجات زبان و ادبیات و فرهنگ فارسی فکری هست طرحی هست ؟
نکند روزی برسد که زبان فارسی در افغانستان تبدیل به یک قصه شود در تاریخ گذشته …
روزی روزگاری در کابل و غزنه و هرات و بلخ و بامیان و بدخشان…مردم به زبان فارسی حرف میزدند، مادران به فارسی برای بچههایشان، لالاییمیخواندند، جوانان به فارسی شعر میسرودند، شبهای کابل، شبهای شعر بود، تابلوهای خیابانها و دکانها فارسی بود و …
روزگاری بود اما حالا ….