سالهاست در انتظار تحولی در خیابان لالهزار هستم. تحول دلخواه همان برداشتن نقاب از سیمای خیابان و از آشفتگیهای آن است. آشفتگیهای شکلی و آشفتگیهای محتوائی! اینجا برای این حجم از فعالیت و برای ایننوع از فعالیت مناسب نیست و این ظرف با مظروفش انطباق ندارد. اینجا زمانی قطب فرهنگی شهر برای ورود به عصر جدید بود. اینجا زمانی پوشیده از باغهای وسیع و خانهباغهای رجال شهر بود. در اینجا نخستین هتلها، تئاترها و سینماهای شهر شکل گرفت و بهعنوان یک مرکز، مخاطبینی به گستره تمام اهل شهر داشت؛ امروز این آشفتگی و ازهمپاشیدگی شایسته آن نیست و باید بر این قامت سالخورده و پوشیده از غبار زمان، ردایی مناسب بر تن کرد که شایسته قامتاش باشد؛ اما در عمل چنین نشد و لالهزار لاعلاج ماند و همچنان چشمانتظار از راه رسیده دستانی توانگر برای نجات از اضمحلال و فروپاشی است.
در پاسخ به این پرسش که چرا لالهزار اهمیت دارد، میتوان گفت اهمیتاش به آن است که در تاریخ صدساله اخیر توسعه شهری تهران ارزشی بهاندازه خیابان لالهزار تولید نکردهایم. این در حالی است که در این صدساله، دانش شهرسازی و معماریمان توسعه یافته است. از آموزش گرفته تا فرصتهای توسعه، که هر دو به ظاهر در شرایط بهتری نسبت به سالهای تولد لالهزار بودهاند. از اینرو اگر گفته شود شکلگیری لالهزار یک فرصت تاریخی غیرقابلتکرار بود، سخن گزافی نیست.
خیابان لالهزار نشانههایی از شعور و شکوفایی یک دوره از تاریخ تحولات شهری معاصر را در خود دارد. این دوره از تاریخ شهر و توسعه شهری، ارزشمحور بود و بههمیندلیل استمرار یافت. از سویی دیگر این دوره از تاریخ تحولات شهری که در خیابان لالهزار متجلّی است به آن میزان از قوام و پایداری برخوردار بود که تا امروز باقیمانده و حامیانی دارد از جنس اهل فرهنگ.
دغدغه اهل فرهنگ هم نسبت به لالهزار اتفاقی نیست و از شواهد و دلایلی برخوردار است. اهل فرهنگ، لالهزار را یک مکان – خاطره میدانند. مکان – خاطرهای سراسر مملو از وقایع تاریخ و خاطرات اهل شهر از حضور در خیابان و بهرهمندی از آن؛ از مدرسه سنلوئی گرفته تا گراند هتل، تئاتر نصر، تئاتر پارس، سینمای متروپل، سینما ایران، سینما نادر و…؛ از مسجدامینالسلطنه و پاتوقهای هدایت گرفته تا سخنرانیهای پرشور آیتالله طالقانی در آن. از منزل سفیرکبیر کشورهای اروپایی گرفته تا عمارت پیرنیا و اتحادیه و علاءالدوله و… همگی نشانههایی خاطرهانگیز از شهر هستند که هنوز پابرجاست. افزون بر تمام اینها هنوز لالهزار از یک برند شهری زیبا و باکیفیت برخوردار است که از جهت یکپارچگی در سیمای شهری یک قرن اخیر بیهمتاست. اما این ارزشها از چند دهه اخیر تا به امروز در معرض تهاجم سوداگری و کجفهمی است و این هجوم تمامی ارزشش را در معرض مخاطره قرار داده است.
چه باید کرد و چه میتوان کرد؟
میتوان تسلیم شرایط شد و لالهزار را به سوداگران واگذار نمود تا مراکز تجاری بزرگ بسازند و خیابان خاطرهانگیز شهر را به بارانداز خود بدل کنند و انبوهی از موتورسیکلتسواران در آن جولان دهند و پیادهراهها به پارکینگ موتورسیکلتها اختصاص یابد. چنانکه امروز در لالهزار تنها ماشینهای باری و بارکش را میتوان دید و موتورسیکلتهای پارکشده در همهجا و باربرهای شتابان با بارهای سنگین که اجازه ترددِ بدون دغدغه بههیچ عابری را نمیدهند.
راه دیگر این است که میتوان این دغدغه را با اصرار به فعالسازی عناصر و اجزای پرشمار فرهنگی همراه کرد و از توسعه مراکز فعالیتی ناسازگار نظیر انبارهای کالا و کارگاههای تولید کاست تا یک مکان – خاطره شهر با هویت اولیه که بخشی جدانشدنی از هویت شهری تهران است همساز شود. دغدغهمندی هویت، حق اهل شهر است و بخشی از حقوق عمومی شهر به حساب میآید. اصرار بر احصاء هویت شهر با احیاء خیابان لالهزار خواسته اهل فرهنگ است. این مطالبه عاری از نفع شخصی است و منافع عمومی شهر را مورد توجه قرار میدهد. احیاء خیابان لالهزار، احیاء هویت شهری تهران و خواسته اهل فرهنگ برای پایداری شهر تاریخی است.