پیکر دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن ایران آورده شد تا در کنار عطار آرام گیرد و در کوچه باغهای نیشابور باز صدایی آشنا بپیچد که «ایران را از یاد نبریم». دکترین معرفتیِ اسلامی ندوشن و جهان زیست بناشده بر پایهی آن، اعتبار تاریخی فرهنگ ایرانی و قدرت زایندگی این میراث ماندگار در دوران معاصر و عصر تجدد است. او برای تبیین این اندیشه هرگز از کنش نایستاد و زمین و زبان و قلم و سخن را هیچگاه به حاشیه نراند به روایت خود. آنچه نوشتم، حتی در زمینهی ادبیات خالص یا هنر، همواره از دلمشغولی دربارهی ایران برکنار نبودهام. این حداقل وظیفهی انسانی بوده برای یک شهروند که نه ادعایی داشت و نه چشمداشتی ولی خود را مدیون کشور خود میدانست و نمیتوانست از ادای این دین شانه خالی کند.
«ایران را از یاد نبردیم»، «به دنبال سایهی همای»، «ایران و تنهاییاش» و «ایران چه حرفی برای گفتن دارد» بخشی از آثار مکتوب اسلامی ندوشن در شرح همین دغدغه و بسط آن به مثابه دال مرکزی نظریهی توانمندی فرهنگ ایرانی و امکان بالندگی و بازآفرینی این سرمایه تاریخی است. در میانهی این فرایند پرثمر اندیشهورزی و کنشگری علمی او میتوان توجه به شعر و شاعرانگی را در متن تاریخی فرهنگ ایرانی برجسته دید. اسلامی ندوشن که از میان سرآمدان ادب فارسی و بزرگان شعر بر داشتهها و آوردههای فردوسی و حافظ بهطور ویژه تمرکز دارد، بازتابندگیِ فرهنگ و مسائل بنیادین آن در زبان شاعرانهی این دو قلهی اندیشه و ادب ایرانی موضوعی مهم و درخور بازاندیشی است. به تعبیر خود او: فردوسی و حافظ حوزه عمیقتر، وسیعتر و نهانیتری از «فرهنگ»، یعنی قعر زندگی ایرانی را گرفتهاند. برای همین است که مقام جداگانهای برای خودشان دارند. فردوسی یک دوران «سرافرازی» و حافظ یک دوران «برشکسته» را میسراید.
دکتر اسلامی ندوشن در گفتوگویی در زمان انتشار کتاب «بیژن و منیژه» به این نکته بیشتر میپردازد: «عشق در شاهنامه، پروردهی وصال است، و در تغزل دوران بعد، پروردهی هجر. یعنی ماهیت عشق در گرو کامنیافتگی است. نمونهی بارز آن را میتوان گفت که مجنون است. این هر دو نوع، هر یک زاییدهی زمان خود هستند. یکی حاصل دوران گردنفرازیِ کشور، و دیگری حاصل دوران فرود. اما این وجه مشترک در هر دو نوع، باید مانعی بر سر راه داشته باشد. عشق در مانع، رشد و بالندگی مییابد. منتها در دوران باستانی، مانعها از پیش پا برداشته میشوند و کار به وصال میانجامد. در دوران بعد بر اثر مانع، عشق در هجر درازمدت دوام مییابد.»
آنچه را که میشل فوکو، متفکر برجسته فرانسوی، از مفهوم «گفتمان» برجسته میکند و به مجموعه شرایط، آداب، رسوم و عادتهایی میپردازد که بر ذهن افراد و گروهها، خواسته یا ناخواسته، در دورهی زمانی خاصی اثر میگذارند و مینشینند، در این نظر اسلامی ندوشن نیز میتوان دید. در واقع شعر را هم باید به مثابهی متنی دید که در آن حتی شاعر اندیشمند هم تحت تأثیر ساختار اجتماعیِ عصر خویش قرار میگیرد.
در شعر و غزل عاشقانهی ادبیات قدیم ایران و در دورههای پس از فردوسی، رسیدن به معشوق و لذت پیوستگی، هدف نهایی به نظر نمیرسد و آنچه به آن پرداخته میشود، خود عشق است و شوریدگیهای شاعران. شاعر وقتی مفاهیمی مانند درد، رنج، انتظار، فراق و… را برجسته میکند، در حقیقت این روح زمانه است که آن را بازتاب میدهد. در اینجا «گفتمان فراق» حاکم است و در این گفتمان همه به نوعی یکجور فکر میکنند و حتی حافظ که دوست دارد شاد و خرم به سر برد، نیز اندوهی خیامی بر جان و روانش حاکم میشود.
روزگار شاعران نامدار پس از فردوسی را همسر اندیشمند و محققِ اسلامی ندوشن، دکتر شیرین بیانی، در سه اثر ماندگار خویش یعنی «دمساز دو صد کیش»، «سعدی، خاک شیراز و بوی عشق» و «خیام کیست» به خوبی نشان میدهد و پیامدهای حملهی مغول و خردستیزیهای آن دوران را که به توقف و تغییر معنای نشاطانگیز عشق میشود، تفسیر میکند.
از متن این نگاه گفتمانیِ اسلامی ندوشن چنین میآید که در شاهنامهی فردوسی و عشقهای شاهنامهای، تفاوتهای زیادی با دورههای پس از آن وجود دارد.
عشقهای شاهنامهای در متن «گفتمان وصال» تعریف میشوند و در آنها از ادبیات فراق چندان خبری نیست. به تعبیر دیگر، هنوز گفتمان فراق شکل قالب به خود نگرفته است. البته باید این مضمون را در دورههایی پی گرفت که آن داستانها پدید آمدهاند و فردوسی آنها را روایت میکند.
دکتر اسلامی ندوشن موضوع عشق در شاهنامه را در مقدمهای که بر داستان «بیژن و منیژه» نگاشته است، به خوبی واکاوی کرده و مبانی و جلوههای آن را در این عاشقانهترین داستان ایرانی آورده است. طعم شیرین وصال در داستان «بیژن و منیژه» آشکار است، هرچند به سبب آنکه متن حماسی است و سرانجام، همه چیز در خدمت حماسه قرار میگیرد، بیشتر پهلوانیِ رستم برجسته میشود و داستانی دیگر، زمینهساز افتخارآفرینی رستم میگردد.
در مقدمهی زیبای دکتر اسلامی ندوشن به این دو گفتمان پرداخته شده؛ گفتمانهایی که در درازای تاریخ شکل یافته و در برابر هم قرار گرفتهاند. شاید یکی از موضوعهای مهم پژوهشی در حوزهی اندیشه و فرهنگ و اجتماع همین باشد که از منظر گفتمانهای وصال و فراق به دیروز و امروز و فردای ایران پرداخته شده و جهان اندیشه و زیست او بر مدار ایران میتواند پنجرهای به سوی این افق باشد.
اینکه دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن خود متعلق به گفتمان «وصال» است یا گفتمان «فراق»، مسئلهی دیگری است که اندیشهورزان و کنشگران فرهنگی و علمی و مدنی باید به آن پاسخ دهند.
به هر رو حتی پیکر او نیز ایران را از یاد نبرد و تعلق خاطر به گفتمان وصال در کنار عطار، عارف هفت شهر عشق، آرامش ابدی یافت